در این مجموعه با چهل حدیث پیرامون غدیر در خدمت دوستان هستیم.
در این مجموعه با چهل حدیث غدیر استخراجی از منابع گوناگون با شماییم تا به بهترین شکل نسبت به غدیر آشنا گردیم ...
همچنین با توجه به عدم تبلیغات مناسب در خصوص غدیر ترجمه لاتین هر حدیث نیز بیان شده است.
1:عید خلافت و ولایت
رَوی زیادُ بْنِ مُحَمَّدٍ قالَ:
دَخَلتُ عَلی اَبِی عَبْدِ اللّهِ فَقُلْتُ: لِلْمُسْلِمینَ عیدٌ غَیْرَ یَوْمِ الْجُمُعَهِ وَالْفِطْرِ وَالْاَضْحی؟
قالَ: نَعَمْ، اَلْیَوْمُ الَّذی نَصَبَ فیهِ رَسُولُ اللّهِ اَمیرَالْمُؤْمِنینَ.
مصباح المتهجّد:736.
زیاد بن محمد گوید:
بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و گفتم: آیا مسلمانان عیدی غیر از عید قربان و عید فطر و جمعه دارند؟ امام علیه السلام فرمود:
آری، روزی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امیرمؤمنان علیه السلام را (به خلافت و ولایت) منصوب کرد.
[1] The feast of Caliphate and Guardianship
Ziad ibnu Muhammad said:
I came to Imam Sadeq (Peace be up on him) and asked:
‘Do Moslems have any other feast other than Eid ul qurban, Eid ul Fitr and Fridays?’
Imam (peace be up on him) replied: ‘Yes, the day in which the Messenger of God (peace be upon him) appointed the commander of the faithful (Imam Ali) to the caliphate and guardianship.’
"Misbahul Mutehajjid-736"
2:برترین عید امّت
قالَ رَسُولُ اللّهِ(ع):
یَوْمُ غَدیرِ خُمٍّ اَفْضَلُ اَعْیادِ اُمَّتِی وَهُوَ الْیَوْمُ الَّذی اَمَرَنِیَ اللّهُ تَعالی ذِکْرَهُ فیهِ بِنَصْبِ اَخیی عَلیِّ بْنِ اَبِی طالِبٍ عَلَماً لاُمَّتِی، یَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِی وَهُوَ الْیَوْمُ الَّذی اَکْمَلَ اللّهُ فیهِ الدّینَ وَاَتَمَّ عَلَی اُمَّتِی فیهِ النِّعْمَهَ وَرَضِیَ لَهُمُ الاِسْلام دیناً.
امالی صدوق: 125، ح8.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
روز غدیر خم برترین عیدهای امّت من است و آن روزی است که خداوند بزرگ دستور داد؛ آن روز برادرم علی بن ابی طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امّتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایت شوند، و آن روزی است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امّت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین برای آنان پسندید.
[2] The Greatest feast of the community
The Messenger of God (peace be up on him) said:
The day of Ghadir khom is the most superior feast of my ummah and it is the day in which the Great Lord commanded me to appoint my brother, Ali ibnu Abi Talib as the guide and leader of my community so that people be guided by him after me. And it is the day in which the Lord perfected the religion and completed his blessing to my nation and selected Islam as their religion.
Amali of sheikh Sadoq, p. 125, number of tradition 8
3:عید بزرگ خدا
عَنِ الصَّادِقِ(ع) قالَ:
هُوَ عیدُ اللّهِ الاَکْبَرُ، وَما بَعَثَ اللّهُ نَبِیّاً اِلاّ وَتَعَیَّدَ فِی هذَا الْیَومِ وَعَرَفَ حُرْمَتَهُ وَاِسْمُهُ فِی السَّماءِ یَوْمُ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ وَفِی الاَرْضِ یَوْمُ الْمیثاقِ الْمأخُوذِ وَالْجَمْعِ الْمَشْهُودِ.
وسائل الشیعه،5: 224، ح1.
امام صادق علیه السلام فرمود:
روز غدیر خم عید بزرگ خداست، خدا پیامبری مبعوث نکرده، مگر اینکه این روز را عید گرفته و عظمت آن را شناخته و نام این روز در آسمان، روز عهد و پیمان و در زمین، روز پیمان محکم و حضور همگانی است.
[3] The Great divine feast
Imam Sadiq (peace be up on him) said :
The day of Ghadir khom is the day of great feast of God . All the Prophets appointed by God Almighty celebrated this day and has recognized its dignity . And its name is covenant and treaty in the heaven and allegiance and participation of people on the earth .
Vasaele Shia , 5 : 224 , number of tradition 1
4:عید ولایت
قیلَ لاَبِی عَبْدِ اللّهِ(ع):
لِلْمُؤمِنین مِنَ الاَعْیادِ غَیْرُ الْعیدَیْنِ وَ الْجُمُعَهِ؟
قالَ: نَعَمْ لَهُمْ ما هُوَ اَعْظَمُ مِنْ هذا، یَوْمٌ اُقیمَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ فَعَقَدَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ الْوِلایَهَ فِی اَعْناقِ الرِّجالِ وَالنِّساءِ بِغَدیرِ خُمٍّ.
وسائل الشیعه،7: 325، ح5.
به امام صادق علیه السلام گفته شد:
آیا مؤمنان غیر از عید فطر و قربان و جمعه عید دیگری دارند؟ فرمود:
آری، آنان عید بزرگتر از اینها هم دارند و آن روزی است که امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر خم بالا برده شد و رسول خدا مسأله ولایت را بر گردن زنان و مردان قرار داد.
[4] The feast of guardianship
Imam Sadeq (peace be up on him) was once asked :
�Do Muslims have any other feast other than Eid ul Fitr , Qurban and Fridays?�
He replied : �Yes , they have a feast bigger than these feasts and it is a day in which the commander of the faithful was elevated and the Messenger of God (peace be up on him) placed the responsibility of Guardianship (wilayat) upon the shoulders of men and women . �
"Vasaele Shi?e , 7 : 325 , number of tradition 5"
5:روز تجدید بیعت
عَنْ عَمّارِ بْنِ حَریزٍ قالَ:
دَخَلْتُ عَلی اَبیِ عَبْدِ اللّهِ فِی یَوْمِ الثّامِنِ عَشْرٍ مِنْ ذِی الْحَجَّهِ فَوَجَدْتُهُ صائِماً فَقالَ لی: هذا یَوْمٌ عَظیمٌ عَظَّمَ اللّهُ حُرْمَتَهُ عَلَی الْمُؤمِنینَ وَأَکْمَلَ لَهُمْ فیهِ الدّینَ وَتَمَّمَ عَلَیْهِمُ النِّعْمَهَ وَجَدَّدَ لَهُمْ ما أَخَذَ عَلَیْهِمْ مِنَ الْعَهْدِ وَالْمیثاقِ.
مصباح المتهجّد:737.
عمار بن حریز گوید:
روز هجدهم ماه ذیحجه خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و آن حضرت را روزه یافتم. امام به من فرمود: امروز، روز بزرگی است، خداوند به آن عظمت داده و آن روز دین مؤمنان را کامل ساخت و نعمت را بر آنان تمام نمود و عهد و پیمان قبلی را تجدید کرد.
[5] The day of renewal of Allegiance
Ammar ibnu Hareez said :
On the eighteenth day of Dhul Haj (Twelfth Arabic lunar month) I came to Imam Sadeq (peace be up on him) and found him fasting . He told me : �Today is a great day , God made it great as He perfected His religion for believers and completed His blessing to them . And the previous covenant and treaty renewed on this day . �
Misbahul Mutehajjid : 737
6:عید آسمانی
قالَ الرِّضا (ع):
حَدَّثَنِی اَبِی، عَنْ اَبیهِ قالَ:
إنَّ یَوْمَ الْغَدیرِ فِی السَّماءِ اَشْهَرُ مِنْهُ فِی الاَرْضِ.
مصباح المتهجد:737.
امام رضا علیه السلام فرمود:
پدرم به نقل از پدرش (امام صادق علیه السلام ) نقل کرد که فرمود:
روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.
[6] The Heavenly Feast
Imam Reza (peace be up on him) said :
My father narrated from his father (Imam Sadeq , peace be up on him) to have said :
The day of Ghadir is more famous in the heaven than on the earth .
Misbahul Mutehajjid : 737
7:عید بی نظیر
قالَ عَلیٌّ(ع):
إنَّ هذا یَوْمٌ عَظیمُ الشَّأْنِ، فیهِ وَقَعَ الْفَرَجُ، وَرُفِعَتِ الدُّرَجُ وَوُضِحَتِ الْحُجَجُ وَهُوَ یَوْمُ الایضاحِ وَالْاِفْصاحِ مِنَ الْمَقامِ الصُّراحِ، وَیَوْمُ کَمالِ الدّینِ وَ یوْمُ الْعَهْدِ الْمَعْهُودِ...
بحارالانوار،116:97.
علی علیه السلام فرمود:
امروز (عید غدیر) روز بس بزرگی است.
در این روز گشایش رسیده و منزلت (کسانی که شایسته آن بودند) بلندی گرفت و برهان های خدا روشن شد و از مقام پاک با صراحت سخن گفته شد و امروز روز کامل شدن دین و روز عهد و پیمان است.
[7] The incomparable feast
Ali (peace be up on him) said :
�Today (Ghadir feast) is a great day . The relief has come on this day and the ranks (of those who were appropriate to it) elevated . And the proof of the Lord became clear . Comprehensible and unambiguous expression was delivered from the exalted and the purified . And today is the day of perfection of religion and the day of allegiance . �
Baharul anvar , 97 : Hadeeth 116
8:عید پربرکت
عَنِ الصّادِقِ(ع):
وَاللّهِ لَو عَرَفَ النّاسُ فَضْلَ هذَا الْیَوْمِ بِحَقیقَتِهِ لَصافَحَتْهُمُ الْمَلائِکَهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ... وَمَا اَعْطَی اللَّهُ لِمَنْ عَرَفَهُ ما لایُحْصی بِعَدَدٍ.
مصباح المتهجد:738.
امام صادق علیه السلام فرمود:
به خدا قسم اگر مردم فضیلت واقعی “روز غدیر” را می شناختند، فرشتگان روزی ده بار با آنان مصافحه می کردند و بخششهای خدابه کسی که آن روز را شناخته، قابل شمارش نیست.
[8] The blissful feast
Imam Sadiq (peace be up on him) said :
�By God , if people could recognize the real virtue of this (Ghadir day) , angles would shake hands with them ten times every day . The blessings of God to one who understands the significance of the day are countless and innumerable .
Misbahul Mutahajjid : 738
9:عید فروزان
قالَ اَبُو عَبْدِاللّهِ(ع):
... وَ یَوْمُ غَدیرِ بَیْنَ الْفِطْرِ وَالْاَضْحی وَ یَوْمُ الْجُمُعَهِ کَالْقَمَرِ بَیْنَ الْکَواکِبِ.
اقبال سید بن طاووس:466.
امام صادق علیه السلام فرمود:
... روز غدیر خم در میان روزهای عید فطر و قربان و جمعه همانند ماه در میان ستارگان است.
[9] The Luminous Day
Imam Sadeq (peace be up on him) said :
�The day of Ghadir among the days of Fetr , Qorban and Friday is similar to the moon among the stars . �
Iqbal , seyyed ibnu Tavoos : 466
10:یکی از چهار عید الهی
قالَ اَبُو عَبْدِاللّه(ع):
اِذا کانَ یَوْمُ الْقِیامَهِ زَفَّتْ اَرْبَعَهُ اَیّامٍ اِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ کَما تَزِفُّ الْعَرُوسُ اِلی خِدْرِها: یَوْمَ الْفِطْرِ وَ یَوْمَ الاَضْحی وَ یَوْمَ الْجُمُعَهِ وَ یَوْمَ غَدیرِ خُمٍّ.
اقبال سید بن طاووس:466.
امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامی که روز قیامت برپا شود چهار روز بسرعت بسوی خدا می شتابند همانطور که عروس به حجله اش بسرعت می رود.
آن روزها عبارتند از: روز عید فطر و قربان و جمعه و روز غدیر خم.
[10] One of the four divine feasts
Imam Sadeq (peace be up on him) said :
�On the day of resurrection , four significant days go towards the Lord rapidly just as the bride go fast towards her bridal chamber . These are : The day of Eid Fitr , Qurban , Friday and the day of Ghadir khom . �
Iqbal , Sseyyed ebne Tavoos : 466
11:روز پیام و ولایت
قالَ رَسُولُ اللّهِ(ص):
یا مَعْشَرَ الْمُسْلِمینَ لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ، اُوصی مَنْ آمَنَ بِی وَ صَدَّقَنِی بِوِلایَهِ عَلیٍّ، اَلا اِنَّ وِلایَهَ عَلِیٍّ وِلایَتی وَ وِلایَتی وِلایَهَ رَبِّی، عَهْداً عَهِدَهُ اِلیَّ رَبِّی أبَلِّغُکُمُوهُ. وَ أمَرَنِی أنْ ....
بحارالانوار37: 141، ح35.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم (در روز غدیر) فرمود:
ای مسلمانان! حاضران به غایبان برسانند: کسی را که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کرده است، به ولایت علی سفارش می کنم، آگاه باشید ولایت علی، ولایت من است و ولایت من، ولایت خدای من است. این عهد و پیمانی بود از طرف پروردگارم که فرمانم داد تا به شما برسانم.
[11] The day of Message and Guardianship
The Messenger of God (peace be upon him) said :
O Moslems! Those who are present here must pass this to those absent that : I introduce to those who believed me and accepted me as true , Ali's guardianship . Be aware that Ali's Guardianship is my guardianship and my guardianship is the guardianship of my God . This was a covenant and treaty from the part of my Lord that he ordered me to convey to you .
Biharul Anvar , 37 : 14 , Number of Tradition 35
12:روز اطعام
قالَ اَبُو عَبدِاللَّهِ(ع):
... وَاِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذی اَقامَ رَسُولُ اللّهِ(ص) عَلیّاً(ع) لِلنّاسِ عَلَماً وَ اَبانَ فیهِ فَضْلَهُ وَوَصیَّهُ فَصامَ شُکْراً لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ ذلِکَ الْیَوْمَ وَ اِنَّهُ لَیَوْمُ صِیامٍ وَاِطْعامٍ وَصِلَهِ الاِخْوانِ وَ فیهِ مَرْضاهُ الرَّحْمنِ، وَ مَرْغَمَهُ الشَّیْطانِ.
وسائل الشیعه7: 328، ضمن حدیث12.
امام صادق علیه السلام فرمود:
عید غدیر، روزی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم علی علیه السلام¬را بعنوان پرچمدار برای مردم برافراشت و فضیلت او را در این روز آشکار کرد و جانشین خود را معرفی کرد، بعد بعنوان سپاسگزاری از خدای بزرگ آن روزه را روزه گرفت و آن روز، روز روزه داری و عبادت و طعام دادن و به دیدار برادران دینی رفتن است. آنروز روز کسب خشنودی خدای مهربان و به خاک مالیدن بینی شیطان است.
[12] Day of Feeding
Imam Sadeq (peace be up on him) said :
Ghadir feast is the day in which the Messenger of God (peace be upon him) appointed Ali (peace be up on him) as the standard-bearer for people and explained his virtue on this day and introduced his successor . He observed fasting on this day as thanksgiving to God . And this day is a day of fasting , worship , feeding and meeting brothers and sisters in religion . This day is the day of acquisition of God�s satisfaction and rubbing Satan�s nose on the dust .
Vasail us Shia 7 : 328 , within Hadith 12
13:روز هدیه
عَنْ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ(ع) قالَ:
... اِذا تَلاقَیْتُمْ فَتُصافِحُوا بِالتَّسْلیمِ وَ تَهابُوا النَّعْمَهَ فِی هذَا الْیَوْمِ، وَ لِیُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ، وَالشاهِدُ البایِنَ، وَلِیَعِدِ الْغَنِیُّ الْفَقیرَ وَالْقَوِیُّ عَلَی الضَّعیفِ اَمَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ(ص) بِذلِکَ.
وسائل الشیعه 327.7
امیرالمؤمنین علیه السلام (در خطبه روز عید غدیر) فرمود:
وقتی که به همدیگر رسیدید همراه سلام، مصافحه کنید، و در این روز به یکدیگر هدیه بدهید، این سخنان را هر که بود و شنید، به آن که نبود برساند، توانگر به سراغ مستمند برود، و قدرتمند به یاری ضعیف، پیامبر مرا به این چیزها امر کرده است.
[13] The day of charity
The commander of the faithful (in the sermon on the day of Ghadir khom) said :
�When you meet each other greet with Salam , shake hands and congratulate the blessing that has been given to you by the Lord . These words must be sent to those who are not present and do not hear by those who are present and listen .
Rich must support the vulnerable and the powerful must support the weak . The holy Prophet (peace be up on him) has commanded me these things . �
"Vasail ul Shia 7 : 327 . "
14:روز کفالت
عَنْ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ(ع) قالَ:
... فَکَیْفَ بِمَنْ تَکَفَّلَ عَدَداً مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ وَأَنَا ضَمینُهُ عَلَی اللَّهِ تَعَالی الاَمانَ مِنَ الْکُفْرِ وَالْفَقْرِ.
وسائل الشیعه 327.7
امیرالمؤمنان علیه السلام فرمود:
... چگونه خواهد بود حال کسی که عهده دار هزینه زندگی تعدادی از مردان و زنان مؤمن (در روز غدیر) باشد، در صورتی که من پیش خدا ضامنم که از کفر و تنگدستی در امان باشد.
[14] The day of surety
The commander of the faithful (the title of Imam Ali) said :
�How would be the condition of one who take the responsibility of the expenses of some believing men and women (on the day of Ghadir) , while I give the assurance of protection from blasphemy and poverty . �
Vasail ul Shia 7 : 327
15:روز سپاس و شادی
قالَ اَبُو عَبْدِاللّهِ(ع):
... هُوَ یَوْمُ عِبادَهٍ وَ صَلوهٍ وَ شُکْرٍ لِلّهِ وَ حَمْدٍ لَهُ، وَ سُرُورٍ لِما مَنَّ اللّهُ بِهِ عَلَیْکُمْ مِنْ وِلایَتِنا، وَ اِنِّی اُحِبُّ لَکُمْ اَنْ تَصُومُوهُ.
وسائل الشیعه7: 328، ح13.
امام صادق علیه السلام فرمود:
عید غدیر، روز عبادت و نماز و سپاس و ستایش خداست و روز سرور و شادی است به خاطر ولایت ما خاندان که خدا بر شما منت گذارد و من دوست دارم که شما آن روز را روزه بگیرید.
[15] The day of thanks-giving and merry-making
Imam Sadeq (peace beup on him) said :
�Ghadir feast is the day of worship , prayer , thanks-giving and praise of God and also the day of delight and merry-making because of God blessed you with our Guardianship . I wish you to observe fasting this day . �
Vasail ul Shia 7 : 328 , Number of Tradition 13
16:روز نیکوکاری
عَنْ الصّادِقِ(ع):
... وَلَدِرْهَمٌ فیهِ بِأَلْفِ دِرْهَمٍ لإخْوانِکَ الْعارِفینَ، فَأَفْضِلْ عَلی اِخْوانِکَ فِی هَذا الْیَوْمِ وَ سُرْ فیهِ کُلَّ مُؤْمنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ.
مصباح المتهجد:737.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
یک درهم به برادران با ایمان و معرفت، دادن در روز عید غدیر برابر هزار درهم است، بنابراین در این روز به برادرانت انفاق کن و هر مرد و زن مؤمن را شاد گردان.
[16] The day of charitable deeds
Imam Sadiq (peace be up on him) said :
�Giving away one dirham to a believer brother who knows (the significance of the day) on the day of Ghadir feast is equal to donation of one thousand dirhams . So do spend on your brothers on the day of Ghadir and make any believer men and women happy . �
Misbahul Mutahajjid : 737
17:روز سرور و شادی
قالَ اَبُو عَبْدِاللّهِ(ع):
اِنَّهُ یَوْمُ عیدٍ وَ فَرَحٍ وَ سُرُورٍ وَ یَوْمُ صَوْمٍ شُکْراً لِلّهِ تَعالی.
وسائل الشیعه7: 326، ح10.
امام صادق علیه السلام فرمود:
عید غدیر، روز عید و خوشی و شادی است و روز روزه داری به عنوان سپاس نعمت الهی است.
[17] The day of joy and happiness
Imam Sadiq (peace be up on him) said :
�Day of Ghadir is a festival day; A day of joy and happiness . Ad it is the day of fasting expressing gratitude to the divine blessing . �
Vasail ul Shia 7 : 326 , Number of Tradition 10
18:روز تبریک و تهنیت
قالَ عَلیٌّ)ع):
عُودُوا رَحِمَکُمُ اللّهُ بَعْدَ اِنْقِضاءِ مَجْمَعِکُمْ بِالتَّوْسِعَهِ عَلی عِیالِکُمْ، وَالبِرِّ بِاِخْوانِکُمْ وَالشُّکْرِ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَی ما مَنَحَکُمْ، وَاجْتَمِعُوا یَجْمَعِ اللّهُ شَمْلَکُمْ، وَتُبارُّوا یَصِلِ اللّهُ اُلْفَتَکُمْ، وَتُهانِؤا نِعمَهَ اللّهِ کَما هَنَّاکُمُ اللّهُ بِالثَّوابِ فیهِ عَلی أَضْعافِ الاَعْیادِ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ اِلاّ فِی مِثْلِهِ...
بحارالانوار97: 117.
علی علیه السلام فرمود:
بعد از پایان گردهم آیی خود (در روز غدیر) به خانه برگردید، خدا بر شما رحمت فرستد. به خانواده خود گشایش و توسعه دهید، به برادران خود نیکی کنید، خداوند را بر این نعمت که شمارا بخشیده است، سپاس گزارید، متحد شوید تا خدا به شما وحدت بخشد، نیکویی کنید تا خدا دوستیتان را پایدار کند، به همدیگر نعمت خدا را تبریک بگوئید، همانطور که خداوند در این روز با چندین برابر عیدهای دیگر پاداش دادن به شما تبریک گفته، این گونه پاداشها جز در روز عید غدیر نخواهد بود.
[18] The day of greetings and felicitation
Ali (peace be up on him) said :
�"When this assembly finishes , all of you will return to your homes . God has mercy on you , Share the blessings with your family and friends . Thank God for this blessing that he has bestowed upon you . Do associate with family so that the Lord helps you more . Do favors to friends that the Lord makes your friendship permanent . May Lord reward you in manifolds . You will not find another blessing similar to this [day of Ghadir] in other days . �
Baharul Anvar , 97 : 113
19:روز درود و برائت
رَوَی الْحَسَنُ بْنُ راشِدٍ عَنْ اَبِی عَبْدِاللّهِ)ع )قالَ:
قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ، لِلْمُسْلِمینَ عیدٌ غَیْرَالْعیدَین؟ قالَ: نَعَم، یا حَسَنُ! اَعْظَمُهُما وَ اَشْرَفُهُما، قالَ: قُلْتُ لَهُ: وَ أَیُّ یَوْمٍ هُوَ؟ قالَ: یَوْمٌ نُصِبَ اَمیرُالْمُؤْمِنینَ فیهِ عَلَماً لِلنّاسِ. قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِداکَ وَما یَنْبَغِی لَنا اَنْ نَصْنَعَ فِیهِ؟ قالَ: تَصُومُهُ یا حَسَنُ وَ تَکْثُرُ الصَّلَوهَ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِهِ فیهِ وَتَتَبَّرأ اِلَی اللّهِ، مِمَّنْ ظَلَمَهُمْ، فَاِنَّ الاَنْبِیاءَ کانَتْ تَأمُرُ الاَوْصِیاءَ بِالْیَوْم الَّذی کانَ یُقامُ فیه الْوَصِیُّ اَنْ یُتَّخَذَ عیداً.
مصباح المتهجد: 680.
حسن بن راشد گوید:
به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا مسلمانان بجز آن دو عید، عید دیگری هم دارند؟ فرمود: بله، بزرگترین و بهترین عید. گفتم: کدام روز است؟ فرمود: روزی که امیرمؤمنان بعنوان پرچمدار مردم منصوب شد.
گفتم: فدایت شوم در آن روز سزاوار است، چه کنیم؟ فرمود: روزه بگیر و درود برمحمد و آل او بفرست و از ستمگران به آنان برائت بجوی، زیرا پیامبران به جانشینان دستور می دادند که روزی را که جانشین انتخاب می شود، عید گیرند.
[19] Day of Praise and renunciation
Hussien ibnu Raashid said :
I asked Imam Sadiq (peace be up on him) : �Do Muslims have any other feast other than those two feasts?�
He replied : �Yes , the bigger and the greater than them . �
I asked him : �Which day?�
He replied : �The day in which the commander of the faithful (Imam Ali; peace be up on him) was appointed as the Leader of people . � I told him : �Dear sir , what should we do on this day . �
He replied : �Observe fasting , Sing the praise of the Holy Prophet and his clan . Seek renunciation from tyrants who do injustice to them . Because the Prophets commanded their successors to celebrate the day in which the successor is chosen . �
Mesbahel motehajjed : 680
20:عید اوصیاء
عَنْ اَبِی عَبْدِاللّهِ(ع) قالَ:
... تَذْکُرُونَ اللّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ فیهِ بِالصّیامِ وَالْعِبادَهِ وَالذِّکْرِ لُِمحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ، فَاِنَّ رَسُولَ اللّهِ اَوْصی اَمیرَالْمُؤْمِنینَ اَنْ یَتَّخِذَ ذلِکَ الْیَوْمَ عیداً، وَکَذلِکَ کانَتِ الاَنْبِیاءُ تَفْعَلُ، کانُوا یُوصُونَ أَوْصِیائَهُمْ بِذلِکَ فَیَتَّخِذُونَهُ عیداً.
وسائل الشیعه7: 327، ح1.
امام صادق علیه السلام فرمود:
در روز عیدِ غدیر، خدا را با روزه و عبادت و یاد پیامبر و خاندان او یادآوری کنید، زیرا رسول خدا به امیرالمؤمنین سفارش کرد که آن روز را عید بگیرد، همینطور پیامبران هم به جانشینان خود سفارش می کردند که آن روز را عید بگیرند، آنان هم چنین می کردند.
[20] The feast of Succession
Imam Sadiq (peace be up on him) said :
�Remember the Lord by observing fasting , worship and remembrance of the Prophet and his clan on the day of Ghadir , because the Messenger of God recommended to the commander of the faithful to observe fasting on this day as the other Prophets too recommended their successors celebrate it and they too did so . �
Vasaelo shia 7 : 327 , number of tradition 1
21:روز گشایش و درود
عَنْ اَبی عَبْدِاللّهِ(ع) قالَ:
وَالْعَمَلُ فیهِ یَعْدِلُ ثَمانینَ شَهْراً، وَ یَنْبغی اَنْ یَکْثُرَ فِیهِ ذِکْرَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَالصّلَوهَ عَلَی النَّبِیِّ، وَیُوَسِّعَ الرَّجُلُ فیهِ عَلَی عِیالِهِ.
وسائل الشیعه7: 325، ح6.
امام صادق علیه السلام فرمود:
ارزش عمل در آن روز (عید غدیر) برابر با هشتاد ماه است، و شایسته است آن روز ذکر خدا و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زیاد شود، و مرد، بر خانواده خود توسعه دهد.
[21] The day of induction and praise
Imam Sadeq (peace be up on him) said :
The value of the deed in this day (Qadir feast) is equal to eighty months and it is appropriate that the remembrance of the lord and praising up on prophet be increased in this day and the man expand to his family .
"vasaelo shi ?e 7 : 325 , number of tradition 6"
22:روز دیدار رهبری
عَنْ مَوْلانا اَبیِ الْحَسَنِ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قالَ لاَبی اِسْحاقَ:
وَیَومَ الْغَدیرٍ فیهِ اَقامَ النَّبیُّ أَخاهُ عَلِیّاً عَلَماً لِلنَّاسِ وَاِماماً مِنْ بَعْدِهِ، [قالَ] قُلْتُ: صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِداکَ، لِذلِکَ قَصَدْتُ، اَشْهَدُ اَنَّکَ حُجَّهُ اللّهِ عَلی خَلْقِهِ.
وسائل الشیعه7: 324، ح3.
امام هادی علیه السلام به ابواسحاق فرمود:
در روز غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برادرش علی علیه السلام را بلند کرد و به عنوان پرچمدار (و فرمانده) مردم و پیشوای بعد از خودش معرفی کرد.
ابواسحاق گفت: عرض کردم، فدایت شوم راست فرمودی. به خاطر همین به زیارت و دیدار شما آمدم، گواهی می دهم که تو حجت خدا بر مردم هستی.
[22] Day of visiting the Leader
Imam Hadi (peace be up on him) commanded to Abu Ishaq that :
�On the day of Ghadir , the holy Prophet (peace be up on him) raised his brother Ali�s hand and introduced him as the standard-bearer to people and the leader after him .
Abu Ishaq said : �Dear sir , what you said is right . Because of this only I have come to meet you and I attest that you are the authentication of God over people . �
"vasaelo shia 7 : 324 , number of tradition 3 . "
23:روز تکبیر
عَنْ عَلیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضا(ع):
مَنْ زارِ فیهِ مُؤْمِناً أَدْخَلَ اللّهُ قَبْرَهُ سَبْعیِنَ نُوراً وَوَسَّعَ فی قَبْرِهِ وَ یَزُورُ قَبْرَهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَیُبَشِّرُونَهُ بِالْجَنَّهِ.
اقبال الاعمال:778.
امام رضا علیه السلام فرمود:
کسی که در روز (غدیر) مؤمنی را دیدار کند، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد می¬کند و قبرش را توسعه می دهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زیارت می کنند و او را به بهشت بشارت می دهند.
[23] The day of reverence
Imam Reza (peace be up on him) said :
�One who visits a believer on this day , the Lord will send down seventy illuminations in to his grave , He will expand his grave and seventy thousand angles will visit his grave in order to give him glad tiding of the paradise . �
"Iqbal A?amal : 778 . "
24:روز دیدار و نیکی
قالَ الصّادِقُ(ع):
یَنْبَغی لَکُمْ اَنْ تَتَقَرَّبُوا اِلَی اللّهِ تَعالی بِالْبِرِّ وَالصَّوْمِ وَالصَّلَوهِ وَصِلَهِ الرَّحِمِ وَصِلَهِ الاِخْوانِ، فَاِنَّ الاَنْبِیاءَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ کانُوا اِذا اَقامُوا اَوْصِیاءَهُمْ فَعَلُوا ذلکَ وَ اَمَرُوا بِهِ.
مصباح المتهجد:736.
امام صادق علیه السلام فرمود:
شایسته است با نیکی کردن به دیگران و روزه و نماز و بجا آوردن صله رحم و دیدار برادران ایمانی به خدا نزدیک شوید، زیرا پیامبران زمانی که جانشینان خود را نصب می¬ کردند، چنین می کردند و به آن توصیه می فرمودند.
[24] The day of meeting and good deeds
Imam Sadiq (peace be up on him) said :
�It is essential that you come closer to the God by doing good to others , fasting , praying and fostering family relationship and fraternity in belief , since the Prophets did these so when they appointed their successors and they in turn recommended this to others . �
"Mesbahel Motehajed : 736 . "
25:نماز در مسجد غدیر
عَنْ اَبیِ عَبْدِاللّهِ(ع) قالَ:
اِنَّهُ تَسْتَحِبُّ الصَّلوهُ فی مَسْجِدِ الْغَدیرِ لاَنَّ النَّبِیَّ اَقامَ فیهِ اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ(ع) وَ هُوَ مَوْضِعٌ اَظْهَرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ فیهِ الْحَقَّ.
وسائل الشیعه 549:3
امام صادق علیه السلام فرمود:
نماز خواندن در مسجد غدیر مستحب است، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا امیرمؤمنان علیه السلام را معرفی و منصوب کرد. و آنجایی است که خدای بزرگ، حق را آشکار کرد.
[25] Praying in the Ghadir Mosque
Imam Sadiq (peace be up on him) said :
�Saying prayers in the Ghadir mosque is recommended because the holy Prophet (peace be up on him) introduced and appointed the commander of the faithful (peace be up on him) at this venue . And in this place the God Almighty manifested the truth . �
"vasaelu shia 3 : 549"
26:نماز روز غدیر
عَنْ اَبیِ عَبْدِاللّهِ(ع) قالَ:
وَ مَنْ صَلّی فیهِ رَکْعَتَیْنِ اَیَّ وَقْتٍ شاءَ وَ اَفْضَلُهُ قُرْبَ الزَّوالِ وَهِیَ السَّاعَهُ الَّتی اُقیمَ فیها اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ(ع) بِغَدیرِ خُمٍّ عَلَماً لِلنَّاسِ و... کانَ کَمَنْ حَضَرَ ذلِکَ الْیَوْمَ...
وسائل الشیعه5: 225، ح2.
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که در روز عید غدیر هر ساعتی که خواست، دو رکعت نماز بخواند و بهتر اینست که نزدیک ظهر باشد که آن ساعتی است که امیرالمؤمنین علیه السلام در آن ساعت در غدیر خم به امامت منصوب شد، (هر که چنین کند) همانند کسی است که در آن روز حضور پیدا کرده است...
[26] Prayer of the day of Ghadir
Imam Sadeq (peace be up on him) said :
�Offering two Rak�at (units) of prayer at any time of this day he wishes , preferably close to noon , the time in which the commander of the faithful (Imam Ali; peace be up on him) was declared as appointed to Imamate , is similar to have been present on the day at Ghadir . �
"vasaelo shia 3 : 225 , number of tradition 2 . "
27:روزه غدیر
قالَ الصّادِقُ(ع):
صِیامُ یَوْمَ غَدیرِ خُمٍّ یَعْدِلُ صِیامَ عُمْرِ الدُّنْیا لَوْ عاشَ اِنْسانٌ ثُمَّ صامَ ما عَمَرتِ الدُّنْیا لَکانَ لَهُ ثَوابُ ذلِکَ.
وسائل الشیعه7: 324، ح4.
امام صادق علیه السلام فرمود:
روزه روز غدیر خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. یعنی اگر انسانی همیشه زنده باشد و همه عمر را روزه بگیرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عید غدیر است.
[27] Fasting on Ghadir
Imam Sadiq (peace be up on him) said :
�Fasting on the day of Ghadir is equal to fasting all the days of one�s life . If a person observes fasting all of his life time , his reward is same as that of who observed fasting on this day . �
vasaelo shia 7 : 324 , number of tradition 4
28:روز تبریک و تبسّم
عَنِ الرِّضا(ع) قالَ:
... وَ هُوَ یَوْمُ التَهْنِئَهِ یُهَنِّئُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً، فَاِذا لَقِیَ الْمُؤْمِنُ أخاهُ یَقُولُ: ”اَلْحَمْدُللّهِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّکینَ بِوِلایَهِ أمیرِالْمُؤْمِنینِ وَالاَئِمَّهِ: “ وَ هُوَ یَوْمُ التَّبَسُّمِ فی وُجُوهِ النَّاسِ مِنْ اَهْلِ الاِیمانِ...
اقبال:464.
امام رضا علیه السلام فرمود:
عید غدیر روز تبریک و تهنیت است. هر یک به دیگری تبریک بگوید، هر وقت مؤمنی برادرش را ملاقات کرد، چنین بگوید: “حمد و ستایش خدایی را که به ما توفیق چنگ زدن به ولایت امیرمؤمنان و پیشوایان عطا کرد” آری عید غدیر روز لبخند زدن به چهره مردم با ایمان است...
[28] Day of sharing greetings and smiling
Imam Reza (peace be up on him) said :
Ghadir feast is the day of exchanging greetings . When a believer meets his brother , he should say : �Praise belong to the Lord who has granted us the grace of holding fast the guardianship of the commander of the faithful . � Yes , Ghadir festival is the joyous day of that make the faces of believers more pleasant .
"Eqbal : 464"
29:پیامبر و ولایت علی علیه السلام
عَنْ اَبیِ سَعیدٍ قالَ:
لَمَّا کانَ یَوْمُ غَدیرِ خُمٍّ اَمَرَ رَسُولُ اللّهِ مُنادیاً فَنادی: اَلصَّلوهُ جامِعَهٌ، فَاَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ(ع) وَقالَ: اَللَّهُمَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ، اَللَّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَعادِ مَنْ عاداهُ.
بحارالانوار37: 112، ح4.
ابو سعید گوید:
در روز غدیر خم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد: منادی ندا دهد که: برای نماز جمع شوید. بعد دست علی علیه السلام را گرفت و بلند کرد و فرمود: خدایا کسی که من مولای اویم پس علی هم مولای اوست، خدایا دوست بدار کسی را که علی را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که با علی دشمنی کند.
[29] The Prophet and Ali�s Guardianship
Abu Saeed said :
�On the day of Ghadir , the Messenger of God (peace be up on him) commanded a caller who called the people : �Gather for prayer . �
Then Prophet (PBUH) held up the hand of Ali and declared : "O God! , Whoever I am his leader (Mawla) , Ali is his leader (Mawla) . O' God , Love those who love him , and be hostile to those who are hostile to him . "
"Baharol anvar 37 : 112 , number of tradition 4 . "
30:زندگی پیامبرگونه
قالَ رَسُولُ اللّهِ)ص):
مَنْ یُریدُ اَنْ یَحْیی حَیاتِی، وَ یَمُوتَ مَماتِی، وَیَسْکُنَ جَنَّهَ الْخُلْدِ الَّتی وَعَدَنی رَبّی فَلْیَتَوَلِّ عَلِیَّ ابْنَ اَبِی طالِبٍ،(ع) فَاِنَّهُ لَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ هُدیً، وَلَنْ یُدْخِلَکُمْ فی ضَلالَهٍ.
الغدیر 278:10
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
کسی که می خواهد زندگی و مرگش همانند من باشد و در بهشت جاودانه ای که پروردگارم به من وعده کرده، ساکن شود، ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام را انتخاب کند، زیرا او هرگز شما را از راه هدایت بیرون نبرده، به گمراهی نمی کشاند.
[30] Living like the Prophet
The Messenger of God (peace be up on him) said :
�Those who wish a life similar to that of mine and death similar to my death and enter the immortal Paradise that my Lord has promised to me , should follow the guardianship of Ali ibnu Abi Talib . Because , he will never allow you go away from the right path and will never lead you towards astray .
" Al Ghadir 10 : 278 . "
31:پیامبر و امامت علی علیه السلام
عَنْ جابِرِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الاَنْصاری قالَ:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ(ص) یَقُولُ لِعَلیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ: یا عَلیُّ! اَنْتَ اَخی وَوَصیّی وَوارِثی وَخَلیفَتی عَلی اُمَّتی فی حَیوتی وَ بَعْدَ وَفاتی مُحِبُّکَ مُحِبّی وَمُبْغِضُکَ مُبْغِضِی وَعَدُوُّکَ عَدُوِّی.
امالی صدوق: 124، ح5.
جابربن عبداللّه انصاری می گوید:
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که به علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: ای علی، تو برادر و وصی و وارث و جانشین من در میان امت من در زمان حیات و بعد از مرگ منی. دوستدار تو دوستدار من و دشمن و کینه توز تو دشمن من است.
[31] The Holy Prophet and Imamate of Ali
Jabir ibnu Abdullah al-ansari says :
�I heard the Messenger of God (peace be up on him) saying to Ali ibnu Abitalib that :
�O Ali! You are my brother , successor , heir to my nation during my life time and after my death . The one who loves you , loves me , and your enemy is my enemy . �
" Amali , Sadooq : 124 , number of tradition 5 . "
32:پایه های اسلام
عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ(ع) قالَ:
بُنِیَ الاِسْلامُ عَلی خَمْسٍ:
اَلصَّلوهِ والزَّکوهِ وَالصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَالْوِلایَهِ وَلَمْ یُنادَ بِشَیءٍ مانُودِیَ بِالْوِلایَهِ یَوْمَ الْغَدیرِ.
کافی 2، 21، ح8.
امام باقر علیه السلام فرمود:
اسلام بر پنج پایه استوار شده است:
نماز، زکات، روزه، حجّ و ولایت و به هیچ چیز به اندازه آنچه در روز غدیر به ولایت تأکید شده، ندا نشده است.
[32] The Pillars of Islam
Imam Baqir(peace be up on him) said :
�Islam is built up on five pillars : prayer , Zakat (poor due) , fasting , Haj (pilgrimage to Mecca) and Guardianship (vilayat) . And none of these is emphasized as much as the guardianship on the day of Ghadir .
"Kafi 2 , 21 , number of tradition 8 . "
33:ولایت جاودانه
عَنْ اَبِی الْحَسَنِ(ع) قالَ:
وِلایَهُ عَلِیٍّ(ع) مَکْتُوبَهٌ فی صُحُفِ جَمیعِ الاَنْبیاءِ وَلَنْ یَبْعَثَ اللّهُ رَسُولاً اِلاَّ بِنُبُوَّهِ مُحَمَّدٍ وَوَصِیَّهِ عَلیٍّ(ع).
سفینه البحار 691:2
امام کاظم علیه السلام فرمود:
ولایت علی علیه السلام در کتابهای همه پیامبران ثبت شده است و هیچ پیامبری مبعوث نشد، مگر با میثاق نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و امامت علی علیه السلام.
[33] The Immortal guardianship
Imam Kazim (peace be up on him) said :
�Ali�s guardianship has been recorded on the books of all the prophets . And no prophet was appointed unless with covenant of the Prophethood of Muhammed (PBUH) and the Imamate of Ali (peace be up on him) .
"Safinatol Bahar 2 : 691 . "
34:ولایت و توحید
قالَ رَسُولُ اللّهِ(ص):
وِلایَهُ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ وِلایَهُ اللّهِ وَحُبُّهُ عِبادَهُ اللّهِ وَاتِّباعُهُ فَرِیضَهُ اللّهِ وَاَوْلیاؤُهُ اَوْلِیاءُ اللّهِ وَاَعْداؤُهُ اَعْداءُ اللّهِ وَحَرْبُهُ حَرْبُ اللّهِ وَسِلْمُهُ سِلْمُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ.
امالی صدوق:32.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام ولایت خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پیروی کردن او واجب الهی است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشمنان خدایند، جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خدای متعال است.
[34] Guardianship and Monotheism
The Messenger of God (peace be up on him) said :
�The Guardianship of Ali ibnu Abitalib is God�s guardianship , loving him is part of worship , following him is religious duty , his friends are God�s friends and his enemies are God�s enemies . Fighting with him is fighting with God and conciliation with him is conciliation with the Exalted God .
" Amali , Sadoogh : 32"
35:روز ناله نومیدی شیطان
عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ اَبیهِ(ع) قالَ:
اِنَّ اِبْلیسَ عَدُوُّ اللّهِ رَنَّ اَرْبَعَ رَنَّاتٍ: یَوْمَ لُعِنَ، وَ یَوْمَ اُهْبِطَ اِلَی الاَرْضِ، وَ یَوْمَ بُعِثَ النَّبِیُّ وَ یَوْمَ الْغَدیرِ.
قرب الاسناد:10.
امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام نقل کرد که فرمود:
شیطان دشمن خدا چهار بار ناله کرد: روزی که مورد لعن خدا واقع شد و روزی که به زمین هُبوط کرد و روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مبعوث شد و روز عید غدیر.
[35] Satan�s despair
Imam Baqir (peace be up on him) narrated from his noble father , Imam Sadiq (peace be up on him) to have said :
�Satan , enemy of God , groaned four times in utter desperation : on the day that he was cursed by God , The day he was sent down to the earth , the day the Holy Prophet (peace be upon him) was appointed as Prophet and on the day of Ghadir .
"Qarbol Asnad : 10 . "
36:ولایت علوی دِژ توحید
عَنِ النَّبیِّ(ص):
یَقُولُ اللّهُ تَبارَکَ وَتَعالی: وِلایَهُ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ حِصْنی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی أَمِنَ مِنْ ناری.
جامع الاخبار: 52، ح7.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
خداوند می فرماید: ولایت علی بن ابیطالب دژ محکم من است، پس هر کس داخل قلعه من گردد، از آتش دوزخم محفوظ خواهد بود.
[36] Ali�s Guardianship , the fortress of monotheism
The Holy Prophet (peace be up on him) said :
�The God says : Guardianship of Ali ibnu Abitalib is my fortress and who enters into my fortress , will be protected from the hell fire . �
"Jameol Akhbar : 52 , number of tradition 7 . "
37:جانشین پیامبر
قالَ رَسُولُ اللّهِ(ص):
یا عَلیُّ اَنَا مَدینَهُ الْعِلْمِ وَ اَنْتَ بابُها وَ لَنْ تُؤتَی الْمَدینَهَ اِلاَّ مِنْ قِبَلِ الْباب... اَنْتَ اِمامُ اُمَّتی وَ خَلیفَتی عَلَیْها بَعْدی، سَعَدَ مَنْ اَطاعَکَ وَ شَقِیَ مَنْ عَصاکَ، وَرَبِحَ مَنْ تَوَلاَّکَ وَخَسِرَ مَنْ عاداکَ.
جامع الاخبار: 52، ح 9.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ای علی من شهر علمم و تو درب آن هستی، به شهر جز از راه درب آن وارد نشوند. ... تو پیشوای امّت من و جانشین من در این شهری، کسی که اطاعت تو کند سعادتمند است، و کسی که تو را نافرمانی کند، بدبخت است، و دوستدار تو سود برده و دشمن تو زیان کرده است.
[37] The successor of the Prophet
The Messenger of God (peace be up on him) said :
�O Ali! I am city of knowledge and you are its door . All should enter to this city through its doorway� You are leader of my nation and my successor to them . One who obeys you will be prosperous and one who disobeys you shall be doomed . One who loves you is successful and the one who become your enemy sustains loss .
"Jameol Akhbar : 52 , number of tradition 9 . "
38:اسلام در سایه ولایت
قالَ الصّادِقُ(ع):
اَثافِیُّ الاِسْلامِ ثَلاثَهٌ:
الصَّلوهُ وَالزَّکوهُ وَالْوِلایَهُ، لاتَصِحُّ واحِدَهٌ مِنْهُنَّ اِلاَّ بِصاحِبَتَیْها.
کافی: 2، ص18.
امام صادق علیه السلام فرمود:
سنگهای زیربنای اسلام سه چیز است:
نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگری درست نمی شود.
[38] Islam in the shade of guardianship
Imam Sadiq (peace be up on him) said :
Foundation stones of Islam are three . They are : Prayer , Zakat (poor due) and Guardianship (vilayat) . None of them will be recognized without others .
"Kafi : 2 , page 18 . "
39:ده هزار شاهد
قالَ اَبُو عَبْدِ اللّهِ علیه السلام :
اَلْعَجَبُ یا حَفْصُ لِما لَقِیَ عَلیُّ بْنُ اَبیطالِبٍ!! اِنَّهُ کانَ لَهُ عَشْرَهَ الآفِ شاهِدٍ لَمْ یَقْدِرْ عَلی اَخْذِ حَقّهِ وَالرَّجُلُ یَأْخُذُ حَقَّهُ بِشاهِدَیْنِ.
بحارالانوار: 37،140.
امام صادق علیه السلام فرمود:
ای حفص! شگفتا از آنچه علی بن ابی طالب علیه السلام با آن مواجه شد! او با ده هزار شاهد و گواه (در روز غدیر) نتوانست حق خود را بگیرد، در حالی که شخص با دو شاهد حقّ خود را می گیرد.
[39] Ten thousand witnesses
Imam Sadiq (peace be up on him) said :
�O Hafs! How startling what Ali ibnu Abitalib faced with . He couldn�t secure his own right despite having ten thousand witnesses (on the day of Ghadir) while an ordinary person by producing two witnesses can secure his right .
"Bahar ul anvar : 37 , 140 . "
40:علی علیه السلام ، مفسّر قرآن
عَنِ النَّبِیِّ(ص) فی اِحْتِجاجِهِ یَوْمَ الْغَدیرِ:
علیٌّ تَفْسیرُ کِتابِ اللّهِ، وَالدَّاعی اِلَیْهِ، اَلا وَاِنَّ الْحَلالَ وَالْحَرامَ اَکْثَرُ مِنْ أَنْ اُحْصیهِما وَاُعَرِّفَهُما، فَآمُرُ بِالْحَلالِ وَ أَنْهی عَنِ الْحَرامِ فی مَقامٍ واحِدٍ، فَأُمِرْتُ أنْ آخُذَ الْبَیْعَهَ عَلَیْکُمْ وَالصَّفْقَهً مِنْکُمْ، بِقَبُولِ ما جِئْتُ بِهِ عَنِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فی عَلیٍّ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَالاَئِمَّهَ مِنْ بَعْدِهِ، مَعاشِرَ النَّاسِ تَدَبَّرُوا وَافْهَمُوا آیاتَهُ، وَانْظُروا فِی مُحْکَماتِهِ وَلا تَتَّبِعُوا مُتَشابِهَهُ، فَوَاللّهِ لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زَواجِرَهُ، وَلایُوضِعَ لَکُمْ عَنْ تَفْسیرِهِ اِلاَّ الَّذی اَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ.
وسایل الشیعه: 18، 142، ح43.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم روز عید غدیر فرمود:
علی علیه السلام تفسیر کتاب خدا، و دعوت کننده به سوی خداست، آگاه باشید که حلال و حرام بیش از آنست که من معرفی و به آنها امر و نهی کنم و بشمارم. پس دستور داشتم که از شما عهد و پیمان بگیرم که آنچه را در مورد علی امیرمؤمنان، و پیشوایان بعد او از طرف خداوند بزرگ آوردم، بپذیرید.
ای مردم! اندیشه کنید و آیات الهی¬را بفهمید، در محکمات آن دقت کنید و متشابهات آن را دنبال نکنید. به خدا قسم هرگز کسی نداهای قرآن را نمی تواند بیان کند و تفسیر آن را روشن کند، جز آن کسی که من دست او را گرفته ام (و او را معرفی
کردم).
[40] Ali , authority to explain the Holy Qur?an
The Holy Prophet (peace be up on him) said on the day of Ghadir :
�Ali , is an authority to explain the holy Book of God . And he is a caller toward the God . Be aware that lawful and unlawful matters are more than what I have introduced and commanded to you . I have been commanded to take covenant and allegiance from you to accept what I have brought from the Great Lord about and the Imams after him .
�O People! Do ponder and understand divine verses . Pay close attention to its clear verses and do not follow allegorical ones . Swear to God that no one can decode the Messages of Qur�an and explain it more profoundly than the one whose hand is held up by me . �
"vasael ul shia : 18 , 142 , number of tradition 43"
1- The Holy Qur?an
قرآن کریم .
2- Amali , Sheikh Sadooq , Islamic library .
امالی شیخ صدوق، کتابخانه اسلامیه.
3- Qarbul Asnad , Abdollah Jafar al Hamiri , Aalel Beit
قرب الاسناد، عبد الله جعفر الحمیری، آل البیت.
4- Misbah ul Mutahajjed , Sheikh Toosi , Fiqh ul Shia institute .
مصباح المتهجد، شیخ طوسی، مؤسسة فقه الشیعه.
5- Vasael ul Shia , Sheikh Horr Ameli , al Maktab al Islami .
وسایل الشیعه، شیخ حر عاملی، مکتبة الاسلامیة.
6- Safinat ul Bahar , Sheikh Abbas Qomi , Osve Publishers .
سفینة البحار، شیخ عباس قمی، اسوه.
7- Jami� ul Akhbar , Mohammad Sabzevari , Alel Beit .
جامع الاخبار، محمد سبزواری، آل البیت.
8- Bahar ul Anvar , Allama Majlisi , Darul Kutub al Islami .
بحار الانوار، علامه مجلسی، دار الکتب الاسلامیه.
9- Hamaseye Ghadir , Mohammad-Reza Hakimi , Moallif .
حماسه غدیر، محمدرضاحکیمی، مؤلف.
10- Iqbal ul A?mal , Seyyed ibnu Tavoos , Ala?lami institute .
اقبال الاعمال، سید بن طاووس مؤسسة الاعلمی.
11- Usul ul Kafi , Kulaini , Darul Kutub al Islami .
اصول کافی، کلینی، دار الکتب الاسلامیه.
12- Al Ghadir , Allama amini , Darul kutub al islami .
الغدیر، علامه امینی دار الکتب الاسلامیه.
امام رضا(ع) در خصوص تعداد ركعات نماز و روند تغییر آن حدیث جالبی دارند.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، نماز بهترین اعمال دینی است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهای دیگر هم قبول میشود و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمیشود، همان طور كه اگر انسان شبانهروزی پنج نوبت در نهر آبی شستوشو كند، آلودگی در بدنش نمیماند، نمازهای پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك میكند و سزاوار است كه انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و كسی كه نماز را پست و سبك شمارد مانند كسی است كه نماز نمیخواند، یكی دیگر از پرسشهایی كه درباره نماز مطرح میشود این است كه چرا به تعداد ركعات نماز افزوده شده است یا شنیدهایم كه نمازها به صورت 2 ركعتی نازل شده است، ولی به دلیل ولادت امام حسن و حسین(ع) هفت ركعت پیامبر(ص) به نمازها اضافه كرده است، آیا این درست است؟ اگر در این خصوص روایتی هست بیان كرده و بگویید نماز در صدر اسلام چگونه بوده است؟
سیدحسن موسوی كارشناسی مركز تخصصی نماز در جواب این پرسش میگوید:
امام رضا(ع) در خصوص تعداد ركعات نماز و روند تغییر آن فرمودهاند: اصل نماز یك ركعت است، چون اصل عدد یك مىباشد، بنابراین هر گاه نماز را از یك ركعت كمتر بیاورند، عمل آورده شده نماز نیست، بارى حق عزوجل مىدانست آن یك ركعت - كه كمتر از آن اصلاً نماز نیست- را بندگان كاملاً و تماماً نیاورده، بلكه ناقص اداء مىكنند، پس یك ركعت دیگر را با آن مقرون ساخت تا با ركعت دوم نقص ركعت اول جبران شود و بدین ترتیب اصل نماز دو ركعت جعل كرد.
سپس رسول خدا(ص) مىدانستند بندگان این دو ركعت را با تمام آنچه مورد امر است و كاملاً و تماماً نخواهند آورد، از این رو به هر كدام از نماز ظهر و عصر و عشاء دو ركعت ضمیمه شد تا بدین وسیله نقص دو ركعت اول و دوم جبران شود و نیز حضرت مىدانستند كه در وقت نماز مغرب غالباً مردم از خواندن نماز منصرف و به كارهایى از قبیل افطار و تناول غذا و وضو و آماده كردن مقدمات استراحت در شب هستند، لذا یك ركعت بیشتر به آن اضافه نكردند تا بدین وسیله نماز مغرب بر آنها سبك و خفیف باشد و نیز وجه دیگر براى اضافه شدن یك ركعت به نماز مغرب آن است كه بدین وسیله ركعات نماز در روز و شب عدد فرد مىشود و اما نماز صبح به حال خود واگذارده شده و چیزى به آن اضافه نشده، زیرا اشتغال در وقت این نماز بیشتر از اوقات دیگر بوده و دنبال نیازمندیها رفتن وسیعتر نسبت به ازمنه دیگر است.
جهت دیگر آنكه قلوب و دلها در وقت نماز صبح از فكر و اندیشه خالىتر نسبت به اوقات دیگر است، زیرا در شب معاملات مردم كمتر و داد و ستد قلیل و ضعیفتر است، بنابراین انسان در وقت اقبالش به نماز بیش از اوقات دیگر است.(1)
در روایتی از حضرت امام محمدباقر(ع) در این باره نقل شده: موقعى كه پیغمبر عالیقدر اسلام را به معراج بردند، نمازهاى واجب كه 10 ركعت بودند، هر كدام دو ركعتى بودند، وقتى حضرت حسنین(ع) متولد شدند، پیامبر اسلام(ص) براى شكرگزارى خدا هفت ركعت دیگر به آنها اضافه كرد و خدا هم اجازه داد.(2)
در حدیثی امام سجاد(ع) با اشاره به چگونگی و علت تغییر نماز فرمودهاند: در مدینه و زمانى كه دعوت عمومى به اسلام آشكار شد و اسلام قوت یافت و خداوند عزوجل جهاد را بر مسلمانان واجب فرمود، رسول خدا(ص) هفت ركعت به نمازهاى شبانهروز افزود، به این ترتیب: دو ركعت به نماز ظهر و دو ركعت به نماز عصر و یك ركعت به نماز مغرب و دو ركعت به نماز عشاء و نماز صبح را به همان صورت كه در مكه واجب شده بود، باقى گذاشت و بر آن نیفزود.(3)
در پایان ذكر این مطلب ضروری است كه افزودن ركعتهای دیگر بر نماز حتماً به دستور و اذن خداوند توسط پیامبر(ص) صورت گرفته است، زیرا پیامبر مأمور الهی است و از طرف خود چیزی نمیگوید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»(4)؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید!؛ آنچه مىگوید چیزى جز وحى كه بر او نازل شده نیست!
دیگر پرسشهای نمازی خود را در بخش «بپرسید» سایت قنوت مطرح كنید.
*پینوشتها:
1-علل الشرائع، ج1، ص 261
2-الكافی، ج3، ص 487
3-من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 455
4-نجم (53)، آیه 3 و 4
امام موسی بن جعفر (ع) پیشوایی بودند که منزلتی بزرگ و شانی عظیم داشتند که همواره در تجهد کوشا بودند؛ عبادتشان معروف، و معجزاتش روشن میان عام وخاص، و بر طاعت بندگی مواظب، و شب را به سجود به پایان می برد و روز را به صدقه و روزه میگذراند.
ولادت
موسی بن جعفر در سال ۱۲۸ یا ۱۲۹ هجری قمری هنگامی که امام صادق (ع) و همسرش حمیده از حج بازمیگشتند، در منطقه ابواء به دنیا آمد. برخی مکان ولادت ایشان را مدینه دانستهاند. درباره تاریخ ولادت امام کاظم(ع) اختلاف است؛ طبری ولادت ایشان را در ذیالحجه و طبرسی آن را در ۷ صفر دانسته است. مادر ایشان حضرت حمیده کنیزی از اهل مغرب یا اندلس(اسپانیا) بوده است و نام پدر حمیده را صاعد مغربی (بربری) گفته اند. برادران دیگر امام از این بانو اسحاق و محمد دیباج بوده اند. امام موسی کاظم(ع) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابو حنیفه از او مسئله می پرسیدند و کسب علم میکردند.
فرزندان امام موسی کاظم(ع)
حضرت ابو الحسن موسى (ع) سى و هفت فرزند پسر و دختر داشتند: على بن موسى الرضا (علیه السلام)، ابراهيم، عباس، قاسم، اسماعيل، جعفر، هرون، حسن، احمد، محمد، حمزه، عبداللَّه، اسحق، عبيداللَّه، زيد، حسن، فضل، حسين، سليمان، فاطمه كبرى، فاطمه صغرى، رقيه، حكيمه، ام ابيها، رقيه صغرى، ام جعفر، لبابه، زينب، خديجه، عليه، آمنه، حسنه، بريهه، عايشه، ام سلمه، ميمونه، ام كلثوم.
در ميان تمام فرزندان حضرت ابو الحسن(علیه السلام) فرزند بزرگوارش حضرت ابو الحسن على بن موسى الرضا(علیه السلام) از همه بزرگوارتر و عاليقدرتر و داناتر و فاضلتر بوده. احمد بن موسى مردى كريم و بزرگوار و پرهيزكار بود و حضرت موسى بن جعفر اين فرزند بزرگوار را دوست می داشت و بر ساير فرزندان مقدم میداشت و بستان يسير خود را به او بخشيده بود.
مناظرات علمی امام موسی کاظم (ع)
مناظرات و گفتگوهایی از امام کاظم با برخی از خلفای عباسی، دانشمندان یهودی و مسیحی، ابوحنیفه و دیگران گزارش شده است. باقر شریف قرشی هشت گفتگو از امام کاظم، تحت عنوان مناظرات آن حضرت گرد آورده است. امام کاظم(ع) با مهدی عباسی مناظرههایی درباره فدک و نیز حرمت خمر در قرآن انجام داده است. با هارون عباسی نیز مناظراتی داشته است. از آنجا که هارون میخواست خویشاوندی پیامبر(ص) با خود را نزدیکتر از نسبت او با موسی بن جعفر نشان دهد، امام کاظم در حضور هارون به نزدیکتر بودنِ انتساب خویش به پیامبر تصریح کرد. گفتگوهای موسی بن جعفر با عالمان ادیان دیگر نیز معمولا در پاسخ به پرسشهای آنان صورت گرفته که در پایان به گرویدن آنان به اسلام انجامیده است.
برخوردهای سیاسی امام موسی کاظم(ع)
دورانى كه امام كاظم عليه السّلام در آن زندگى مى كرد، مصادف با نخستين مرحله استبداد و ستمگرى حكّام عباسى بود.اين اعمال فشار از زمان امام صادق عليه السّلام آغاز شد و تا زمان امام رضا عليه السّلام كه دوره خلافت مأمون بود با شدّت هر چه تمام تر ادامه يافت؛ مردم در زمان مأمون اندكى احساس امنيت سياسى كردند، ولى ديرى نپاييد كه دستگاه خلافت بدرفتارى و اعمال فشار بر مردم را دوباره از سر گرفت. فشار سياسى عباسيان در دورهاى آغاز شد كه پيش از آن امام باقر و صادق(ع) با تربيت شاگردان فراوان، بنيه علمى و حديثى شيعه را تقويت كرده بودند و جنبشى عظيم در ميان شيعه پديد آورده بودند.رسالت امام موسی کاظم (علیه السلام) آن بود تا در اين حركت علمى، توازن و تعادل فكرى را ميان شيعيان برقرار كنند.
عصر امام كاظم عليه السّلام دوران بسيار سختى براى شيعيان بود و در اين دوران حركتهاى اعتراضآميز متعددى از ناحيه شيعيان و علويان نسبت به خلفاى عباسى صورت گرفت كه از مهم ترين آنها قيام حسين بن على، شهيد فخ - در زمان حكومت هادى عباسى- و نيز جنبش يحيى و ادريس فرزندان عبد الله بود كه در زمان هارون رخ داد. در واقع مهمترين رقيب عباسيان، علويان بودند و طبيعى بود كه حكومت آنان را سخت تحت نظارت آنها بگيرد. امامان شيعه همگى بر لزوم رعايت تقيه پافشارى كرده و مى كوشيدند تا تشكّل شيعه و رهبرى آنها را به طور پنهانى اداره نمايند. طبعا اين وضعيت سبب مىشد تا تاريخ نتواند از حركات سياسى آنها ارزشيابى دقيقى به عمل آورد.
امام موسی کاظم(ع) در زندان
امام كاظم عليه السّلام دو بار به دست هارون به زندان افتاده اند كه مرتبه دوم آن از سال 179 تا 183؛ يعنى به مدت چهار سال به طول انجاميده و به شهادت آن حضرت منجر شده است. درباره مرتبه نخست زندان اوّل مدّت قيد نشده است.
دلايل زندانى شدن امام در اين دو بار كه هر دو به دست هارون بوده است عبارت است از:
1- سختگیری های هارون نسبت به علویان به خصوص امام موسی کاظم(علیه السلام)
2- نفوذ بسیار امام و علویان در میان مردم به دلیل اینکه فرزندان رسول خدا(صل الله علیه و آله) هستند.
3- مفترض الطاعه بودن امامان شیعه و ترس دستگاه حکومت از شیعیان به دلیلی این صفت ائمه اطهار؛ مرحوم صدوق از جمله علل به شهادت رسيدن امام كاظم عليه السّلام را آگاهى يافتن هارون از اعتقاد شيعيان به امامت امام دانسته است. هارون فهميد كه شيعيان شب و روز به خدمت امام مىرسند. و به خاطر ترس از جان و از دست دادن سلطنتش آن حضرت را به شهادت رسانيد.
4- سعایت برخی از بستگان امام مانندعلی بن اسماعیل بن جعفر (پسر برادر امام) در نزد هارون از امام.
هارون با آن همه سلطه و قدرت، مجبور بود تا دست به چنين توجيهاتى بزند تا اقدامش از طرف مردم مورد انكار و نفرت قرار نگيرد. هارون در همان مسجد دستور توقيف حضرت را صادر كرد. وى دستور داد تا دو كاروان آماده كرده، يكى را به سمت كوفه و ديگرى را به سمت بصره بفرستند. او امام را همراه يكى از اين دو كاروان روانه ساخت. اين كار به اين دليل انجام گرفت تا مردم ندانند امام در كجا زندانى مىشود.
هارون، امام كاظم عليه السّلام را نزد حاكم بصره، عيسى بن جعفر بن منصور فرستاد؛ امام چندى در زندان او بسر برد، اما در نهايت، عيسى از اين كار خسته شد و به هارون نوشت تا او را تحويل شخص ديگرى بدهد.در غير اين صورت او را آزاد خواهد كرد، زيرا در تمام اين مدت كوشيده تا شاهدى بر ضد امام به دست آورد، اما چيزى نيافته است.
پس از آن، امام را تحويل فضل بن ربيع دادند. امام مدتى طولانى نزد وى زندانى بود. گفته شده كه از او خواستند تا آن حضرت را به قتل برساند، اما او از اين كار سرباز زد. پس از آن، حضرت را تحويل فضل بن يحيى دادند و مدتى نيز در زندان او بسر برد. مطابق نقل مورّخان او حرمت امام را پاس مى داشت. پس از آن امام كاظم عليه السّلام را تحويل زندانبان ديگرى بنام سندى بن شاهك دادند.
شهادت امام موسی کاظم(ع)
واپسین روزهای عمر امام کاظم(ع) در زندان سندی بن شاهک سپری شد. شیخ مفید گفته است سندی، به دستور هارون الرشید امام را مسموم کرد و امام سه روز پس از آن به شهادت رسید. شهادت وی ۲۵ رجب سال ۱۸۳ق در بغداد رخ داده است. درباره زمان و مکان شهادت امام کاظم (ع) نظرات دیگری هم وجود دارد.
پس از آنکه موسی بن جعفر(ع) به شهادت رسید، به دستور سِندی بن شاهک پیکر او را روی پل بغداد قرار دادند و اعلام کردند که موسی بن جعفر به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. درباره چگونگی شهادت وی گزارشهای متفاوتی وجود دارد؛ بیشتر تاریخنویسان بر این باورند که یحیی بن خالد و سندی بن شاهک او را مسموم کردهاند. در گزارشی نیز گفته شده او را با پیچیدن در فرش، خفه کردهاند.
برای قراردادن بدن امام کاظم(ع) در معرض دید عموم دو دلیل گفته شده: یکی اثبات اینکه او به مرگ طبیعی از دنیا رفته؛ دیگری باطل کردن باور کسانی که به مهدویت او اعتقاد داشتهاند.
پیکر موسی بن جعفر(ع) را در منطقه شونیزیه در مقبره خانوادگی منصور که به مقابر قریش شهرت داشت، دفن کردند. مدفن ایشان به حرم کاظمین مشهور است. گفته شده دلیل عباسیان برای اینکه بدن امام را در این مقبره دفن کردند، ترس از آن بود که مبادا مکان دفن او محل تجمع و حضور شیعیان شود.
بسم الله الرحمن الرحیم
در يكي از جنگها كه پيامبر همراه لشكر بودند، در شبي كه پاسباني لشكر اسلام بر عهدهي عباد بن بُشر و عمّار ياسر بود، نصف اول شب نصيبِ، عباد گرديد و نصف دوم نصيب عمار، پس عمار خوابيد و تنها بُشر بيدار بود و مشغول نماز گرديد در آن حال يكي از كفار به قصد شبيخون زدن به لشكر اسلام برآمد به خيال اينكه پاسباني نيست و همه خوابند از دور عباد را ديد ايستاده و تشخيص نميداد كه انسانست يا حيوان يا درخت براي اينكه از طرف او نيز مطمئن شود تيري به سويش انداخت تير بر پيكر عباد نشست و او اَبداً اعتنايي نكرد، تير ديگري به او زد و او را سخت مجروح و خونين نمود باز حركت نكرد تير سوم زد پس نماز را كوتاه نمود و تمام كرد و عمار را بيدار نمود عمار ديد سه تير بر بدن عباد نشسته و او را غرق در خون كرده گفت: چرا در تير اول مرا بيدار نكردي عباد گفت: مشغول خواندن سورهي كهف در نماز بودم و ميل نداشتم آن را ناتمام بگذارم و اگر نميترسيدم كه دشمن بر سرم برسد و صدمهاي به پيغمبر برساند و كوتاهي در اين نگهباني كه به من واگذار شده كرده باشم هرگز نماز را كوتاه نميكردم اگر چه جانم را از دست ميدادم
نقش نماز در آرامش روانی خانواده
دكتر محسن ايماني- خانواده و نماز ،ص37
آیه شریفه «الا بذكر اللّه تطمئن القلوب» حكایت از آن دارد كه با یاد خدا دلها آرامش میگیرد. دل پایگاه نفس آدمی است و آنگاه كه دل آرام گیرد، نفس انسان نیز اطمینان مییابد. پس برای داشتن دلی آرام و قلبی مطمئن باید به ذكر باری تعالی پرداخت. ذكر اكبر خدا نیز نماز است و قرآن میفرماید: « و لذكر اللّه اكبر»
نتیجه آن كه چون گویندگان ذكر الهی كه دل هایی آرام و نفوسی مطمئن دارند، گرد هم آیند و خانوادهای را شكل بخشند، آن خانواده از آرامش برخوردار است و در خانه آرام، صفا و صمیمیت موج میزند و مالامال از نور خداست.
در خانه ما رونق اگر نیست صفا هست هر جا كه صفا هست در آن نور خدا هست
نماز خواندن و انجام عبادت، برای نمازگزار آرامش روانی پدید میآورد و دل مؤمن را امنیت میبخشد، آن هایی كه توفیق بیشتری در برگزاری نماز داشتهاند، به آرامش بیشتری نیز دست یافتهاند. یعنی آنها كه علاوه بر انجام فرایض مبادرت به خواندن نوافل نیز نمودهاند، در بررسیهای موردی آرامش بیشتری را گزارش كردهاند و همین باعث شده تا دیگران را نیز به انجام نوافل توصیه كنند. سخن چنین كسانی این است كه:
برخیز كه عاشقان به شب راز كنند گرد در و بام دوست پرواز كنند
هر در كه بود فراز بر خود بندند الا در دوست را كه شب باز كنند
آنان حلاوت عبادت خالص در شب و رازگویی با خداوند عالمیان را دریافتهاند، چرا كه شب فرصتی مناسبتر برای عبادت بی ریاست. قرآن میفرماید: «انّ ناشئه اللّیل هی اشدّ وطأً و اقوم قیلا» پس فقط صاحبان خلوص و عاشقان عبادت خدا، شیرینی راز و نیاز با او را درمییابند و میتوان گفت:
شرح این واقعه را مرغ سحر داند و بس تو چه دانی كه شب سوختگان چون گذرد
پس برگزاری نماز به طور مداوم و محافظت بر آن، رمز دست یافتن به آرامش روانی است. اینك به اختصار برخی از نقش هایی كه نماز در آرامش روانی دارد، مرور میكنیم:
1ـ عدم احساس گناه و یا كاهش آن
آدمی آنگاه كه به سجاده مینشیند تا با خدا راز گوید، باید هوشیار باشد. چرا كه قرآن میفرماید «لا تقربوا الصّلاه و انتم سكاری» آنگاه كه مست هستید، نزدیك نماز نشوید. پس لازمه مقبولیت و پذیرش نماز، دور بودن از ناهشیاری و مستی است.
نماز آدمی را از فحشا و منكرات باز میدارد. «انّ الصّلاه تنهی عن الفحشاء و المنكر» شرب خمر، مستی، غفلت و دیگر گناهان و آلودگیها در پرتو نماز محو و نابود میشوند. با حذف گناهان فضای روح و روان انسان پاك و مصفّا میشود و در نتیجه آرامش و اعتماد به نفس به دست میآید. نماز شستشوگر روان از گناه است و قلبی كه در آن تاریكی گناه نباشد از آرامش و اطمینان و صفا لبریز میشود. چنان كه پیامبر فرموده انسانی كه نمازهای پنجگانه را به جای میآورد، مانند آن است كه در رودی پنج بار شنا كرده و از آلودگیها به در آمده است. پس نماز مانع ابتلا به آلودگی و گناهان است و نیز به سبكی بار گناه آدمی میانجامد. زیرا قرآن میفرماید: «انّ الحسنات یذهبن السّیئات» به درستی نیكیها، بدیها و گناهان را میزدایند و از بین میبرند و نماز یكی از برترین حسنات است.
پس اگر احساس گناه را عامل ایجاد اضطراب و ناامنی بدانیم و گناه نكردن و یا انجام عملی را كه گناه و احساس گناه را تخفیف بدهد وسیله ایجاد مانع انجام گناه میگردد و اگر فردی گناهی را مرتكب شده انجام نماز كه یكی از حسنات ممتاز است ـ گناه او را تخفیف میدهد و آدمی در اثر عدم انجام گناه و یا داشتن احساس تخفیف گناه آرامش پیدا میكند، میتوان نتیجه گرفت كه به این دلیل نماز عامل مهمی در جهت دست یافتن به آرامش روانی است و چون این امر در خانه رخ دهد، و یكایك اعضای خانواده نمازگزار باشند، همگی با هم آرامش روانی را در خانه به ارمغان میآورند و در پناه آن با موفقیت زندگی میكنند. زیرا احساس گناه در همه آنان كاهش مییابد.
امروزه كه مسأله بزهكاری و بویژه بزهكاریهای نوجوانان در سراسر جهان، ذهن اندیشه وران را به خود معطوف نموده است، اگر بتوانیم فرهنگ خواندن نماز را گسترش دهیم میتوانیم مانع بروز بزهكاریها شده و یا آنها را به میزان قابل توجهی كاهش دهیم. تجارب نگارنده در كانون اصلاح و تربیت تهران نیز حاكی از آن است كه در میان بزهكارانی كه در كانون حضور مییافتند، نوجوانان نمازگزار كمتر بودند. پس با توجه دادن نوجوانان و دیگر اعضای خانواده به نماز، تحقق بخشیدن به خانوادهای بسامان را زمینه سازی نماییم. چرا كه با عدم ارتكاب جرم توسط اعضای خانواده، آرامش بر آن حكمفرما میشود. و دیگر كسی نگران ارتكاب جرم توسط دیگری نیست و از عاقبت بد دیگری نمیهراسد. زیرا كه نماز آنان را از فرجام بد مصون داشته است.
2ـ وحدت شخصیت و انسجام خانوادگی
خواندن نماز موجب دست یافتن به وحدت شخصیت میشود. شخصیت برخوردار از توحید به گونهای است كه جنبههای گوناگون آن با یكدیگر در تضاد نیستند. یعنی فرد آنچه كه در اعتقاد بدان باور دارد، در عمل نیز بر اساس باورهای خویش عمل میكند و چون اینگونه رفتار میكند، خود نیز در خویشتن تضاد نمییابد و در نهایت به یكپارچگی (خویشتن) دست مییابد به نحوی كه جنبهای از شخصیت فرد، جنبه دیگر شخصیت او را تأیید میكند و انسان به هنگام برخورد با او احساس میكند كه با فردی هماهنگ و بسامان مواجه شده است. حال باید پرسید نماز چگونه موجبات تحقق وحدت را در شخصیت آدمی فراهم میآورد؟
انسان مؤمن به هنگام نماز سخن از خدای واحد و یگانه به میان میآورد، او را اللّه خطاب میكند و رب عالمیان مینامد. (آیه قل هو اللّه احد به نحو بارزی حكایت از وحدت باری دارد.) و همین باور داشتن به خدای یگانه، پیام آور وحدتی درونی برای آدمی است. آنچه كه باعث تشتت و تفرقه میشود، ایمان داشتن به ربّهای گوناگون است. قرآن میفرماید:
ارباب متفرقّون خیر ام اللّه الواحد القهّار آیا داشتن ربهای متفرق خوب است یا ایمان داشتن به خداوند واحدی كه قهار است؟ قرآن وجود خدایی جز خدای یگانه را نفی میكند و میفرماید: «لو كان فیهما الهه الاّ اللّه لفسدتاً» و بر فرض محال اگر چنین میشد فساد درون آدمی را نیز به علت تعدد الهه در بر میگرفت و آنان كه اكنون، به وجود ارباب متفرق قائلند، از وحدت درونی بی بهره و در شخصیت خود دارای تضاد هستند.
اعضای خانواده نیز اگر همه با یكدیگر به اقامه نماز بپردازند و همه به وحدت درونی دست یابند، در بیرون نیز با یكدیگر همگونی و هماهنگی خواهند داشت و این موجبات آرامش روانی را برای آنان در پی خواهد داشت. زیرا نه با یكدیگر تضادی دارند و نه والدین با فرزندان خویش اختلافی جدی خواهند داشت.
سؤال این است كه چه كسانی بیشتر فرزندان را در موقعیت مضاعف قرار میدهند. آنها كه در درون خویش تضادی دارند و یا آنها كه با دیگری دارای تضاد هستند. نماز، تضادهای درونی فرد را كاهش میدهد. زیرا كه به شخصیت فرد وحدت و یكپارچگی میبخشد و دیگر آن كه افراد وحدت یافته در سایه نماز را با یكدیگر منسجم و متحد میسازد. لذا بین آنها تفرقه و تضادی جدی و عمیق وجود ندارد و تعارض مهم هم در خانواده دیده نمیشود. در اثر نبود تعارض و یا از بین رفتن آن، كمتر شاهد بروز اضطراب در محیط خانه خواهیم بود. بدین ترتیب امنیت بیرونی در محیط خانواده حاصل امنیت درونی اعضای آن است كه در پرتو انوار الهی ظهور و بروز پیدا میكند. پس نماز میتواند وحدت و امنیت درونی و بیرونی را فراهم آورد و محیط خانواده را متحد و یكپارچه سازد تا همگی به راحتی بتوانند به ریسمان الهی چنگ زنند و متفرق نگردند «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعاً و لا تفرقوا». بدین ترتیب ملاحظه میشود افرادی كه به وحدت درونی دست یافتهاند در وحدت بخشیدن به محیط بیرونی (كه یكی از مصداقهای آن خانواده است) توفیق بیشتری دارند و وحدت در خانواده یكی از رموز آرامش آن است.
3ـ افزایش اعتماد به نفس
نماز خواندن موجبات افزایش اعتماد به نفس را فراهم میآورد. زیرا وقتی آدمی با خدا سخن میگوید، از او استعانت میجوید. «ایّاك نعبد و ایّاك نستعین» توان بیشتری را در خود احساس میكند كه ناشی از اتكای به خدای تعالی است و داشتن چنین نقطه اتكایی باعث افزایش اعتماد به نفس در فرد میگردد. او در این حال خود را بسان قطرهای میداند كه با دریا پیوند خورده است.
قطره دریاست اگر با دریاست ور نه او قطره و دریا دریاست
بدین ترتیب درمییابیم كه آدمی از خویشتن مفهوم بهتری خواهد داشت و تصور وی از خود در مرتبه بالاتری قرار میگیرد و مفهوم خود در نزد او تعالی مییابد و این همه موجب افزایش اعتماد به نفس در فرد میگردد. از سویی خواندن نماز باعث افزایش موفقیتهای او در زندگی میشود. زیرا نماز، نقش مددرسانی دارد چنان كه قرآن میفرماید: استعینوا بالصّبر و الصّلاه از نماز و روزه كمك بجویید. انسان برخوردار از امدادهای ناشی از اقامه نماز، فردی موفقتر است و موفقیتهای روز افزون، اعتماد به نفس و افزایش آن را در پی دارد و نماز گزاران پیوسته امیدوار به امدادهای الهی هستند.
http://www.andisheqom.com
وقت نماز بود، صدای اذان از پشت پنجره خانه، دل را نوازش می كرد، بچه ها داخل اتاق مشغول بازی بودند، مادر وضو گرفته بود، و پدر هم در حال وضو گرفتن بود، بچهها همین طور كه بازی میكردند به اعمال و رفتار پدر و مادر توجه داشتند ...
مادر چادر زیبا و سفیدی كه به هنگام نماز به سرش می انداخت، را به سر انداخت، چرا كه با آن چادر، حوریهای زیبا و مهربان میشد كه تماشایش آرامشبخش بود، جا نماز زیبایش را وسط اتاق پهن كرد، عطر مخصوص نماز كه وقتی در فضا میپیچید همه را مدهوش میكرد، باز در فضای خانه میچرخید، بچهها این حالت مادر را خیلی دوست داشتند و البته پدر هم مشغول پوشیدن لباسهای زیبایش و شانه كردن موهایش برای رفتن به مسجد بود.
مادر آرام آرام وارد نماز شد، به چه زیبا بود تماشا كردِن ملكوت مادر، بچهها چقدر دوست داشتند كه در این ملكوت شریك باشند و لذا آن ها نیز به تقلید از مادرشان به معراج رفتند ...
بله یكی از راههای تربیت فرزندان این است كه والدین به هنگام انجام عبادت و گفتگوی با خدا بهترین و زیباترین لباسهایشان را بپوشند و خودشان را خوشبو كنند، بچهها از این اعمال میفهمند كه این عملی كه انجام میشود بسیار مهم است و لذا به آن علاقهمند میشوند و به مرور زمان اهمیت آن با گوشت و پوستشان آمیخته میشود.
خداوند مهربان نیز انسانها را دعوت كرده است كه هنگام نماز لباسهای زیبا و ...بپوشند و فرموده است:
«زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید».[1]
این جمله مىتواند هم اشاره به "زینتهاى جسمانى" باشد كه شامل پوشیدن لباسهاى مرتب و پاك و تمیز، و شانه زدن موها، و به كار بردن عطر و مانند آن مىشود، و هم شامل "زینتهاى معنوى" یعنى صفات انسانى و ملكات اخلاقى و پاكى نیت و اخلاص باشد.[2]
یكی دیگر از عوامل تربیت فرزندان پر كردن اوقات فراغت است، اگر به بزهكاری و راه خلاف رفتن بسیاری از جوانان خوب زوم كنیم و زیر زره بین علت و معلول قرار دهیم میبینیم كه این شخص زمانی سراغ بزهكاری و خلاف رفته است كه اوقات فراغت داشته و از بیكاری و گذران عمر به این راه متوسل شده است، چرا كه اگر انسان خودش را مشغول كاری نكند هوای نفس و شیطان او را به طرف خود كشیده و به سوی خلاف میبرد.
از راه های تربیت درست فرزندان، خوش اخلاقی با آنها است، چرا كه اولین مرحله تربیت جذب كردن آن شخص به سوی خود است و برای این كه انسان بتواند كسی را به سوی خودش جذب كند باید با او از در مهربانی و خوش اخلاقی وارد شود، حتی رسول خدا هم كه پیامبر الهی است و برای تربیت عموم مردم مبعوث شده بود، به وسیله اخلاق خوشش بود كه مردم را به طرف خودش جذب نموده بود و خداوند از این مساله پرده برداشته است.
همان گونه كه امیر المومنین در این خصوص می فرماید: «اگر تو خودت را متوجه كاری نكنی، نفس تورا مشغول به خودش میكند.»[3]
بله اگر پدر و مادر كه دلسوزان اصلی فرزند هستند برای فرزندشان برنامه ریزی نداشته باشند و از طریق درست اوقات فراغتشان را پر نكند قطعا هوای نفس و شیطان برای او برنامه ریزی خواهند كرد و طبق میل خودشان او را تربیت خواهند كرد.
یكی دیگر از راه های تربیت درست فرزندان، خوش اخلاقی با آنها است، چرا كه اولین مرحله تربیت جذب كردن آن شخص به سوی خود است و برای این كه انسان بتواند كسی را به سوی خودش جذب كند باید با او از در مهربانی و خوش اخلاقی وارد شود، حتی رسول خدا هم كه پیامبر الهی است و برای تربیت عموم مردم مبعوث شده بود، به وسیله اخلاق خوشش بود كه مردم را به طرف خودش جذب نموده بود و خداوند از این مساله پرده برداشته و میفرماید:
«به (بركت) رحمت الهى، در برابر آنان [مردم] نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراكنده مىشدند.»[4]
یكی دیگر از عوامل تربیت فرزندان پر كردن اوقات فراغت است، اگر به بزهكاری و راه خلاف رفتن بسیاری از جوانان خوب زوم كنیم و زیر زره بین علت و معلول قرار دهیم میبینیم كه این شخص زمانی سراغ بزهكاری و خلاف رفته است كه اوقات فراغت داشته و از بیكاری و گذران عمر به این راه متوسل شده است، چرا كه اگر انسان خودش را مشغول كاری نكند هوای نفس و شیطان او را به طرف خود كشیده و به سوی خلاف میبرد
این آیه به خوبی نشان میدهد حتی پیامبر هم برای تربیت نیاز به اخلاق خوش و مهربانی دارد، چرا كه انسان طبیعتا دنبال كسی میرود كه به او مهر میورزد و از خشونت و سنگدلی بیزار است، در كانون خانواده هم اگر مهر و محبت و خوش اخلاقی حاكم باشد قطعا بچهها به محیط خانه علاقهمند خواهند شد و اگر سنگدلی و خشونت حاكم باشد بچهها با كمتر محبتی كه از دیگران ببینند جذب آنها میشوند و چه بسا به دام افراد شیاد و خلافكار بیفتند چرا كه آنها در ابتدای امر برای جذب دیگران خود را شخصی دلسوز و مهربان معرفی میكنند و وقتی انحراف مورد نظرشان را اعمال كردند چهره واقعی خودشان را نشان می دهند ... .
ولی اگر این بچه در خانه ارضا میشد و مورد مهر و محبت قرار میگرفت سراغ این شیادان و فاسدان نمیرفت و در نتیجه به گناه و فساد آلوده نمیگشت.
[1]. یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد...». سوره اعراف: 31
[2]. تفسیر نمونه، ذیل آیه فوق
[3]. «النفس ان لم تشغله شغلك؛» غزرالحكم، 318
[4]. «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلین». آل عمران: 159
امام رضا(ع) در خصوص تعداد ركعات نماز و روند تغییر آن حدیث جالبی دارند.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، نماز بهترین اعمال دینی است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهای دیگر هم قبول میشود و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمیشود، همان طور كه اگر انسان شبانهروزی پنج نوبت در نهر آبی شستوشو كند، آلودگی در بدنش نمیماند، نمازهای پنجگانه هم انسان را از گناهان پاك میكند و سزاوار است كه انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و كسی كه نماز را پست و سبك شمارد مانند كسی است كه نماز نمیخواند، یكی دیگر از پرسشهایی كه درباره نماز مطرح میشود این است كه چرا به تعداد ركعات نماز افزوده شده است یا شنیدهایم كه نمازها به صورت 2 ركعتی نازل شده است، ولی به دلیل ولادت امام حسن و حسین(ع) هفت ركعت پیامبر(ص) به نمازها اضافه كرده است، آیا این درست است؟ اگر در این خصوص روایتی هست بیان كرده و بگویید نماز در صدر اسلام چگونه بوده است؟
سیدحسن موسوی كارشناسی مركز تخصصی نماز در جواب این پرسش میگوید:
امام رضا(ع) در خصوص تعداد ركعات نماز و روند تغییر آن فرمودهاند: اصل نماز یك ركعت است، چون اصل عدد یك مىباشد، بنابراین هر گاه نماز را از یك ركعت كمتر بیاورند، عمل آورده شده نماز نیست، بارى حق عزوجل مىدانست آن یك ركعت - كه كمتر از آن اصلاً نماز نیست- را بندگان كاملاً و تماماً نیاورده، بلكه ناقص اداء مىكنند، پس یك ركعت دیگر را با آن مقرون ساخت تا با ركعت دوم نقص ركعت اول جبران شود و بدین ترتیب اصل نماز دو ركعت جعل كرد.
سپس رسول خدا(ص) مىدانستند بندگان این دو ركعت را با تمام آنچه مورد امر است و كاملاً و تماماً نخواهند آورد، از این رو به هر كدام از نماز ظهر و عصر و عشاء دو ركعت ضمیمه شد تا بدین وسیله نقص دو ركعت اول و دوم جبران شود و نیز حضرت مىدانستند كه در وقت نماز مغرب غالباً مردم از خواندن نماز منصرف و به كارهایى از قبیل افطار و تناول غذا و وضو و آماده كردن مقدمات استراحت در شب هستند، لذا یك ركعت بیشتر به آن اضافه نكردند تا بدین وسیله نماز مغرب بر آنها سبك و خفیف باشد و نیز وجه دیگر براى اضافه شدن یك ركعت به نماز مغرب آن است كه بدین وسیله ركعات نماز در روز و شب عدد فرد مىشود و اما نماز صبح به حال خود واگذارده شده و چیزى به آن اضافه نشده، زیرا اشتغال در وقت این نماز بیشتر از اوقات دیگر بوده و دنبال نیازمندیها رفتن وسیعتر نسبت به ازمنه دیگر است.
جهت دیگر آنكه قلوب و دلها در وقت نماز صبح از فكر و اندیشه خالىتر نسبت به اوقات دیگر است، زیرا در شب معاملات مردم كمتر و داد و ستد قلیل و ضعیفتر است، بنابراین انسان در وقت اقبالش به نماز بیش از اوقات دیگر است.(1)
در روایتی از حضرت امام محمدباقر(ع) در این باره نقل شده: موقعى كه پیغمبر عالیقدر اسلام را به معراج بردند، نمازهاى واجب كه 10 ركعت بودند، هر كدام دو ركعتى بودند، وقتى حضرت حسنین(ع) متولد شدند، پیامبر اسلام(ص) براى شكرگزارى خدا هفت ركعت دیگر به آنها اضافه كرد و خدا هم اجازه داد.(2)
در حدیثی امام سجاد(ع) با اشاره به چگونگی و علت تغییر نماز فرمودهاند: در مدینه و زمانى كه دعوت عمومى به اسلام آشكار شد و اسلام قوت یافت و خداوند عزوجل جهاد را بر مسلمانان واجب فرمود، رسول خدا(ص) هفت ركعت به نمازهاى شبانهروز افزود، به این ترتیب: دو ركعت به نماز ظهر و دو ركعت به نماز عصر و یك ركعت به نماز مغرب و دو ركعت به نماز عشاء و نماز صبح را به همان صورت كه در مكه واجب شده بود، باقى گذاشت و بر آن نیفزود.(3)
در پایان ذكر این مطلب ضروری است كه افزودن ركعتهای دیگر بر نماز حتماً به دستور و اذن خداوند توسط پیامبر(ص) صورت گرفته است، زیرا پیامبر مأمور الهی است و از طرف خود چیزی نمیگوید: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى؛ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»(4)؛ و هرگز از روى هواى نفس سخن نمىگوید!؛ آنچه مىگوید چیزى جز وحى كه بر او نازل شده نیست!
دیگر پرسشهای نمازی خود را در بخش «بپرسید» سایت قنوت مطرح كنید.
*پینوشتها:
1-علل الشرائع، ج1، ص 261
2-الكافی، ج3، ص 487
3-من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 455
4-نجم (53)، آیه 3 و 4
از سوی دیگر «فاطمه از ماده «فطم» (بر وزن حتم) به معنی باز گرفتن کودک از شیر مادر است. سپس به هر گونه بریدن و جدایی اطلاق شده است.
در حدیثی از پیغمبر اکرم (ص) آمده است که فرمود:
«انما سماها فاطمة لان اللّه فطمها و محبیها عن النار»
«او را فاطمه نام نهاده؛ زیرا خداوند او و دوستانش را از آتش دوزخ بریده و دور نگه داشته است»
از این تعبیر برداشت میشود که نامگذاری بانوی اسلام به این نام، از سوی خداوند صورت گرفته، و مفهومش این است که خدا وعده داده است او و کسانی که او را دوست دارند و در خط مکتب او باشند، هرگز به دوزخ نروند.
در حدیث دیگری در «ذخائر العقبی» از علی (ع) میخوانیم:
«یا فاطمه اتدرین لم سمیت فاطمة»
ای فاطمه آیا میدانی چرا فاطمه نامیده شدهای؟
علی (ع) می گوید: من گفتم ای رسول خدا شما بفرمایید چرا نام او فاطمه است؟
فرمود:
«ان اللّه عزوجل قد فطمها و ذریتها عن النار یوم القیامة»
«خداوند بزرگ او و فرزندانش را از آتش دوزخ در قیامت باز می دارد»
و به همین دلیل در بعضی از روایات از احادیث «ذریه» و «محبان» هر دو با هم ذکر شده اند، و اینکه گمان کنیم مفهوم روایات فوق این است که اگر آنها مرتکب انواع گناهان شوند و حتی کافر و مشرک باشند از عذاب الهی در قیامت در امانند، اشتباه بزرگی مرتکب شده ایم که با هیچ یک از معیارهای اسلامی نمیسازد؛ زیرا خود پیغمبر اکرم (ص) که اصل این شجره طیبه است، صراحتا در قرآن مجید به این خطاب شده است.
«اگر (به فرض محال) مشرک شوی اعمال صالح تو نابود میشود و از زیانکاران خواهی بود» (زمر/65)
و در جای دیگر می فرماید: «اگر او بر ما دروغ ببندد ما او را به سختی می گیریم و مجازات میکنیم و رگ قلب او را قطع می نماییم»
آیا فرع زائد بر اصل ممکن است، آیا فرزندان رسول خدا از او برترند؟!
البته هرگز پیغمبر نه راه شرک پویید، و نه العیاذ باللّه دروغی بر خدا بست. در حقیقت یک درس بزرگ برای همه امت است، تا بقیه حساب خود را برسند.
و این منافات با مقام شامخ سادات و ارزش فوق العاده آن ها در امت اسلامی ندارد.
از سوی دیگر در میان عرب معمول است که علاوه بر اسم کنیه ای نیز برای افراد انتخاب میکنند اگر مرد باشد - با - «اب» شروع می شود و اگر زن باشد با «ام».
در روایات اسلامی در میان کنیههای فاطمه زهرا (س) کنیه عجیبی دیده میشود که چشمانداز دیگری از عظمت فوق العاده آن حضرت را ترسیم میکند.
در «اسد الغابة» آمده است: «کانت فاطمة تکنی ام ابیها»: (کنیه فاطمه «ام ابیها» (مادر پدرش) بود.
این معنی در کتاب «استیعاب» از امام صادق (ع) نیز نقل شده است.
این تعبیر عجیب که نظیر آن درباره هیچیک از زنان اسلام دیده نشده، نشان میدهد که این دختر با وفا آنچنان نسبت به پدرش محبت میکرد که گویی «یک مادر» برای او بود.
روایت مفصلی از امام صادق (ع) در شرح ولادت حضرت صدیقه کبری (س) نقل شده که ضمن آن فرمودند:
وقتی [مولود فرخنده خدیجه به دنیا آمد و] فاطمه دیده به جهان گشود، نوری از او درخشید که تا درون خانه های مکه نفوذ کرد و در شرق و غرب زمین هیچ جایی نماند مگر شعاع آن نور در آن تابید.
ابن عماره از پدرش گزارش نموده که گفت:
از امام صادق (ع) درباره حضرت فاطمه (س) پرسیدم که چرا زهرا نامیده شد؟
فرمودند: زیرا هرگاه در محرابش می ایستاد، نور او برای آسمانیان چنان می درخشید که نور ستارگان برای اهل زمین.
این فروغ جسم فاطمه (س) است که وقتی در محراب عبادت قرار می گرفت، روی تابناکش برای فرشتگان و ملکوتیان بدان گونه جلوه و تلألؤ داشت که ستارگان در شب برای زمینیان شکوه و درخشش دارند. از این رو آن بانوی مجللّه زهرا نامیده شد.
از حضرت عسکری (ع) پرسیدم: چرا فاطمه (س) زهرا نام گرفت؟
چون رخسار او در آغاز روز، مانند خورشید که از مشرق سر برآورد و طلوع کند برای امیر مؤمنان (ع) می درخشید و در نیم روز بسان ماه تابان جلوهگری می نمود و هنگام غروب آفتاب همچون ستارهای روشن می تابید.
می دانیم پیغمبر اکرم (ص) در همان کودکی مادر خود را از دست داد، ولی این دختر از همان خردسالی از هیچ گونه محبت و دلسوزی درباره پدر بزرگوارش فروگذار نکرد.
باسمه تعالی
امام حسن مجتبي عليه السّلام، پيشواي صلح و تدبير (نوشته ي حضرت آيت الله العظمي شیخ لطف الله صافي گلپایگانی به مناسبت پانزدهم ماه مبارک رمضان ميلاد امام حسن مجتبي عليه السّلام برگرفته از سایت معظّم له)
يكي از تعاليم مهمّ اسلام كه در جبهه برنامههاي اسلامي، درخشان و هويدا است، دعوت به صلح و كوشش براي رفع اختلافات و اصلاح ذات البين است. قرآن ميفرمايد: «اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَيْنَ اَخَويْكُمْ؛ در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد.»[1] و در جاي ديگر اشاره كرده است: «وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ؛ و سازش بهتر است.»[2]
پيامبر اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم نيز فرموده است: «صَلاحُ ذاتِ الْبَيْنِ اَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ وَالصِّيامِ؛ آشتيدادن دو نفر، از نماز و روزه يك سال بهتر است.»[3]
اگر چه جنگ و جهاد يكي از احكام مهمّ اسلام است، ولي هرگز بالذّات و بالاصالة مطلوب نبوده و به لحاظ يك ضرورت اجتناب ناپذير و به عنوان وسيله اصلاح اجتماعي و عدالت و در راستاي اهداف سياسي اسلام و احقاق حق و ابطال باطل تشريع شده است.
جهاد، عبادت و اطاعت خدا است، زيرا جهاد وسيلهاي است براي آزادي انسانها، براي برداشتن يوغ استعمار ستمكار از گردن افراد، و براي وارد كردن همگان در حكومت خدا و لغو حكومت مردم بر مردم كه معاني عالي و ارزنده آن در عبارت «جهاد في سبيل الله» خلاصه شده است.
جهاد، جنگ و كوشش براي پيشبرد نقشههاي نجاتبخش اسلام است. جهاد براي نجات ضعفا و ستمديدگان، براي دفع استثمار اقويا، براي آزادي انسانها، براي برقراري نظم صحيح و عادلانه، براي اعلام تساوي حقوق، براي زندگي و اجتماع هر چه بهتر و انسانيتر است.
اسلام، جنگي كه براي پيدا كردن بازار كالاهاي بازرگانان، براي استعمار، براي توسعه قلمرو يك كشور و فتح ممالك و جهانگيري، براي انتقام و كينهتوزي، براي كسب شهرت و قهرماني، براي بسط نفوذ يك ديكتاتور و غلبه يك ملّت بر ملّت ديگر باشد را محكوم كرده و قهرمانان اين جنگها را گمراه و جنايتكار و خائن و گناهكار ميداند. بنابراين همه ما بايد اين آيه را سر مشق زندگي خود قرار دهيم: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين؛ آن سراى آخرت را تنها براى كسانى قرار مىدهيم كه اراده برترىجويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيزگاران است.»[4]
بر طبق اين آيه، هر كس بخواهد رجحان و برتري بر كسي يا ملّتي داشته باشد، به حكم اين آيه محكوم است.
به راستي كه سران ملل و رهبران حكومت هاي دنياي معاصر، چقدر به اينگونه تعاليم اسلام نياز مبرم دارند.
جهادي براي اسلام، مقدّس محسوب ميشود كه براي دفاع از حقيقت و فضيلت، براي مقاصد و مصالح عموم، براي انحطاط حكّامي كه خود را مالك خلق و مطلق العنان و صاحب اختيار بدون شرط افراد ميشمارند، باشد. هدف تمام مجاهداتي كه اولياي اسلام، در هر زمان و مكاني انجام دادند، اين بوده كه آسايش و آزادي را براي بشر به ارمغان آورند و به ياري افراد مظلوم و محروم بشتابند.
پس با اين شرح و تفسير، مجاهده در راه اسلام كاري نيست كه كسي بتواند آن را با نيروي هواي نفس و احساسات و براي فرونشاندن آتش خشم و غضب آغاز كند.
گاه عدم شرايط وموانع اقتضا مي كند كه اين تكليف منجّز شود و گاه اقتضا ميكند كه مانع از تنجّز يا توجّه اين تكليف گردد.
هرگز نميتوان خون كسي را ريخت و به مال و جان كسي تعرّض كرد؛ مگر در جاهايي كه به ناچار، عقل و شرع انجام چنين اعمالي را قاطعانه اجازه دهد.
اساس همه جنگهايي كه در عصر ما بين ملل جريان دارد؛ اعمّ از جنگ سرد و گرم، جنگهاي تبليغاتي و انتخاباتي و حزبي، جنگهاي اقتصادي و تجاري و مبارزهها و رقابتهايي كه دولتها، كارتلهاي صنعتي و همه و همه با هم دارند، مقاصد پست مادّي و حيواني و ارضاي غريزه حبّ جاه و مال و شهوات و به دست آوردن پيروزيهاي مادّي و نظامي و اقتصادي را دنبال ميكند. بنابراين، چنين جنگهايي، نقطه انتهايي ندارند و بين هر گروه و جمعيّتي كه باشد، باشرافت انساني سازشي ندارد.
در اسلام، همه اين مبارزات كه باعث گرفتاري بشر و اساس گناه و ظلم، و مايه استبداد و خيانت شمرده ميشود، ممنوع است. مسلمانان بايد بتوانند با همه اين مسايل نيز مبارزه نمايند و مبارزه آنان به مقاصد كثيف، آلوده نشود.
باري، نكته ديگر در حكم جهاد اين است كه چون جهاد براي تحقّق اهداف اسلام ودفاع از حريم فضليت و آزادي و نواميس الهي است، تا وصول به اين اهداف، لازم و منجّز است. پس از تشكيل مدينه فاضله انسانيّت و جامعه اسلامي و يكپارچهشدن جهان بشري و برداشتهشدن فواصل جغرافيايي و تبعيضات گوناگون در سايه تعاليم اسلام، موضوع و زمينه جهاد از بين ميرود؛ در حالي كه اساس زندگي اجتماعي تا ابد همان اجتماع فاضل بوده و احكامي مانند احكام عبادات و معاملات و مناكحات ثابت خواهد بود.
بنابر اين جهاد به منزله وسيله تأمين و تحصيل اهداف اسلام، نيروي دفاع، و نگهبان جامعه اسلامي است و مقصود بالاصالة ساير احكام و به اصطلاح علما، جهاد، تكليف و واجب للغير است.
نتيجه مطلب اينكه بايد در صلح و سازش و جنگ و جهاد، هدف را در نظر گرفت. اگر مقصد، مقدّس و انساني وشرافتمند باشد، صلح يا جهادي كه براي آن انجام ميگيرد، مقدّس و شرافتمندانه است.
ما در اينجا نميخواهيم و نميتوانيم در اسرار جنگ ها و صلح هاي اولياي دين وارد شده، از آن شرحي بنويسيم، زيرا علاوه برآن كه خود را لايق نميدانيم، اين رشته سر دراز دارد، ولي به طور بسيار فشرده، عرض ميشود كه سيري اجمالي در تاريخ غزوات ومعاهدات رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم و صلح هايي كه بين آن حضرت و كفّار واقع شد و همچنين مطالعه مختصري از تاريخ فداكاريها و جانبازيها و مجاهدات علي عليه السّلام در ميادين جهاد و روش و برنامههاي جنگي آن حضرت، ما را به اين حقيقت راهنمايي مي كند كه جنگهاي مقدّسي كه آنان ميكردند از جنگهاي عادياي كه براي اهداف مادّي واقع ميشود، جدا بود و غرض آن بزرگواران، اداي تكليف و تقرّب به خدا بوده است.
بنابراين ميبينيم كه دلاوران ميادين جهاد را بندگان زاهد و خداپرست و صاحبان دلهاي لبريز از محبّت و عدالت و انسانهاي بشر دوستي تشكيل ميدهند كه حتّي به آزار مورچهاي راضي نميشوند و اين سخن پر از حقيقت و عدالت علي عليه السّلام راهنماي آنها است: « وَ اللهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُه ؛ به خدا سوگند. اگر اقليمهاي هفتگانه و آنچه در آن است به من داده شود تا خداوند را نسبت به مورچهاي ستم كنم به اين كه پوست جو را از دهانش بيرون بكشم، اين كار را نميكنم.»[5]
اين خاندان، در صلح و آشتي و جنگ و جهاد، يك هدف داشتند و آن هدف، اطاعت خدا، و هدايت و نجات بندگان خدا و اعتلاي كلمه خدا بود.
پس از بررسي اين مطالب، صلح امام حسن عليه السّلام را تا حدود آگاهي و بينش خود بررسي مي كنيم و دريافت پاره اي از اسرار آن را وجهه همّت مي سازيم و ازخداوند، طلب ياري و هدايت مي كنيم.
بديهي است نگارش در مورد اين مطلب، موضوعي نيست كه حقّ آن، در ضمن يك يا چند مقاله ادا گردد. اين موضوع بسيار گسترده است و با تاريخ صدر اسلام و تاريخ زندگي علي عليه السّلام و آزمايشهايي كه از امّت اسلام شد، ارتباط دارد و راجع به آن كتب مستقلّي نگارش شده است. ولي «آب دريا را اگر نتوان كشيد ، هم به قدر تشنگي بايد چشيد»
امام حسن مجتبي عليه السّلام انساني صادق، با وفا، پرهيزكار و با تقوا، خيرخواه و بزرگوار بودند. صلحي كه بين آن حضرت و معاويه برقرار شد، علاوه بر آن كه صلحطلبي و خيرخواهي و گذشت او را نشان داد، ثابت كرد كه خانواده ايشان نيز، رياستخواه و جاه طلب نيستند و در قيام و نهضت، كنارهگيري و عزلت، صلح و جهاد، رضاي خدا و مصلحت عموم را ميخواهند. در هنگام جهاد، مصداقِ «يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللهِ وَلا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم»[6] هستند و از كسي باكي ندارند و در وقت صلح، مرد گذشت و فداكاري ميباشند.
اسرار صلح امام
- تكليفي الهي
صلح امام عليه السّلام يك تكليف الهي و وظيفه شرعي بود كه امام در آن شرايط و احوال، ناگزير شد آن را بپذيرد يا به عبارت ديگر، شرايط و اوضاع، اين مسأله را بر امام تحميل كرد و بر حسب حديث مشهور و مسلّم اهل سنّت[7]، پيامبر صلّي الله عليه وآله وسلّم از آن خبر داده و او را به سيادت و آقايي و اصلاحگري معرّفي فرموده است.
در شرايطي كه صلح، براي مصلحت عموم لازم باشد، اگر سران هر دو طرف، پا در ركاب لجاج بگذارند و كينهتوزي پيشه سازند، صلح برقرار نخواهد شد. فقط در صورتي صلح برقرار مي ود كه يا هر دو طرف، حسن نيّت داشته باشند يا يكي از آنها خير و مصلحت جامعه را در نظر بگيرد و آن را بر حيثيّت و شؤون شخصي خود مقدّم بدارد و هر چه طرف مقابل لجاجت مي كند، او از خود گذشت و فداكاري نشان دهد.
در اين ميدان، به طور قطع معاويه كسي نبود كه براي خير و صلاح جامعه دست از خلافت و پادشاهي و نيّات خبيث خود بردارد و حق را به صاحبش بسپارد. او در راه رسيدن به مقصدش، نه خدا و پيغمبر و نه مصلحت مسلمانان را در نظر ميگرفت و همه چيز را فداي حبّ جاه و رياست طلبي خود ميساخت و از اينكه عموم شيعه و هواداران اهل بيت و حتّي عموم مسلمانان را قتل عام كند، باكي نداشت و اگر تا حدودي بازي با الفاظ اسلامي ميكرد، به خاطر رياست و حكومت بود و اگر رياست و حكومتش در خطر ميافتاد، به آن الفاظ نيز كاري نداشت. قهراً و طبعاً در چنان موقعيّتي تنها كسي كه جانب مصلحت را رعايت مي نمود، امام بود.
ظهور اين خصلت عظمي از آن حضرت با وجود سوابق درخشان، مقام امامت و عهدهداري حفظ اسلام، عجيب و شگفتانگيز نبود. اگر امام عليه السّلام مصلحت اسلام را در نظر نگيرد، پس چه كسي به آن اهميّت ميدهد؟
- ضعف و تفرقه سپاه اسلام
صلح امام حسن عليه السّلام وقتي انجام گرفت كه سپاه معاويه در همكاري و ياري او اتّفاق و اتّحاد داشتند در حالي كه لشكر امام عليه السّلام به واسطه فتنههاي بزرگي كه علل آن تغيير مسير خلافت پس از رحلت رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم از مسير واقعي و شرعي بود، گرفتار ضعف و سستي و نفاق و اختلاف و تفرقه گرديد و به واسطه حوادثي مانند فتنه طلحه و زبير و عايشه (جنگ جمل) و فتنه معاويه (جنگ صفّين) و فتنه خوارج (جنگ نهروان)، و شهادت بسياري از اعلام و رجال اسلام و صحابه و شيعيان و دوستان واقعي اهل بيت، و نفوذ منافقين و وضع و موقف اهل حق، بسيار حسّاس و خطرناك شده بود و مؤثّرترين ضربهاي كه به روحيه لشكر امام عليه السّلام خورد، شهادت اميرالمؤمنين عليه السّلام بود.
علاوه بر اين جنگهايي كه ميكردند، سود مادّي و غنيمت نميبردند و معلوم است در چنين وضعي، پيروزي بر لشكر معاويه كه روحيهاش با پول و رشوه، قوي و دلگرم بود، بسيار بعيد و بلكه محال بود و در نهايت، نتيجهاي جز كشته شدن بقيّه اصحاب واقعي امام عليه السّلام و ضعف اهل حق نداشت.
- اوج انحطاط اخلاقي مردم
انحطاط اخلاقي در آن زمان به حدّي رسيده بود كه تقريباً از هيچ كس انتظار نميرفت براي حق، مردانه فداكاري و جان نثاري نمايد. آنان مردمي بودند كه حقّ مرد فداكار و دادگري چون علي عليه السّلام را نشناختند و ايشان را آن همه رنج دادند.
در چنين موقعيّتي امام عليه السّلام با مردمي كه در چنين جهنّم انحطاط فكري و خلقي سقوط كرده بودند، چه كاري انجام ميداد و چه اصلاحاتي را آغاز مينمود؟ و چگونه هجوم معاويه را از بلاد اسلام دفع ميكرد؟
- خطر سقوط اسلام و كشورهاي اسلامي
به فرض اگر جنگ ادامه مييافت و اصحاب امام نيز پايداري ميكردند، در آن صورت نيز فاصله بين پيروزي اصحاب حق بر اهل باطل زياد بود و با ادامه آن محاربات، كشورهاي اسلامي در خطر سقوط قرار ميگرفت و زحمات پيغمبر صلّي الله عليه وآله وسلّم و اميرالمؤمنين عليه السّلام به هدر ميرفت؛ زيرا نفوذ معاويه زياد شده بود. آن حضرت در اين باره فرمود: «اِنّي خَشيتُ اَنْ يَجْتَثَّ الْمُسْلِمُونَ عَنْ وَجْهِ الاَْرْضِ؛ ترس آن را دارم كه مسلمانان از روي زمين محو شوند.»[8]
- سياست اسلامي امام
پيروزي امام عليه السّلام بر معاويه در صورتي امكانپذير بود كه آن حضرت، روش شرعي امامت را ـ كه روشي خدا پسند بود ـ ترك كند و مكر و خدعه را سر لوحه برنامه هاي خود قرار دهد و تجاوز، جور و ستم و دروغ و خيانت را در امور خود داخل نمايد.
معاويه و ساير رياستطلبان و جاهپرستان براي نيل به هدف پليد خود و حكومت بر مردم، از هيچ خيانت و جنايت، فريبكاري و دروغ و ستمگري و قانون شكني باكي نداشتند و در نظر آنها هر چه محيط آلودهتر ميشد و مردم به مصالح و اغراض شخصي خود علاقمندتر ميشدند و رشد فكري و اجتماعي آنان در همان سطح پايين نيز ركود ميكرد، نهايتاً زمينه براي پيشرفت سياستهاي مزدورانه و خائنانه آنان بيشتر ميشد.
اين افراد، نظم و قانون و امنيّت و همه مفاهيم مورد علاقه بشر را وسيله گسترش تسلّط خود ميساختند و نظم و امنيّتي را ميخواستند كه از استثمار آنها محافظت كند و بدين وسيله قانون، عدالت، آزادي و حقوق جامعه بشريّت را استهزا ميكردند.
امّا سياست اهل بيت، سياست و روش علي و حسن و حسين عليهم السّلام و ساير مردان خدا، به تمام معنا ضدّ اين سياست بود.
اين مردانِ حقيقت و عدالت، سياست و روششان، حفظ مصالح اجتماع و آسايش واقعي و احترام به حقوق و برقراري عدالت و مساوات بود و در سياست آنان هيچ جايي براي مكر و خدعه، دروغ و ظلم وجود نداشت.
عملاً نيز اهداف عالي اين سياست در مدّت خلافت ظاهري اميرالمؤمنين عليه السّلام معلوم شد و طبق نصوص و متن تعاليم اسلام، سازنده مترقّيترين اجتماعات صد در صد انساني بود.
چنين سياستي به واسطه اسبابي كه از سي سال پيش تا آن روز، حكومتطلبان و دنياپرستان پيش آورده بودند، طرفدار نداشت و جز عدّه معدودي، كسي خواستار آن نبود و علّت پيشرفت معاويه نيز، همين علل و اسباب بود، نه قوّت سياست و زيركي او.[9]
آنچه بيان شد مختصري از اسرار و علل صلح امام عليه السّلام بود. در پايان اشاره به اين نكته لازم است كه صلح در شرايطي صورت گرفت كه از روي ناچاري و براي حفظ مصالح مهم انجام گرفت و شرايطي كه امام عليه السّلام به معاويه فرمود و معاويه هم آنها را قبول كرد، شرايط بسيار حسّاس و پر ارزشي بود و اگر چه معاويه به اين شرايط عمل نكرد، ولي اين عهدنامه وثيقه اي بود كه روش معاويه را محكوم ساخت و او را از اينكه اميرالمؤمنين و خليفه پيغمبر معرّفي شود، خلع ساخت و خيانتهاو عملنكردن به تعهداتش را آشكار ساخت و در عين حال اين عهدنامه، اتمام حجّت و سندي به نفع شيعه شد و مستمسكي بود كه اعمال خلاف معاويه تا حدّي با آن كنترل ميشد و زبان اعتراض مردم را به او باز نگاه ميداشت.
[1] . سوره حجرات، آيه 10.
[2] . سوره نساء، آيه 128.
[3] . نهج البلاغه، ج 3، ص 76.
[4]. سوره قصص، آيه 83.
[5]. نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه 215.
[6] . سوره مائده، آيه 54: در راه خدا جهاد مي كنند و از ملامتگر هراسي ندارند.
[7] «بخاري» اين روايت را در چهار موضع از كتاب خود، و «ابوداود» و «سنايي» و «ترمذي» در «سنن»، و «طيالسي» و «احمد» در «مسند» نقل كرده اند; (رك: «مفتاح كنوز السنّه، ص 160) ولي آنچه مورد اتّفاق همه است، اين مضمون است: «اِنَّ ابْني هذا سَيِّدٌ يُصْلِحُ اللهُ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ» اَوْ «بَيْنَ فِئَتَيْنِ عَظَيمَتَيْنِ؛ به درستي كه اين پسرم (امام مجتبي عليه السّلام) آقايي است كه خداوند به وسيله او بين دو گروه (بزرگ)، صلح مي افكند.
[8] . اهل البيت، توفيق ابوعَلم، ص 343 .
[9] به كتاب «معاوية بن ابي سفيان في الميزان» تأليف «عقّاد» مراجعه شود.
برگرفته از : http://seadat.blogfa.com/post-35.aspx
خداوند متعال به حضرت موسی(ع) وحی کرد: ای موسی! سفارش مرا دربارۀ چهار چیز به خاطر بسپار.
از اصبغ بن نباته نقل شده است که گفت، امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: خداوند متعال به حضرت موسی(ع) وحی کرد: ای موسی! سفارش مرا دربارۀ چهار چیز به خاطر بسپار؛
1. تا ندانی که گناهانت را آمرزیده اند به عیب دیگران نپرداز.
2. تا ندانی که گنجهای خدا تمام شده غم روزی مخور.
3. تا نبینی که ملک و پادشاهی من از دست رفته به دیگری امیدوار نباش.
4. تا مردۀ شیطان را نبینی از مکرش ایمن مباش.
یکی از مسائل مهم قیامت وجود گواهان مختلف است، گرچه خدا نیازی به شاهد ندارد ولی انسان طوری است که هر چه حضور شاهدها را بیشتر احساس کند، برای تربیت و تقوای خود عامل مهمتری مییابد. برای نمونه توجه شما را به ماجرایی خواندنی جلب میکنم؛ روزی جناب عقیل خدمت حضرت علی(ع) رسید و تقاضای سهم بیشتری از آن امام عادل(ع) نمود، حضرت(ع) فرمود روز جمعه بیا ، عقیل هم آمد، حضرت دست او را گرفت و به نماز جمعه برد و آن جمعیت انبوه را به عقیل نشان داد و سپس فرمود: سهم بیشتر از بیتالمال دادن، یعنی دزدیدن حق این همه مردم، عقیل که نگاهی به آن جمعیت کرد از درخواست خود پشیمان شد و رفت.
ظهور حضرت حجت(عج) از اموری است که در اسلام نسبت به آنها به شدت تأکید شده و در حتمیت آن ذره ای شک و شبهه وجود ندارد. پیش از این گفتیم که در آیاتی نظیر آیة ۵۵ سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است که فرمانروای زمین گردند و بر آن سیطره یابند.
صحبت کردن از حضرت مهدی(ع) و نشانه های ظهور ایشان در واقع صحبت کردن از حوادثی است که بناست در آینده اتفاق بیفتد و لذا بجاست که از خود بپرسیم: اگر در مورد احادیث نقل شده در این زمینه بررسی اسناد صورت گرفت و مطمئن شدیم که آنها از معصوم(ع) صادر شده است، آیا می توان مطمئن بود که حتماً همة آن حوادث آن گونه که در روایات شریف ما آمده اند وقوع یابند؟ پاسخ به این پرسش در کتب عقیدتی و فلسفی تحت عنوان «بداء» داده می شود که طی این بخش از مطالب به آن می پردازیم.
«بداء» در لغت به معنای ظهور و روشن شدن پس از مخفی بودن چیزی است و اصطلاحاً به روشن شدن چیزی پس از مخفی بودن از مردم اطلاق می شود؛ بدین معنا که خداوند متعال بنا بر مصلحتی، مسئله ای را از زبان پیامبر یا ولی ای از اولیای خویش به گونه ای تبیین می کند و سپس در مقام عمل و ظهور و بروز، غیر آن را به مردم نشان می دهد. در قرآن آمده است:
خداوند هر چه را بخواهد محو یا اثبات می کند در حالی که ام الکتاب نزد اوست و خود می داند عاقبت هر چیزی چیست.1
و در آیه ای دیگر: و بدالهم سیّئات ما کسبوا.2
بدی هایی را خود کسب کرده بودند و برای آنها مخفی بود برایشان نمایان شد.
یا: ثمّ بدالهم من بعد ما رأؤا الآیات.3
پس از آنکه نشانه ها را دیدند حقیقت امر بر آنها روشن شد.
این ظهور پس از خفا، تنها برای انسان رخ می دهد و در مورد
خداوند متعال ابداً صدق نمی کند وگرنه لازمه اش این است که خداوند نسبت به آن موضوع جهل داشته باشد که این امر محالی است. خداوند، چنانکه قرآن کریم می فرماید به همه چیز آگاه و داناست 4 و نسبت به همه چیز در همة زمان ها و مکان ها چه حاضر باشند و چه غایب، چه موجود باشند و چه فانی و چه در آینده به وجود بیایند، علم حضوری دارد. قرآن کریم در این زمینه می فرماید:
هیچ چیزی در آسمان و زمین از نظر خداوند متعال مخفی نمی شود.5
از همین روست که مسئلة بداء و ظاهر کردن آن امر مخفی به خداوند نسبت داده می شود:
و بدالهم من الله مالم یکونوا یحتسبون.6
خداوند آنچه را گمان نمی کردند، برای آنها ظاهر کرد.
براساس آیة:خداوند چیزی را که از آنِ مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند.7
و با استفاده از دیگر آیات و روایات می توان چنین برداشت کرد که برخی اعمال حسنه نظیر: صدقه، احسان به دیگران، صلة رحم، نیکی به پدر و مادر، استغفار و توبه، شکر نعمت و ادای حقّ آن و... سرنوشت شخص را تغییر داده و رزق و عمر و برکت زندگی اش را افزایش می دهد، همان طور که اعمال بد و ناشایست اثر عکس آن را بر زندگی شخص می گذارد.
پیش از شرح این عبارت که بداء در حقیقت ظاهر شدن چیزی است که از ناحیة خداوند متعال برای مردم مخفی و برای خودش مشخص بود، لازم است یادآور شویم که خداوند متعال بنا بر آیات قرآن دو لوح دارد:
الف) لوح محفوظ
لوحی که آنچه در آن نوشته می شود؛ پاک نشده و مقدّرات آن تغییر نمی یابند؛ چون مطابق با علم الهی است:
بَل هُوَ قُرآنٌ مَجیدٌ فی لَوحٍ مَحفوظٍ.8
بلکه آن قرآن مجیدی است که در لوح محفوظ ثبت گردیده است.
ب) لوح محو و اثبات
بنا بر شرایط و سننی از سنت های الهی، سرنوشت شخص یا جریانی به شکلی خاص می شود، با از بین رفتن آن سنت ها یا مطرح شدن سنت های جدید سرنوشت آن شخص یا آن جریان تحت الشعاع سنت های جدید قرار می گیرد. به عنوان مثال بناست که شخص در سن 20 سالگی فوت کند امّا به واسطة صلة رحم یا صدقه ای که می دهد، 30 سال به عمرش اضافه می شود و تا 50 سالگی زنده می ماند یا به عکس، آن شخص بناست 50 سال عمر کند به واسطة گناه کبیره ای خاص، 30 سال از عمرش کاسته می شود در همان 20 سالگی می میرد. که البته خداوند متعال از اوّل می دانست که بناست اوّلی 50 سال و دومی 20 سال عمر کند ولی برای روشن شدن این سنت های الهی مطلب به این شکل از زبان پیامبران یا اولیای الهی(ع) بیان می شود.
در قرآن کریم هم آمده است:
یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب.9
یا این آیه:
آنگاه مدتی را [برای شما عمر] مقرّر داشت و اجل حتمی نزد اوست.10
با توجه به این دو لوح و مطالبی که تا به حال به آنها پرداختیم، این پرسش به ذهن می رسد که: آیا ظهور حضرت مهدی(ع) و نشانه هایی که برای آن بیان شده است، در لوح محفوظ اند یا محو و اثبات. به عبارت دیگر آیا ممکن است اصلاً مسئله ای به نام ظهور ایشان تا آخر عمر بشریت و هستی اتفاق نیفتد یا ظهور بدون تحقّق نشانه ها رخ دهد یا همة نشانه ها باید رخ دهند؟ در پاسخ به این پرسش باید نشانه های ظهور را به دو دسته تقسیم کنیم:
1. امور و علایم مشروط
2. امور و علایم حتمی. آنگونه که امام باقر(ع) امور را به موقوفه و حتمیه11 و امام صادق(ع) به حتمی12 و غیر حتمی تقسیم کرده اند. مسئلة بداء هم در چهار زمینه با موضوع ظهور حضرت مهدی(ع) ارتباط می یابد:
1. نشانه های مشروط و غیر حتمی ظهور
جز نشانه هایی که صراحتاً در احادیث به حتمی بودن آنها اشاره شده است، بقیة نشانه های ظهور همگی از امور موقوفه به شمار می روند، چنانکه بزرگانی مانند شیخ مفید، شیخ صدوق و شیخ طوسی بدان تصریح کرده اند. بدین معنا که به جز نشانه های حتمی ظهور بقیة آنها بنا بر مشیت و ارادة الهی ممکن است دچار تغییر و تبدیل، تقدّم یا تأخّر شوند. به عبارت دیگر آنها از جمله امور لوح محو و اثبات به حساب می آیند و ممکن است با تغییر و تبدیل در شرایط آنها و عوض شدن علل رخ دادن آنها به گونة دیگری پدید آیند یا اصلاً رخ ندهند. البته بسیاری از رویدادهایی که در احادیث ما به آنها اشاره شده است تا کنون اتفاق افتاده اند و دچار بداء در اصل تحقّق خویش نشده اند.
مثلاً اگر در حدیث به نزول بلایی (مشروط) اشاره شده باشد به واسطة توسل و استغفار مؤمنان و مسلمانان ممکن است در نزول آن تأخیر رخ دهد یا اصلاً چنین بلایی به جهت عظمت عمل صالح ایشان نازل نشود یا اینکه با برخی اعمال صالح یا ناصالح ظهور حضرت را دچار تعجیل یا تأخیر کنند.
شاید بتوان علت بیان چنین اخباری را این دانست که اگر مسئله به این شکل تبیین نمی شد، مؤمنان هم از احتمال حدوث آن حادثه باخبر نمی شدند و بدان مبتلا می گشتند امّا پس از صدور حدیث از ناحیة معصوم(ع) و آگاه شدن مؤمنان و مسلمانان از آن، با دعا و توسل و استغفار از پدید آمدن چنان حادثة ناگواری ممانعت به عمل آورند یا سبب حدوث اتفاقی خوشایند شوند. البته فراموش نکنیم که عکس این مطلب هم کاملاً صادق است به این معنا که شخص معصوم(ع) با اعلام نزول بلا و علّت آن، حجت را بر مردم تمام می کنند که شما با وجود آنکه می توانستید، آن بلا را از خویش دفع نکردید یا فلان خیر را به سوی خویش جلب ننمودید و از همین روست که روایت شده است:
خداوند متعال، به چیزی مثل بداء عبادت نشده است.13
2. علایم ظهور و امور حتمی
پنج مورد از نشانه های ظهور در بسیاری از روایات که از حدّ تواتر گذشته است؛ از جمله نشانه های حتمی ظهور برشمرده شده اند:
خروج سیّد خراسانی و یمانی، ندای آسمانی مبنی بر حقّانیت حضرت مهدی(ع)، شهادت نفس زکیّه و فرو رفتن سپاهیان سفیانی در منطقة بیداء (بیابان بین مدینه و مکّه).14
این نشانه های پنج گانه را احادیث از علایم حتمی شمرده و هیچ گونه احتمال بدایی در مورد تحقّق آنها نداده اند وگرنه خلاف حتمی بودن آنها می شد. این نشانه ها شدیداً با مسئلة ظهور ارتباط داشته و همگی مقارن ظهور رخ خواهند داد ان شاءالله. بزرگوارانی چون مرحوم آیت الله خویی در پاسخ به نویسندة کتاب سفیانی و علامات ظهور15، علّامه سیّد جعفر مرتضی عاملی، در کتاب خویش و شیخ طوسی، در غیبت خویش16 نسبت به این موضوع تصریح و اذعان کرده اند که:
هر چند بنابر تغییر مصلحت ها با تغییر شروط اخباری که به حوادث آینده می پردازند، ممکن است دچار تغییر و تبدیل شوند؛ جز آنکه روایت تصریح کرده باشد که وقوع آن جریان حتمی است که (با توجه به اعتماد ما به معصومین(ع)) ما هم یقین به حدوث آنها در آینده پیدا می کنیم و قاطعانه می گوییم در آینده چنین خواهد شد.17
اشکال اساسی که به این نظر گرفته می شود؛ متکی به حدیثی است که نعمانی در کتاب خویش آورده است که: ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری گفته است: نزد امام جواد(ع) بودیم و صحبت از حتمی بودن آمدن سفیانی شد، از آن حضرت پرسیدم: آیا در مورد امور حتمی هم بداء رخ می دهد؟ فرمودند: آری. گفتم: می ترسم در مورد خود حضرت مهدی(ع) بداء رخ دهد. حضرت فرمودند:
ظهور حضرت مهدی(ع) وعدة الهی است و خداوند خلف وعده نمی کند.18
علّامه مجلسی، هم در بحارالانوار پس از نقل این حدیث این
توضیح را اضافه کرده اند که:
شاید محتوم، معانی مختلفی داشته باشد که با توجه به اختلاف در تعاریف ممکن است در مورد برخی از آنها بداء رخ بدهد. مضاف بر اینکه شاید منظور از بداء در مورد خصوصیات آن حادثة محتوم و حتمی باشد و نه اصل تحقّق آن، که مثلاً پیش از زوال حکومت بنی عباس سفیانی جنبش های خویش را آغاز می کند.19
این فرضیه چندان قابل قبول نیست؛ زیرا در صورت پذیرفتن آن، چه فرقی بین حتمی و غیر حتمی خواهد بود؟ مضاف بر اینکه روایت مورد بحث ما از حیث سند، ضعیف است.20 در ضمن نمی توان از آن همه حدیث و روایتی که به شدت بر حتمی بودن این پنج نشانه و امتناع احتمال رخ دادن بداء در آنها تأکید می کنند، چشم پوشی کرد و به احادیث انگشت شماری از این دسته تمسک نمود؛ چون ممکن است در شرایط خاصی (به فرض قوت و اعتبار سندی آنها) معصوم(ع) مجبور شده باشند از روی تقیه، چنین سخنی بگویند.
عبدالملک بن اعین گوید: به امام باقر(ع) در مورد حضرت مهدی(ع) گفتم: می ترسم که زود بیایند و سفیانی نباشد. حضرت فرمودند:
والله نه. سفیانی از حتمیاتی است که حتماً خواهد آمد.21
امور یا موقوفه اند یا حتمیه که سفیانی از دستة حتمیاتی است که حتماً خواهد بود.22
یا امام صادق(ع) فرمودند:
از حتمیاتی که پیش از قیام حضرت مهدی(ع) خواهند بود اینهاست: شورش سفیانی، فرو رفتن در بیداء، شهادت نفس زکیّه و منادی که از آسمان ندا در دهد.23
حمران بن اعین از امام باقر(ع) راجع به آیة:
ثمّ قضی اجلاً و اجلٌ مسمّی عنده؛24
می پرسد. حضرت می فرمایند:
دو اجل وجود دارد: محتوم و موقوف.
- محتوم چیست؟
- جز آن نخواهد شد.
- و موقوف؟
- مشیت الهی در رابطة آن جاری می شود.
- امیدوارم که سفیانی جزء موقوف ها باشد.
- والله که نه و از محتومات است. 25
3. بداء و قیام حضرت مهدی(ع)
ظهور حضرت حجت(ع) از اموری است که در اسلام نسبت به آنها به شدت تأکید شده و در حتمیت آن ذره ای شک و شبهه وجود ندارد. پیش از این گفتیم که در آیاتی نظیر آیة 55 سورة نور، خداوند متعال به مؤمنان وعده داده است که فرمانروای زمین گردند و بر آن سیطره یابند که چنین واقعه ای در تمام طول تاریخ تا کنون اتفاق نیفتاده است و از آنجا که « ان الله لا یخلف المعیاد»26 و خداوند در وعدة خویش تخلف نمی کند، در آینده ای دور یا نزدیک حتماً چنین اتفاقی خواهد افتاد. ان شاء الله.
علاوه بر اینکه در موارد بسیاری رسول مکرم اسلام(ص) و معصومین(ع) شدیداً تأکید نموده اند که:
حتی اگر از عمر هستی بیش از یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن قدر این روز را طولانی می کند که حضرت مهدی(ع) ظهور کرده و جهان را مملو از قسط و عدل گردانند.27
4. تعیین زمان ظهور حضرت مهدی(ع)
بسیاری از روایات، ما را از توقیت (مشخص کردن زمان ظهور) یا تعیین محدودة زمانی برای ظهور حضرت به شدت نهی کرده اند و شیعیان را امر کرده اند که هر که را چنین کرد تکذیب کنند و دروغ گو بشمارند؛ زیرا این مطلب در زمرة اسرار الهی است و کسی آن را نمی داند؛ امام صادق(ع) به محمدبن مسلم فرمودند:
محمد! اگر کسی وقتی از جانب ما برای ظهور حضرت مهدی(ع) نقل کرد، از تکذیب کردن او نترس! چرا که ما برای احدی تعیین وقت نمی کنیم.28
وقتی فضیل از امام باقر(ع) می پرسد که آیا این مسئله وقت مشخص دارد؟ حضرت سه مرتبه می فرمایند: «آنها که وقت تعیین می کنند دروغ می گویند یکی از یاران امام ششم(ع) به ایشان عرضه می دارد: این مسئله ای که چشم انتظارش هستیم کی خواهد آمد؟ حضرت می فرمایند:
ای مهزم! آنها که وقت تعیین کنند دروغ می گویند، آنها که عجله کنند هلاک می شوند و آنها که تسلیم امر خداوند باشند نجات می یابند و به سوی ما باز می گردند.30
آنگونه که از احادیث برمی آید، ظهور حضرت حجت(ص) از جمله اموری است که خداوند متعال آن را از مردم پنهان نموده است و هر زمان که خداوند تبارک و تعالی اراده کنند و شرایط و علل فراهم و مناسب باشد؛ زمین را از برکات وجودی آن امام همام(ع) بهره مند خواهند نمود.
البته نهی از تعیین وقت، شامل نشانه های حتمی ظهور نمی شود؛ چرا که خود معصومین(ع) در این موارد به فاصلة زمانی میان حدوث آن نشانة حتمی و ظهور حضرت اشاره کرده اند که مثلاً از ابتدای شورش سفیانی تا قیام حضرت بیش از 9 ماه طول نخواهد کشید یا مثلاً 15 روز پس از شهادت نفس زکیّه حضرت در مکه ظهور می کنند. ولیکن دیگر نشانه ها حداکثر به این اشاره می کنند که ظهور آن وجود مقدس نزدیک شده است و نه بیش از این. چنانکه دیدیم برخی از نشانه های ظهور قرن هاست که اتفاق افتاده اند و گذشته اند و هنوز ظهور رخ نداده است. که البته به جهت ایجاد امید در دل شیعیان مبنی بر نزدیک شدن ظهور معصوم(ع) از آن به عنوان نشانة قیام حضرت صاحب(ع) یاد کرده اند.
ضمناً اگر بنا بود زمان ظهور مشخص شود و همگان بدانند که ایشان بناست چه زمانی قیام جهانی خویش را آغاز کنند؛ ستمگران و ظالمان تمام عِدّه و عُدّه خویش را برای آن روز مهیا و آماده می کردند ـ که به خیال خام و واهی خود ـ آن نور الهی را خاموش کنند و نگذارند عدالت را در جهان گسترش دهند و مؤمنان و مستضعفانی هم که قرن ها با حدوث این حادثة عظیم و بزرگ فاصله داشتند مبتلا به یأس و کسالت و خمودی می شدند حال آنکه قرن هاست بسیاری در انتظار آن یار غایب از نظر، دیده ها را خون بار کرده و هر صبح و شام دست دعا به تعجیل در فرج ایشان برداشته اند و امید دارند که در زمرة یاران و یاوران ایشان باشند. مشخص نبودن زمان ظهور خواب از چشم های ستمگران ربوده و هر صبح و شام از این هراسناکند که شاید آن عزیز مقتدر امروز ظهور کند و پایه های حکومت شیطانی شان را درهم شکند.
به امید آنکه آن روز را ببینیم و از یاوران حضرتش باشیم. ان شاءالله.
منبع: ماهنامه موعود، شماره 79
کوه طور یا آنگونه که در مصر مرسوم است کوه موسی (ع) براساس روایات محلی است که ده فرمان برموسی نازل شد. این منطقه از مناطق مورد توجه جهانگردان از گوشه و کنار جهان است . در این محل یک کلیسای مسیحیان نیز قرار دارد.
کاتب اثر: منسوب به امام حسن(ع)
نوع خط: کوفی
جنس اوراق: پوست آهو
ابعاد اثر: قطع بیاضی (۱۶/۵ * ۱۱/۷ سانتیمتر)
تاریخ وقف اثر: ۱۰۰۸ هـجری قمری
واقف اثر: شاه عباس اول صفوی
توضیح: وقفنامهی این اثر ارزشمند به خط و امضاء شیخ بهائی است. این قرآن از آغاز جزو بیست وسوم است تا پایان جزو بیست وپنجم؛ به خط کوفی و روی پوست آهو. تحریر قرن سوم است با رقم حسنبنابیطالب وتاریخ «احدی اربعین». ابتدا و انتهای اثر اینگونه است:
آغاز : « بماغفرلی ربّی وجعلنی من المکرمین » (آیهی ۲۷ از سوره یس)
انجام : « وانّهم لفی شکّ منه مریب » (آیهی ۴۵ از سوره فصلّت )
صفحهی نخست وقفنامهی شاه عباس ماضی است به خط و امضاء شیخ بهائی وتاریخ آن که در گوشهی صفحه بوده در صحافی بریده شده است.
عبارت وقفنامه این است :
«این جزء قرآن مجید را که به خط شریف حضرت امام همام سبط الرسول وقره عین الوصی و البتول ابی محمد الحسن علیه الصوه والسّلم است، وقف نمود بر روضهی مقدسهی منورهی مطهرهی سدره مرتبهی رضیهی رضویه علی صاحبها الف الف سلام وتحیه، پادشاه اسلام پناه ظل الله خاک آستانهی خیر البشر مروج مذهب حق ائمهی اثنی عشر، غلام باخلاص امیرالمؤمنین حیدر ابوالمظفر شاه عباس الحسینی الموسوی الصفوی بهادرخان خلدالله تعالی ملکه وسلطانه وافاض علی العالمین بره و عدله و احسانه به حق محمد و آله الطاهرین آمین رب العالمین ، حرره الداعی بهاءالدین محمد العاملی»
درحاشیهی بالای صفحهی مزبور سه فقره یادداشت «داخل عرض شد» مرقوم است به تاریخ های : غرهی رجب ۱۲۴۸ و ۲۲ شعبان ۱۲۶۶ و ۱۹ شوال ۱۲۷۰ ودر دو فقرهی اول عدد اوراق قرآن ۱۲۴ قید شده واکنون ۱۲۲ ورق است .
اسامی سور به زر تحریر دار ودر فاصلهی هر ده آیه یک ستارهی زرین وصفه ما قبل آخر با حاشیهی گرهدار زنگار است.
درصفحهی آخر که پایان قرآن هم نیست چنین رقم کرده اند و روی آن چرک و چرب شده است:
کتبه حسن ابن علی ابن
ابی طالب فی سنه
احدی اربعین
درحواشی صفحهی یاد شده هشت فقره یادداشت تاریخی «داخل عرض شد» از رجب ۱۲۸۷ تا شوال ۱۳۴۲ مرقوم و ممهور است به مهر متصدیان وقت.
جلد اثر نوساز و دوروست. بیرون آن ساغری مشکی منگنهای وترنجدار و درونش تیماج ارغوانی دارد و قطعش بیاضی است.
شفقنا(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) _ یهودى از امیر المؤمنین(ع) پرسید: مردم می گویند عیسى مردى زاهد بوده آیا همین طور است؟ حضرت فرمود: آرى چنین است و لیکن محمد(ص)از همه انبیاء زاهدتر بود، زیرا علاوه بر کنیزهائى که داشت داراى سیزده همسر بود با این همه هیچ وقت سفرهاى از طعام برایش چیده نشد و هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم هیچ وقت شکمش سیر نشد و سه شبانه روز گرسنه میماند.
به گزارش شفقنا به نقل از شبستان عصمت انبیا و اولیا در کوچک ترین حرکات و جزیی ترین لایه های حیات آن بزرگان جلوه گر می شود. نشستن و برخاستن و سخن گفتن و غذا خوردن یک پیامبر متأثر از عصمت و معرفت درونی اوست مثل چراغی که زوایای یک خانه را روشن می کند آن معرفت و عصمت درونی هم خانه وجودی و رفتاری نبی را روشن می کند. کتاب “سنن النبی” علامه طباطبایی منبع بسیار ارزشمندی است که ما را با جزیی ترین لایه های رفتاری حضرت رسول (ص) به عنوان اعظم انبیای الهی آشنا می کند. بخش اول این مطلب به آداب غذا خوردن حضرت رسول (ص) می پردازد.
از جمله آداب آن حضرت در خوردنیها و آشامیدنیها و متعلقات سفره یکى آن است که در کتاب کافى آن را به سند خود از هشام بن سالم و غیر او از ابى عبد الله(ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) هیچ چیزى را دوستتر از این نمیداشت که دائما گرسنه و از خدا خائف باشد. در کتاب احتجاج به سند خود از موسى بن جعفر از آباى گرامش از امام حسین (ع) حدیث طویلى نقل کرده که همه، جوابهائى است که على(ع)در پاسخ سؤالات مردى یهودى از اهل شام میداده، در ضمن میرسد به اینجا که یهودى از امیر المؤمنین(ع) پرسید: مردم میگویند عیسى مردى زاهد بوده آیا همین طور است؟ حضرت فرمود: آرى چنین است و لیکن محمد(ص)از همه انبیاء زاهدتر بود، زیرا علاوه بر کنیزهائى که داشت داراى سیزده همسر بود با این همه هیچ وقت سفرهاى از طعام برایش چیده نشد و هرگز نان گندم نخورد و از نان جو هم هیچ وقت شکمش سیر نشد و سه شبانه روز گرسنه مىماند.
رسول خدا (ص) هیچ گاه در حال تکیه غذا نخورد
در امالى صدوق از عیص بن قاسم روایت شده که گفت: خدمت حضرت صادق(ع) عرض کردم حدیثى از پدرت روایت شده که فرمود: رسول خدا (ص)از نان گندم سیر نشد، آیا این روایت صحیح است .فرمود: نه، زیرا رسول خدا(ص)اصلا نان گندم نخورد، و از نان جو هم یک شکم سیر نخورد. و در کتاب دعوات قطب روایت شده که رسول خدا(ص)در حال تکیه غذا نخورد مگر یک مرتبه که آن هم نشست و از در معذرت گفت: بار الها من بنده و رسول توام. این معنا را کلینى و شیخ به طریق زیادى نقل کردهاند و هم چنین صدوق و برقى و حسین بن سعید در کتاب زهد ـ و در کافى به سند خود از زید شحام از ابى عبد الله (ع) نقل کرده که فرمود: رسول خدا از روزى که خداوند او را به نبوت مبعوث کرد و تا روزى که از دنیا رفت در حال تکیه غذا نخورد، بلکه مانند بردگان غذا میل مى فرمود و مانند آنها مىنشست، پرسیدم چرا؟فرمود : براى اظهار کوچکى و تواضع در برابر خداى عز و جل. در آن کتاب به سند خود از ابى خدیجه نقل کرده که گفت: “بشیر دهان”از ابى عبد الله(ع)پرسید آیا رسول خدا(ص)در حالى که به دست راست یا به دست چپ تکیه کرده غذا میل مىفرمود؟ابى خدیجه مىگوید من هم در آن مجلس بودم امام صادق(ع)فرمود: نه، رسول خدا در حال تکیه به طرف راست و یا به طرف چپ غذا میل نمىکرد و لیکن مثل بندهها مینشست، من عرض کردم چرا؟ فرمود: براى تواضع در برابر خداى عز و جل. و در آن کتاب به سند خود از جابر از ابى جعفر(ع)نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص) مثل بندهها غذا میخورد، و مثل آنها بر روى زمین مینشست و غذا می خورد، و روى زمین می خوابید .
پیامبر (ص) غذا را تنها میل نمی کردند
در کتاب احیاء العلوم میگوید: رسول خدا(ص)وقتى براى خوردن مینشست بین دو زانو و دو قدم خود را جمع میکرد، همانطورى که نمازگزار می نشیند، الا اینکه یکى از زانوها و قدمها را روى زانو و قدم دیگر میگذاشت، و میفرمود: من بندهاى هستم و لذا مثل بندهها غذا میخورم و مثل آنان مى نشینم. و صفوانى در کتاب التعریف از على(ع)نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص)وقتى بر سر سفره غذا مینشست مثل بندهاى مینشست، و بر ران چپ خود تکیه میکرد . و در کتاب مکارم از ابن عباس نقل مى کند که گفت: رسول خدا (ص)روى زمین منشست و گوسفندان را بین دو پاى خود گذاشته شیر آنها را میدوشید و اگر غلامى از آن حضرت دعوت مى کرد مى پذیرفت. و در محاسن به سند خود از حماد بن عثمان از ابى عبد الله(ع)روایت کرده که فرمود : رسول خدا(ص)وقتى غذا میل میفرمود انگشتان خود را مى لیسید. در احتجاج از کتاب موالید الصادقین نقل کرده که گفته است: رسول خدا از تمامى انواع غذاها میل مى فرمود، و هر چه را که خدا حلال کرده، با اهل بیت و خدمتگذاران خود و هر وقت که ایشان مى خوردند مى خورد، و هم چنین با کسى از مسلمانان که او را دعوت مىکرد هم غذا مىشد، هر چه آنان میخوردند میخورد و روى هر چیزى مى خوردند مى خورد مگر اینکه براى آنها میهمانى مى رسید که در این صورت با آن میهمان غذا میل مى فرمود ـ تا آنجا که مىگوید ـ : از هر غذائى، بیشتر آن را دوست مىداشت که شرکت کنندگان در آن بیشتر باشند. مؤلف: اینکه در این روایت داشت: و روى هر چیزى مى خوردند مى خورد، مقصود سفره و خوان و امثال آن است، و اینکه گفت: “و ما أکلوا ـ و هر چه مى خوردند”، ممکن است “ما”موصوله باشد، یعنى هر چیزى را که مى خوردند، و ممکن است”وقتیه”باشد یعنى تا هر وقت که مىخوردند، و اینکه گفت: مگر اینکه براى آنها میهمانى مى رسید، استثنائى است از اینکه گفت: با اهل بیت و خدمتگذاران خود غذا مى خورد.و معنایش این است که مگر وقتى که میهمانى براى ایشان مى رسید که در این صورت دیگر با اهل بیت خود غذا میل نمى فرمود، بلکه با میهمان غذا مى خورد ـ
شام انبیا بعد از نماز عشاء است
در کافى به سند خود از ابن قداح از ابى عبد الله(ع)نقل کرده که فرمود: رسول خدا(ص)وقتى با گروهى غذا میل مى فرمود، اولین کسى بود که دست به غذا مى برد و آخرین کس بود که دست برمی داشت و چنین مى کرد تا همه مردم غذا بخورند و خجالت نکشند. و نیز در کافى به سند خود از محمد بن مسلم از ابى جعفر(ع)نقل کرده که فرمود: امیر المؤمنین(ع)فرموده: شام انبیاء بعد از نماز عشا بوده شما هم شام خوردن را ترک نکنید که باعث خرابى بدن است. و نیز در کافى به سند خود از عنبسه بن نجاد از ابى عبد الله(ع)نقل کرده که فرمود : هیچ طعامى نزد رسول خدا(ص)حاضر نشد که در آن خرما باشد مگر اینکه ابتدا از آن خرما میل فرمود. ـ و نیز در کافى و صحیفه الرضا به سند خود از آباء گرام آن حضرت نقل کرده که آن حضرت فرمود: رسول خدا(ص)وقتى خرما مى خورد هسته آن را پشت دست خود مى گذاشت، آنگاه آن را دور مى انداخت.
رسول خدا (ص) خلال می کردند تا دهان خوشبو باشد
در کتاب اقبال از جلد دوم تاریخ نیشابورى نقل کرده که در ضمن شرح حال حسن بن بشر به سند او نقل نموده که گفته است: رسول خدا(ص) بین هر دو لقمه، خدا را حمد مى کرد . در کافى به سند خود از وهب بن عبد ربه نقل کرده که گفت: امام صادق(ع)را دیدم که خلال مى کرد و من به او نگاه مى کردم، حضرت فرمود: رسول خدا (ص)همیشه خلال مى کرد، و خلال، دهن را خوشبو مى کند. و در کتاب مکارم از رسول خدا(ص)نقل مى کند که هر وقت آب مى آشامید ابتدا”بسم الله “مى گفت ـ تا آنجا که مى گوید ـ : و آب را به طور مخصوصى مى مکید و آنرا به پرى دهان نمى بلعید و مى فرمود: درد کبد از همین قورت دادن است.
آب یا آشامیدنی را در سه نفس می نوشیدند
در کتاب جعفریات از جعفر بن محمد از آباى گرامش از على (ع)نقل مىکند که فرمود : چند بار تجربه کردم و دیدم که رسول خدا (ص)آب یا هر آشامیدنى دیگر را به سه نفس مى آشامید و در ابتداى هر نفس “بسم الله”و در آخر آن”الحمد لله”مىگفت، از سبب آن پرسیدم فرمود : حمد را به منظور اداى شکر پروردگار و”بسم الله”را به منظور ایمنى از ضرر و درد مىگویم . و در کتاب مکارم مىگوید: رسول خدا(ص)در ظرف آشامیدنى نفس نمىکشید، و اگر مىخواست نفس تازه کند ظرف را از دهنش دور مىکرد و آنگاه تنفس مىنمود. و در احیاء العلوم مىگوید: وقتى رسول خدا(ص)گوشت میل مىفرمود سر خود را به طرف ظرف گوشت پائین نمى انداخت بلکه آن را به طرف دهان خود مىبرد و آنرا بطور مخصوصى و با تمام دندانها مى جوید، و مخصوصا وقتى گوشت میل مى فرمود هر دو دست خود را به خوبى مى شست آنگاه دست تر را به صورت خود مى کشید.
حضرت آیتالله العظمی صافی به پرسشی درباره دفن پیامبر(ص) در حجره عایشه پاسخ گفته است.
به گزارش شفقنا متن پرسش مطرح شده وپاسخ این مرجع تقلید شیعیان بدین شرح است:
پرسش : چگونه پیامبر در حجره عایشه دفن مىشود و حال آنکه شما شیعهها عایشه را به کفر و نفاق متّهم مىکنید؟
پاسخ: شیعیان او را به کفر اصطلاحی متّهم نمیکنند و نفاق هم، درجات و مراتبی دارد. شیعه او را رسماً به عدم اعتقاد به خدا یا نبوّت پیغمبر متّهم نمیکند هرچند رفتار او، ایمان بیشک را نشان نمیدهد.
جریان دفن پیغمبر اکرم(ص) در حجره او برای این بود که پیغمبر(ص) به علی(علیهالسلام) فرمود: در همان مکانی که از دنیا رفته دفن شود. در تجهیز آن حضرت هیچیک از عایشه و پدر او و عمر دخالت نداشتند. آنها سراغ کار خود در سقیفه حاضر شدند و حجره هم ملک عایشه نبود و حجرهها همه ملک خود پیغمبر(ص) بود و پیغمبر(ص) به حکم آیه: (إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِى آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ)[۱] صداق آنها را هم داده بود.
از باب ارث هم اگر بگویند، اولاً بنابر مذهب اهلبیت (علیهمالسلام) زنی که از شوهر فرزند نداشته باشد از خانه او ارث نمیبرد و بهعلاوه پدر عایشه که آن حدیثِ مورد حرف و اشکال را از پیغمبر(ص) نقل کرد: که انبیا چیزی به ارث نمیگذارند (و حضرت فاطمه(علیهاالسلام) با استدلال به قرآن آن را ردّ فرمود) [۲] بههرحال خانه از آن عایشه نبود و بنابر این ادّعای ابوبکر، خانه پیغمبر(ص) و هرچه پیامبر(ص) داشته است صدقه است و به همه مسلمانان تعلّق دارد، ولی ما از شما سؤال میکنیم که با اینکه این خانه از عایشه نبود و به قول شما از آن مسلمانان بود، ابوبکر و عمر به چه حقّی در آن دفن شدند؟!
البته این مسئله مهمی است که باید در جای خود بحث شود.
[۱]. احزاب، ۵۰؛ «ما همسران تو را که مهرشان را پرداختهاى براى تو حلال کردیم».
[۲]. بخاری، صحیح، ج۵، کتاب المغازی، ص۲۵۲، حدیث۷۰۴ و دیگر مصادر اهلسنّت.
از سوى پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) علامتها و نشانههایى براى ظهور امام زمان(عج) ذکر شده است که مردم با دیدن آن علائم و نشانهها، از ظهور حضرت(عج) با خبر مىشوند، رسول رضوی در کتاب «امام مهدی(عج)» به بیان این علائم میپردازد: این علائم از یک حیث دو گونه اند: این علامتها خاص و مختص وجود پر برکت حضرت صاحب الامر(عج)است و حضرت بدان وسیله مىداند که خداوند او را اذن و اجازه ظهور داده است. علائم عامه علامتهایى هستند که جنبه عمومى دارد و براى مردم ظاهر خواهد شد و هر کس از عوام و خواص، در طول زندگى خود، برخى از آنها را خواهد دید، این علامتها بسیار است، در اینجا به برخى از مهمترین آنها اشاره مىشود: امام صادق(ع) مىفرماید: «... زمانى که سفیانى مالک مناطق پنجگانه شام(دمشق، حمص، فلسطین، اردن، قنسرین) شد، در آن زمان، متوقع فرج باشید...».
1- علائم خاص
در روایتى طولانى، ابى بن کعب از پیامبر اکرم(ص) درباره علامتهاى ظهور امام مهدى(عج) سؤال مىکند، آن حضرت مىفرماید: او -امام مهدى(عج)- پرچمى دارد که چون وقت ظهورش فرا رسد، خود به خود باز مىشود و خداى تعالى آن را به سخن مىآورد و عرض مى کند: «یا ولى الله فاقتل اعدالله»؛ اى ولى خدا! دشمنان خدا را بکش!» و این دو علامت است: اولى باز شدن پرچم، دومى صدایى است که از پرچم بر مىآید.
و نیز او شمشیرى دارد که در غلاف است و چون هنگام ظهور حضرتش فرا رسد از غلاف بیرون مىآید و خداوند آن را به سخن مىآورد و صدا مىزند: «اخرج یا ولىّ الله! فلایحل لک أنْ تقعَد فی أعداء الله»؛ اى ولىّ خدا! قیام کن که دیگر جاى درنگ نیست و نشستن براى تو روا نیست که از دشمنان خدا دست بردارى، پس حضرت خروج مىکند و قیام مىکند و دشمنان خدا را هر کجا که بیابد به قتل مىرساند... .
2- علائم عامه
1- خروج سفیانى.
2- گرفتن خورشید در نیمه ماه مبارک رمضان.
3- گرفتن قرص ماه در آخر ماه مبارک بر خلاف عادت.
4- فرو رفتن زمین «بیداء» که سرزمینى میان مکه و مدینه است.
5- فرو رفتن زمین یا جمعیتى در مشرق.
6- توقف خورشید از آغاز ظهر تا وسط وقت عصر.
7- طلوع خورشید از مغرب.
8- کشته شدن نفس زکیه که سیّدى هاشمى در پشت کوفه است ـ یعنى: نجف ـ با هفتاد نفر از صالحان.
9- خراب شدن دیوار مسجد کوفه.
10- نمایان شدن پرچمهاى سیاه از طرف خراسان.
11- خروج یمانى از طرف یمن.
12- فرود آمدن ترکها در جزیره(شمال عراق کنونى).
13- ورود رومیان در رمله.
14- پیدا شدن سرخى شدید در آسمان که در اطراف آن پراکنده شود.
15- پیدایش آتش در طول مشرق که تا سه روز یا هفت روز در هوا بماند.
16- عربان استقلال پیدا کنند و کشورگشایى کنند و از زیر بار و نفوذ دیگران بیرون روند.
17- اهل مصر، فرمانرواى خود را بکشند.
18- شام خراب شود و سه پرچم در آن جا پدیدار شود.
19- رودخانه فرات طغیان کند یا شکافته شود، به حدّى که آب در کوچه هاى کوفه داخل شود.
20- پلى در بغداد در کنار محله (کرخ) ساخته شود.
21- ترسى عمومى و مرگى سریع و همگانى، همه اهل عراق و مردم بغداد را فرا گیرد که قرار و آرام یا راه فرار نداشته باشند.
22- صدایى از آسمان بلند شود که همه مردم روى زمین آن را به زبان خود بشنوند.
علامتها و نشانههاى دیگرى نیز هست که در کتابهاى مبسوط، مانند بحارالأنوار، (جلد پنجاه و دوم) ذکر شده است و ما در این قسمت به برخى از این احادیث که شامل چندین علامت است، اشاره مىکنیم.
1- امام صادق(ع) فرمود: «پنج اتّفاق قبل از ظهور قائم(عج) اتفاق مىافتد: قیام یمانى، خروج سفیانى، منادى که از آسمان ندا مىکند، فرو رفتن زمین در بیدا، کشته شدن نَفْسِ زکیه».
2- از امام باقر(ع) نقل شده است: «... در آخرالزمان نشانههایى هست، از آن جمله است: دابّه الأرض، دجال، نزول حضرت عیسى، طلوع خورشید از مغرب».
3- در حدیثى طولانى صعصعة بن صوحان از امیرالمؤمنین على(ع) در مورد خروج دجّال که از علائم ظهور امام مهدى(عج) است، مىپرسد. آن حضرت مىفرماید: «... علامت خروج دجال، این است که نماز را سبک شمارند و امانت را ضایع کنند و دروغ را حلال بدانند و ربا بخورند و رشوه بگیرند و ساختمانها را بلند سازند و دین را به دنیا بفروشند و سفیهان را به کار گیرند و با زنان مشورت کنند و قطع رحم کنند و از هواهاى نفسانى تبعیت کنند و خونریزى را سبک شمارند و حلم، ضعف شمرده شود و ظلم فخر باشد و حاکمان، فاجر و وزیران، ظالم باشند و عارفان ضعیف و قاریان، فاسق باشند و شهادت دروغ آشکار شود و فسق و فجور و بهتان و گناه و طغیان علنى شود و قرآنها تزئین شود و مساجد آراسته شود و مناره مرتفع شود.... زنان با شوهران خود به خاطر حرص دنیوى در تجارت شریک شوند و...».
بنابراین، علامتها و نشانههاى فراوانى براى ظهور امام زمان(عج) وجود دارد که مردم با دیدن آنها به ظهور امام زمان(عج) پى خواهند برد، لکن باید توجه داشت که برخى از این علائم، نشانه نزدیکى ظهور است و برخى دیگر، نشانه وقوع ظهور، به عنوان مثال علامتهایى که حضرت على(ع) در این حدیث بیان داشتند، نشانههاى نزدیک شدن ظهور است، امّا خروج سفیانى، متّصل به ظهور امام زمان(عج) است و او با آن حضرت جنگ خواهد کرد.
ظهور حضرت مهدی(عج) ظهور حکومت عدل الهی، ظهور رحمت، رأفت، امنیت، آسایش، صمیمیت و ... است و حکومت الهی جز اجرای فرامین او و هدایت به صراط مستقیم چیزی دیگر نیست، امام زمان(عج) هنگام ظهور و آغاز علنی قیام، در شهر مکه ابتدا به معرفی خویش میپردازد، امام سجاد(ع) در این رابطه میفرماید: آن حضرت به سخن گفتن پرداخته و میفرمایند که ایها الناس منم فلانی (مهدی) پسر فلانی (حضرت امام عسکری(ع)) منم پسر پیغمبر خدا(ص) دعوت میکنم شما را به آنچه پیغمبر خدا دعوت میکرد. -دفاع در برابر مهاجمان در ادامه این حدیث آمده: پس هجوم میآورند که او را بکشند، پس 313 تن از او دفاع میکنند. -نیایش پس از دفاع حضرت بین دو نقطه رکن و مقام (در خانه خدا) چهار رکعت نماز میگذارند. -بیعت گرفتن امام صادق(ع) میفرماید: پس آنگاه به اسم او از آسمان ندا شود و او در پشت مقام باشد، اصحاب به ایشان عرض میکنند: اکنون دیگر به اسم شما ندا شد، منتظر چه هستید؟ آنگاه دست او را بگیرند و برای بیعت عمومی بیاورند، حضرت آمده و به حجرالاسود تکیه کرده و … -سخنرانی در مراسم بیعت و اولین جملهای که ایشان با آن کلام خود آغاز میکند، این آیه است: «بَقِیةُ اللّهِ خَیرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»: باقیمانده حجت خدا برای شما بهتر است، البته اگر مؤمن بودهاید، سپس بگوید: منم بقیه الله، آنگاه 313 نفر با او بیعت کرده و دیگران هم بیعت میکنند. -اجرای عدالت و حدود الهی امام رضا(ع) میفرماید: آنگاه که مراسم بیعت تمام شود، سراغ طایفه بنیشیبه(کلیدداران و خادمان خائن خانه خدا) بیاید، دستهای ایشان را قطع کند، برای اینکه ایشان دزدهای خانه خدایند، دست و پایشان را قطع کرده، ایشان را در مکه بگرداند و منادی ندا دهد: اینها دزدان خانه خدا هستند، البته حضرت چنین اقداماتی را برای قبیله قریش هم انجام میدهند. امام صادق(ع) درباره میزان نفود عدالت مهدوی در زمان ظهور میفرماید: به خدا سوگند، به طور حتم عدالت مهدی(عج) به درون خانهها نفوذ میکند، همچنان که سرما وگرما در آن وارد میشود. -تکمیل تعداد یاران 10 هزار نفر اصلی -تعیین حاکم برای مکه -خروج از مکه و عزیمت به مدینه -تخریب مساجد در مسیر جاده و مشرف امیرالمؤمنین(ع) فرمود: بیگمان هنگامی که حضرت قائم قیام کند، مسجد کوفه را خراب کرده و قبله آن را اصلاح میکند. ابوبصیر میگوید: امام باقر(ع) فرمود: هنگامی که قائم ما قیام کند، چهار مسجد را در کوفه ویران میسازد و همچنین مسجدی که مشرف بر دیگران باشد نمیگذارد، مگر اینکه حالت اشراف آن را برداشته و با حالت سادگی میگذارد و دیگر مسجدی که در مسیر جادهها قرار گیرد از بین میبرد. -مقابله با عالمان دیننما امام هادی(ع) درباره نقش علما در حافظت دین در دوران غیبت میفرماید: اگر در دوران غیبت قائم آل محمد(عج) دانشمندان نبودند که مردم را به سوی او هدایت کنند و با حجتهای الهی از دینش دفاع نمایند، کسی در دین خدا پابرجا نمیماند. و همه مرتد میشدند، ولی آنان همانند ناخدای کشتی، سکان کشتی را نگاه میدارد و آنان نزد خدا، والاترین انسانها هستند. اما هنگام ظهور برخی از عالمان دیننما در برابر حضرت میایستند و به مخالفت میپردازند، چنانچه در روایت آمده است: حضرت مهدی(عج) بعد از ظهور رهسپار کوفه میشود و در آنجا عدهای، با سلاح در برابر حضرت میایستند و میگویند: ای فرزند فاطمه! از همان راهی که آمدی برگرد، ما به تو نیازی نداریم! البته از آنجایی که همه انسانها حتی علما از نظر معرفت و تهذیب نفس یکسان نیستند، انسان بعید نمیداند که عده محدودی از علمای شیعه نیز در زمان ظهور با امام مهدی(عج) مخالفت کنند، آنچنان که معلوم است اندیشه علمای شیعه اندیشه اهل بیت است و علمایی که غیر از این باشند، بسیار محدود و در اقلیت هستند. -مقابله امام با دشمنان امام صادق(ع) میفرماید: امام مهدی(عج) و سپاهیانش بر پیروان هیچ دینی وارد نمیشوند، مگر اینکه آنها را به خداوند، اسلام و اقرار به نبوت حضرت محمد(ص) دعوت میکنند. اهتمام امام زمان(عج) بر هدایت انسانها به اندازهای زیاد است که آن حضرت برای ارشاد مردم از تمام ابزارها استفاده خواهد کرد، امام صادق(ع) میفرماید: هیچ معجزهای از معجزات انبیاء و اوصیا نیست، مگر اینکه به جهت تمام شدن حجت بر دشمنان خداوند مانند آن را به دست قائم ما ظاهر خواهد کرد. بنابراین با ظهور حضرت صاحب امر(عج) روزگار خوار ساختن زورداران فراهم میشود و بندگان صالح خدا در سایه حکومت توحیدی اسلام در صلح و عدالت روزگار میگذارنند.
علت و فلسفه واقعى غیبت حضرت ولى عصر(عج) یکى از رازهاى الهى است، جز خداوند و پیشوایان معصوم(ع) کسى نسبت به آن اطلاع کامل ندارد. فراهم نبودن شرایط ظهور، محفوظ ماندن از شر ستمگران و آزمایش مردم از جمله علل فلسفه غیبت امام(عج) است.
غیبت امام زمان(عج) از امورى است که عقل بشر به تنهایى از کشف همه اسرار آن ناتوان است و پیوسته مورد سؤال قرار گرفته و فکرها را مشغول نموده است، ولى باید توجه داشت که بر اساس برخى روایات فلسفه واقعى غیبت امام مهدى(عج) سرّى از اسرار الهى است که حکمت آن بر بندگان پوشیده است و جز خدا و امامان معصوم(ع) کسى نسبت به آن اطلاع کافى و کامل ندارد و تنها بعد از ظهور آن حضرت این مطلب روشن خواهد شد.
پیامبر اکرم(ص) مى فرماید: اى جابر! (غیبت امام زمان) سرّى از اسرار الهى است که بر بندگان پوشیده است، مبادا در امر خدا شک کنى، چرا که تردید در امر خدا کفر است و چنانکه عبداللّه بن فضل هاشمى روایت کرده که از امام صادق(ع) شنیدم، مىفرمود: همانا براى «صاحب الامر» غیبتى تخلف ناپذیر است، به طوری که اهل باطل در آن تردید مىکنند.
عرض کردم: یابن رسول اللّه! چرا غیبت مىکند؟
فرمود: به علتى که به ما اجازه ندادهاند آشکار سازیم.
عرض کردم: چه حکمتى در غیبت اوست؟
فرمود: همان حکمتى که در غیبت حجتهاى پیش از او بوده است، حکمت غیبت قائم بعد از آمدن خود او ظاهر مىشود، چنانکه حکمت سوراخ کردن کشتى توسط خضر و کشتن آن بچه و تعمیر دیوار، براى حضرت موسى(ع) ظاهر نگشت، مگر موقعى که خواستند از هم جدا شوند.
بنابراین هر چند نمىتوان به همه اسرار آن حضرت پى برد، اما با استفاده از روایات معصومین(ع) به برخى از این علل و حکمتها اشاره مىکنیم:
*آزمایش مردم
رسول اکرم(ص) مى فرماید: او (امام زمان) کسى است که از یاران و شیعیانش غایب مىشود، غیبتى که در آن غیبت کسى در اعتقاد به امامت حضرت ثابت نمىماند، مگر کسى که خدا قلبش را به ایمان آزموده باشد.
امام على(ع) مىفرماید: به خدا قسم من، و این دو فرزندم (حسن و حسین) شهید خواهیم شد، خداوند در آخرالزمان مردمى از فرزندانم را به خونخواهى ما بر خواهد انگیخت و او مدتى غایب خواهد شد تا مردم آزمایش شوند و گمراهان جدا گردند تا جایى که نادان مى گوید: خداوند دیگر نیازى به آل محمد ندارد.
امام حسین(ع) مىفرماید: براى امام مهدى(عج) غیبتى است. در این غیبت برخى از دین بر مىگردند و برخى ثابت قدم مىمانند، هر کس در این غیبت صبر کند و بر مشکلاتى که از سوى دشمنان ایجاد مى شود استقامت کند، به قدرى از اجر خداوند بهرهمند مىشود که انگار در کنار پیامبر(ص) با شمشیر با دشمنان جنگیده است.
*آزادى از بیعت طاغوت هاى زمان
امام حسن مجتبى(ع) در این باره فرمود: هر کدام از ما در زمان خود بیعت حاکمان و طاغوتهاى زمان را از روى تقیه به عهده گرفتهایم، مگر امام مهدى(عج) که عیسى بن مریم به امامت آن حضرت نماز مىگذارد، خداوند ولادت او را مخفى نگه داشت و براى او غیبتى در نظر گرفت تا زمانى که قیام مىکند بر گردنش بیعت حاکمى نباشد.
*حفظ جان امام مهدى(عج)
امام باقر(ع) فرمود: براى قائم ما قبل از آنکه به پا خیزد غیبتى است.
راوى پرسید: براى چه؟ حضرت(ع) فرمود: به جهت اینکه ترس از کشته شدن او وجود دارد.
*آمادگى جهان
ظهور حضرت مهدى(عج) به عنوان «خاتم الاوصیا» و منجى بشریت و کسى که در کره زمین دین اسلام را بر تمامى دین ها پیروز مىگرداند، قطعاً به زمینه و آمادگى جهانى نیازمند است. زیرا روش و سیره آن حضرت مبنى بر رعایت امور ظاهرى و حکم به ظاهر نیست بلکه مبنى بر رعایت حقایق و حکم به واقعیات و ترک تقیه و مسامحه نکردن در امور دینى و احقاق حقوق و برقرارى عدالت واقعى و اجراى تمام احکام اسلامى است.
معلوم است که انجام این برنامه و انقلاب بزرگ و همه جانبه نیازمند ترقى و رشد بشر در ناحیه علوم، معارف، فکر، اخلاق و آمادگى جامعه براى پذیرش و استقبال این نهضت و لیاقت زمامدارى آن رهبر الهى است.
از این رو جهان باید زمینه این پذیرش را داشته باشد تا این هدف محقق شود. بنابراین مىتوان فقدان آمادگى جهان را یکى از فلسفهها و حکمتهاى غیبت امام مهدى(عج) بر شمرد.
در ادامه با مجموعه ای از دانستنی های قرآنی بصورت مختصر آشنا می شوید.
۱. تعداد سوره های قرآن؟ ۱۱۴
۲. تعداد جزء های قرآن؟ ۳۰
۳. طولانی ترین سوره قرآن؟ دومین سوره، بقره.
۴. کوتاهترین سوره قرآن؟ صدوهشتمین سوره، کوثر.
۵. طولانیترین آیه قرآن؟ آیه ۲۸۶سوره البقره.
۶. بهترین شب که قرآن به آن اشاره کرده است؟ شب قدر.
۷. بهترین ماه که در قرآن ذکر شده است؟ ماه رمضان.
۸. بزرگترین حیوان که در قرآن آمده است؟ فیل.
۹. کوچکترین حیوان که در قرآن آمده است؟ پشه.
۱۰. قلب قرآن یا ریحانه القرآن ؟ یس .
۱۱. سورهای که به نام یکی از حکما است؟ لقمان.
۱۲. سورهای که در آن فقط یک کسره وجود دارد؟ اخلاص.
۱۳. سورهای که به نام یکی از فلزات میباشد؟ حدید.
۱۴. آیات سجده تلاوت چند است؟ ۱۴
۱۵. کدام سوره بدون بسمالله است؟ توبه
۱۶. کدام سوره دارای دو بسم الله میباشد؟ نمل
۱۷. عروس قرآن؟ الرحمن.
۱۸. سورهای که معادل یک سوم قرآن است؟ اخلاص
۱۹. سورهای به نام یکی از روزهای هفته؟ جمعه.
۲۰. چند سوره با قل شروع میشود؟ (۵) کافرون، اخلاص، فلق، ناس، جن .
۲۱. سورهای که در تمام آیات آن کلمه الله وجود دارد؟ مجادله.
۲۲. سورهای به نام یکی از میوهها؟ تین.
۲۳. سورهای به اسم یک حکومت یا کشور؟ روم.
۲۴. معوذتین شامل کدام سورههاست؟ فلق و ناس.
۲۵. دو سوره که اگر نامهایشان را برعکس بخوانی باز هم همانست؟ لیل و تبت.
۲۶. سبع المثانی کدام سوره است؟ حمد.
۲۷. زهراوین کدام سورههاست؟ بقره و آل عمران.
۲۸. سوره ای که تمام آیاتش با حرف د تمام میشود؟ اخلاص.
۲۹. سوره ای که تمام آیاتش با حرف سین تمام میشود؟ ناس.
۳۰. سورهای که از اخلاق و ادب سخن میگوید؟ حجرات.
۳۱. چند سوره نامهایشان متشکل از یک حرف است؟ ۳ سوره: ص، ق، ن.
۳۲. شخصی که با ثروت زیاد مشهور است ؟ قارون.
۳۳. در کدام سوره یک آیه ۳۱ بار تکرار میشود؟ الرحمن.
۳۴. آیه الکرسی در کدام سوره است؟ بقره.
۳۵. آیه ای که با عکس خواندن آن هم تغییر نمیکند؟ ربک فکبر .
۳۶. نام چند پیامبر در قرآن ذکر شده است؟ ۲۶ پیامبر.
۳۷. آیه استرجاع که مصیبت زده میگوید چیست؟ انالله و انا الیه راجعون.
۳۸. اولین آیه نازل شده؟ إقرء باسم ربک الذی خلق .
۳۹. پیامبری با لقب صفی الله؟ حضرت آدم (ع).
۴۰. پیامبری با لقب خلیل الله؟ حضرت ابراهیم (ع).
۴۱. پیامبری با لقب ذبیح الله؟ حضرت اسماعیل (ع)
۴۲. پیامبری با لقب کلیم الله؟ حضرت موسی (ع).
۴۳. پیامبری با لقب روح الله؟ حضرت عیسی (ع).
۴۴. پیامبری با لقب حبیب الله؟ حضرت محمد (ص).
۴۵. تنها زنی که نام او در قرآن ذکر شده؟ مریم.
۴۶. زنان کدام پیامبران کافر بوده و به شوهرشان خیانت کردند؟ نوح و لوط.
۴۷. زن کدام کافر ملعون به راه پیامبر خار میانداخت؟ ابولهب و اسم زن او ام جمیل.
۴۸. اولین زنی که مسلمان شد؟ حضرت خدیجه رضی الله عنها.
۴۹. پیامبری که در نوجوانی بتها را شکست؟ حضرت ابراهیم (ع).
۵۰. پیامبری که در شکم ماهی چندین روز زنده ماند؟ حضرت یونس (ع).
۵۱. چند سوره به اسم پیامبران است؟ ۶ سوره : یونس، محمد، نوح، هود، یوسف، ابراهیم، علیهم الصلاه و السلام.
۵۲. پیامبری که بدون اینکه صلیب شود به آسمان رفت و بجایش کسی دیگر از کافران صلیب شد؟ حضرت عیسی (ع).
۵۳. نام رسول اکرم صلی الله علیه وسلم چند بار در قرآن ذکر شده؟ ۴ بار.
۵۴. پیامبری که بدون پدر، و پیامبری که بدون پدر و مادر به دنیا آمد؟ حضرت عیسی(ع).و حضرت آدم (ع).
۵۵. پیامبری که با حیوانات حرف میزد؟ حضرت سلیمان (ع).
۵۶. پیامبری که پسر او از او اطاعت نکرد و در آب غرق شد؟ حضرت نوح و اسم پسرش کنعان است.
۵۷. پیامبری که در صبر مثال زده میشود؟ حضرت ایوب (ع).
۵۸ زبور به کدام پیامبر نازل شد؟ حضرت داود(ع).
۵۹. پیامبری که خداوند متعال به او ریاضیات و نجوم آموخت و اولین بار خیاطی کرد و خط نوشت؟ حضرت ادریس (ع).
۶۰. در کدام سوره آمده که عیسی (ع) آمدن حضرت محمد (ص) را بشارت داده است؟ سوره صف.
۶۱. نصف قرآن کدام کلمه میباشد؟ ولیتلطف .
۶۲. به مادر کدام پیامبر وحی نازل شد؟ حضرت موسی (ع).
۶۳. نامهای ظالمین که در قرآن مذکور است؟ جالوت، هامان،
پیدایش سرزمین کربلا به دوران بابلی ها بازمی گردد. در آن زمان این سرزمین مجموعه ای از روستاها بوده است که برای بابلی ها تقدس خاصی داشته است و آنها مردگانشان را در این سرزمین دفن می کردند. نام "کربلا" در آن عصر، "کرب ایلا" بود که در زبان بابلی به معنی "خانه خدا" است.
یکی دیگر از نام های کربلا "کور بابل" بوده است و معنای آن به زبان عربی یعنی مجموعه ای از روستاهای بابلی. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که کربلا به سان مادر بسیاری از روستاهایی بود که در حد فاصل شام و فرات قرار داشته اند و نیز مادر تمدن های بین النهرین بوده که مرکز عبادت در آن زمان نیز تلقی می شد. این سرزمین به دلیل موقعیت آب و هوایی و حاصلخیز بودن خاکش شاهد بسیاری از اقوام مختلف در طول تاریخ بوده است که از جمله آنان می توان به کلدانی ها، تنوخیین و لخمیین و مناذره اشاره کرد.
نام های قدیمی
کربلا نام های متعددی در تاریخ داشته که از آن جمله می توان به "الطف" اشاره کرد که به معنی "لطیف ترین" است. این نام به این دلیل برای کربلا انتخاب شده که این سرزمین در حاشیه رودخانه علقمه که شعبه ای از فرات بوده است، مستقر بود و آب کربلا نیز از این شعبه تامین می شد.
از دیگر نام های ثبت شده کربلا در تاریخ، نینوا، شفیه، عقر، نواویس، عین التمر و ام القری است. اما این سرزمین از زمانی شهرت تاریخی خود را به دست آورد که امام حسین(ع) و خاندان و صحابه وی در سال ۶۱ هجری قمری مصادف با ۶۸۰ میلادی در این سرزمین به شهادت رسیدند.
تاریخ بارگاه امام حسین(ع)
اولین علامت بارگاه امام حسین(ع) از سوی قبیله بنی اسد که در نزدیکی کربلا سکنی گزیده بودند بنا نهاده شد. آنها مراسمی خاص برای به خاک سپردن سید الشهدا(ع) برگزار کردند و علامتی بر قبر شریف وی گذاشتند که سایبانی کوچک بر قبر حضرتش بود. با بر سر کار آمدن مختار بن ابی عبیده ثقفی که حکومتش را به نام خونخواهی از قاتلان حسین(ع) در کوفه برقرار کرده بود، این بارگاه پیش از پیش مورد توجه قرار گرفت.
از آن به بعد شیعیان رهسپار زیارت قبر شریف امام حسین(ع) و اهل بیت و صحابه آن حضرت شدند و این قبر به قبله گاهی برای شیعیان بخصوص در کوفه، مدائن و شهر بصره تبدیل شد و مختار در آن زمان بنایی در اطراف قبر شریف امام حسین(ع) ساخت و روستایی در آن منطقه تشکیل شد.
دشمنی خلفا و محبت مردم
حرم حسینی در طول تاریخ از یکسو همیشه مورد دشمنی خلفا و کژدینان و از طرف دیگر مورد علاقه مردم بوده است و در آغاز حکومت عباسی ها، زمینه برای زیارت قبر شریف امام حسین(ع) از سوی مسلمانان فراهم شد و این روال ادامه داشت تا زمان هارون الرشید، پنجمین خلیفه عباسی که در سال ۱۹۳ هجری قبر شریف امام حسین(ع) و تمامی خانه های اطراف آن را ویران کرد.
پس از هارون الرشید، بنایی دیگر بر آرامگاه امام سوم شیعیان ساخته شد که تا سال ۲۳۳ هجری قمری یعنی به خلافت رسیدن متوکل عباسی بر جای ماند، اما متوکل عباسی پای خود را در همان مسیری گذاشت که هارون الرشید گذاشته بود و سیاست حکومت خود را، سیاست دشمنی با اهل بیت قرار داد. متوکل عباسی که عشق و محبت به حسین(ع) را ریشه در حب اهل بیت می دانست و طاقت دیدن افزایش زائران گسترده بارگاه امام حسین(ع) را نداشت، دستور منهدم ساختن قبر شریف امام حسین(ع) و تمامی خانه های اطراف آن را صادر کرد و زیارت امام حسین(ع) را ممنوع کرد.
متوکل عباسی تمام آن منطقه را زیر و رو کرد و سپس سراسر آن منطقه را پر از آب کرد. در تاریخ این واقعیت ثبت شده است که شخصی به نام "دیزج" که یهودی الاصل بود، مامور متوکل عباسی برای کشتن زائران امام حسین(ع) شده بود. این شخص ماموریت آن را داشت که هر زائری را که برای زیارت قبر امام حسین(ع) به آن مناطق پا می گذاشت، از دم تیغ بگذراند. بعد از آن که متوکل عباسی در سال ۲۴۷ هجری به هلاکت رسید، بار دیگر بنای بسیار بزرگی بر مزار امام حسین(ع) ساخته شد به گونه ای که این بنا آنقدر ارتفاع داشت که مردم از دور دست آن را تشخیص می دادند و برای زیارت به سوی آن رهسپار می شدند. از آن به بعد بسیاری از علویان توانستند خانه های خود را در نزدیکی قبر شریف امام حسین(ع) در کربلا بنا نهند که در راس آنان "ابراهیم المجاب بن محمد العابد بن الامام موسی بن جعفر(ع)" قرار داشت و او اولین علوی بود که در سرزمین کربلا سکنی گزید و این حادثه در سال ۲۴۷ هجری اتفاق افتاد.
عشق ایرانیان به امام حسین(ع)
پس از تاسیس دولت آل بویه، عضدالدوله در سال ۳۷۹ هجری قمری، ضریحی از عاج برای قبر شریف امام حسین(ع) ساخت و با بنا نهاده شدن بارگاهی جدید برای سیدالشهدا، بازارها و خانه های بیشتری در اطراف آن ساخته و شهر کربلا با دیوارهایی بزرگ احاطه شد. این شهر در زمان عضدالدوله بسیار پر رونق و از لحاظ دینی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ادبی به شهری بسیار مشهور تبدیل شد.
بعد از انقراض حکومت آل بویه، سلجوقیان بر سر کار آمدند که سیاست سلجوقیان نیز بر اهمیت گذاشتن نسبت به عتبات مقدسه قرار گرفت. در آن زمان سلطان ملک شاه سلجوقی و وزیر آن نظام الملک در سال ۵۵۳ هجری قمری دیوارهای بنا نهاده شده و ساختمان های حرم شریف امام حسین(ع) را بازسازی کردند و خلیفه "مفتفی" خود شخصا به زیارت قبر امام حسین(ع) رهسپار شد و پس از آن دیگر خلفا نیز از این سیاست تبعیت کردند و به زیارت حرم حسینی رهسپار می شدند، به طوری که خلیفه ناصرالدین الله و المستعصم و المستنصر نیز قبر شریف امام حسین(ع) را زیارت کردند.
نکته: حرم امام حسین(ع) با این که در طول تاریخ از سوی حاکمان ستمگر و کژدینان مورد دشمنی قرار گرفته و بارها تخریب گردیده، اما همیشه به سرعت و به بهترین شکل از سوی مردم مسلمان بازسازی شده است.
زمانی که شاه اسماعیل صفوی درسال ۹۱۴ هجری بغداد را فتح کرد، خود شخصا برای زیارت قبر شریف امام حسین(ع) راهی کربلا شد و دستور داد که ضریحی از طلا برای قبر شریف امام حسین(ع) ساخته شود. او همچنین ۱۲ چلچراغ طلا به قبر شریف امام حسین(ع) هدیه و دستور ساخت صندوقی از نقره خالص را برای بارگاه صادر کرد. وی همچنین بارگاه امام حسین(ع) را با فرش های بسیار گرانقیمت آراست. شاه اسماعیل صفوی به مدت یک شب در حرم امام حسین(ع) اعتکاف کرد و پس از آن راهی زیارت قبر امام علی(ع) در نجف اشرف شد. در عهد قاجار، ۳ بار گنبد امام حسین(ع) طلاکاری شد و آغامحمدخان، موسس قاجاریه در ایران خود شخصا در سال ۱۲۰۷ هجری گنبد امام حسین(ع) را طلاکاری کرد. فتحعلی شاه قاجار نیز به دلیل آن که طلای گنبد امام حسین(ع) سیاه شده بود، برای دومین بار مجددا به طلاکاری این گنبد اقدام کرد. در سال ۱۲۱۶ هجری کربلا و حرم امام حسین(ع) مورد هجوم وحشیانه گروهی از وهابیون به رهبری سعود ابن عبدالعزیز قرار گرفت. وی در روز عید غدیر این شهر را به محاصره درآورد و اکثر اهالی آن را چه آنانی که در بازار بودند و چه آنانی را که به خانه های خود پناه بردند، از دم تیغ گذراند.
سعود ابن عبدالعزیز در آن زمان با بیش از ۱۲ هزار سرباز وارد شهر کربلا شد و پس از کشتن بسیاری از ساکنان این شهر، صندوق های قبر شریف امام حسین(ع) را که انبوهی از طلا و پول و اشیای گرانبهای هدیه شده بود، به تاراج برد.
تاریخ کربلا از زبان مورخان
ابن بطوطه، تاریخدان بزرگ عرب اینچنین زیارت خود از کربلا را در سال ۷۲۶ هجری یا ۱۳۰۷ میلادی توصیف می کند: من در زمان حاکمیت سلطان سعید بهادرخان بن خدابنده عازم زیارت کربلا شدم.
این شهر، شهر کوچکی بود که اطراف آن را نخلستان های بسیار زیبا فرا گرفته بود و رودخانه فرات خاک این شهر را به حاصلخیزترین خاک تبدیل کرده بود. این شهر، شهر بسیار زیبایی بود که بارگاه مقدس امام حسین(ع) به آن قداست و حرمتی دیگر می داد. هیچ کس وارد حرم امام حسین(ع) نمی شد، مگر آن که از درگاه وی رخصت می خواست. بارگاه این قبر شریف مزین به نقره بود و پرده های آن از حریر.
پدرو تکسرا، مورخ اسپانیایی که در سال ۱۶۰۴ میلادی و ۱۰۲۴ هجری از کربلا دیدن کرده بود، از این دیدار چنین می گوید: این شهر ۴۰۰۰ خانه دارد و ساکنان آن اکثرا عرب و نیز ایرانی و ترک هستند. بازارهای بسیار بزرگ و انبوهی دارد. در این شهر مکان هایی خاص ساخته شده است که به صورت رایگان به زائران این شهر غذا توزیع می کنند. حرم امام حسین از مهم ترین مناطق کربلا به شمار می رود و مسلمانان از شهرهای مختلف راهی زیارت قبر امام حسین می شوند.
این مورخ اسپانیایی همچنین از ساقیان حرم امام حسین(ع) می نویسد که برای کسب ثواب و اجر الهی به صورت رایگان آب به مردم می دادند و نیز شب های به شهادت رسیدن امام حسین(ع) را احیا می کردند؛ به گونه ای که در این شب ها به دلیل انبوهی تعداد زائران خیمه هایی برای آنها در اطراف حرم بنا نهاده می شد.
نقشه ساختمان حرم امام حسین(ع)
محل دفن حضرت امام حسین(ع) یا همان گودال قتلگاه، اکنون دارای سقفی است که روی آن صندوقی نهاده شده است. ضریح متبرک این بارگاه در میان روضه منوره قرار گرفته که همان نیز در بین مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پایین پا در زاویه روضه قبور شهداست. این مجموعه هم اکنون حرم امام حسین(ع) را تشکیل می دهد و حرم نیز میان رواق و رواق در وسط صحن است.
ضریح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده که در پیش روی آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون" و در بالای سر، "آیه نور" نوشته شده است. صحن مطهر حسین(ع) دارای هفت باب است که عبارتند از: باب قبله که ساعتی بر فراز آن نصب است، باب قاضی الحاجات، باب زینبیه که در حدود تل زینبیه قرار دارد، باب سلطانی، باب بازار بزازها، باب سدره که در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد و باب صافی که به در بین الحرمین نیز معروف است.
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: "نماز در چهار مکان کامل خوانده می شود: مسجد الحرام (مکه)، مسجدالرسول(مدینه)، مسجد کوفه، و حرم امام حسین علیه السلام."
ضریح شش گوشه حضرت سیدالشهداء
در میان اقوال مورخان درباره چگونگی دفن حضرت سیدالشهداء و یاران باوفای آن حضرت اندک تفاوتی، دیده می شود. شیخ مفید پس از ذکر اسامی ۱۷ نفر از شهیدان بنی هاشم که همگی از برادران و برادرزادگان و عموزادگان امام حسین(ع) بودند، می فرماید: آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند که هیچ اثری از آن نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام(ع) آنان را زیارت می کنند و علی بن الحسین(ع) (علی اکبر) از جمله آنان است، برخی گفته اند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر امام حسین(ع) نزدیک ترین محل است.
شیخ همچنین می گوید: پس از بازگشت عمر بن سعد از کربلا، جماعتی از بنی اسد که در غاضریه سکونت داشتند، آمده و بر پیکر امام حسین(ع) و یارانش نماز گذاردند و آن حضرت را همان جایی که الان قبر اوست، دفن کردند و علی ابن الحسین (علی اکبر ع) را در پایین پای پدر به خاک سپردند، سپس برای دیگر شهیدان از اهل بیت و اصحاب، حفیره ای کندند و همه آنان را در آن به صورت دسته جمعی دفن کردند و عباس بن علی(ع) را در راه غاضریه، در همان محلی که به شهادت رسید و اکنون قبر اوست به خاک سپردند.
با سلام دوستان همه اطلاع دارند که وارد ماه صفر شده ایم. برای این ماه اعمالی در مفاتیح ذکر شده که یکی از آنها بسیار صدقه دادن است و تاکید بسیار به صدقه دادن در این ماه شده است. علاوه برآن شنیده ها حاکی از این است که عده ای بر این باور هستند که این ماه شوم و نحس است. برای خودم شخصا این سوال پیش امده بود که چرا فکرمیکنیم این ماه نحس است. درجستجو برای این سوال با متن زیر برخورد کردم و بهتردیدم برای استفاده دوستان ان را در وب دفتر مشق قرار بدم. «اصل نحس دانستن ماه صفر به واقعهای تاریخی بازمیگردد». این را یک کارشناس علوم قرآنی در خصوص «چرایی نحس دانستن ماه صفر» بیان کرده است. به گزارش ایسنا، حجت الاسلام محمود اصغرنژاد در گفتوگو با «شبستان» پیرامون این واقعه تاریخی میگوید: چهار ماه از سال قمری، ماه حرام شمرده میشود که عبارتند از رجب، ذیالقعده، ذیالحجه و محرم. عربها در این ماهها جنگ و کشتار نمیکردند و میان آنها آتش بس برقرار بود. ماه رجب که فاصلهای کوتاه بود، هیچ اما این سه ماه دیگر که به صورت متوالی و پشت سر هم قرار دارند موجب میشد که بسیاری از کینهها، عداوتها و دشمنیهای عرب در دل بماند و یکدیگر را به شروع ماه صفر که ماههای حرام تمام میشد، تهدید میکردند و با شروع این ماه، جنگ و خونریزی و بدبختی شروع میشد و از اینروی عرب، ماه صفر را ماه نحس و بدبختی میدانست.
وی میافزاید: ما اصلا روایتی نداریم که به نحس بودن ماه یا روزی اذعان داشته باشد بلکه بالعکس از نحس شمردن ایام خدا نهی شده است.
1-در این ماه، به دادن صدقه اهتمام بیشتری شود
پیامبر اکرم (ص) در باب صدقه دادن می فرمایند : " لبخند تو بر روی برادرت صدقه است ، امر به معروف و نهی از منکر کردنت صدقه است ، رهنمایی کسی که راه را گم کرده صدقه است و دور کردن سنگ و خا ر و استخوان از راه صدقه است . " 2-برای ایمنی از بلاها، دعای زیر هر روز ده مرتبه خوانده شود: یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنینَ وَصَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِهِ الطَّیِّبینَ الطَّاهِرینَ! (مفاتیح الجنان) ای سخت نیرو، و ای سختگیر! ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز! خوارند از بزرگیات همه خلقت. پس کفایت کن از من شرّ خلق خودت را، ای احسان بخش! ای نیکوکار! ای نعمت بخش! ای عطا دِه! ای که معبودی جز تو نیست! منزّهی تو! به راستی من از ظالمانم. اجابت کردیم برایش و نجاتش دادیم از غمّ و همچنین نجات دهیم مؤمنان را، و رحمت کند خدا بر محمّد و آل پاک و پاکیزهاش! 3-ـ «سیّد بن طاووس» نقل کرده است: در روز سوم ماه صفر، دو رکعت نماز بخوان که در رکعت اوّل سوره «حمد» و سوره «انّا فتحنا» (فتح) و در رکعت دوم سوره «حمد» و سوره «توحید» قرائت شود و پس از سلام نماز، صد بار صلوات بفرست و صد بار آل ابى سفیان را لعنت کن و صد مرتبه استغفار نما و آنگاه حاجت خویش را از خداوند بخواه. (ان شاء اللّه به هدف اجابت مى رسد).( اقبال، صفحه 587) 4ـ در روز اربعین (بیستم ماه صفر) زیارت امام حسین(علیه السلام) مستحبّ است و مورد تأکید قرار گرفته. در روایتى که «شیخ طوسى» از امام حسن عسکرى(علیه السلام) نقل کرده، چنین آمده است: نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: به جاى آوردن پنجاه و یک رکعت نماز (17 رکعت نماز واجب و 34 رکعت نافله) و زیارت اربعین (امام حسین(علیه السلام)) و انگشتر را بر دستِ راست نهادن، و پیشانى را به هنگام سجده بر خاک گذاردن و بسم الله الرّحمن الرّحیم را در نماز بلند گفتن.
غم نامه ماه صفر با وفات پیامبر خاتم (ص) در بیست و هشتومین روز این ماه در سال 10 هجری کامل می شود و امت اسلامی عذادار و سیاه پوش حضرتش می گردند. نوه آن حضرت امام حسن مجتبی (ع) نیز در سال 50 هجری و در سالروز وفات جد بزرگوارشان به دست پلیدان روزگار به شهادت رسیدند و درد آورترین لحظه تیرباران شدن جسم مطهر ایشان است که مظلومیت این امام بزرگوار و پلیدی و سیاهی غاصبان ولایتش را به اثبات می رساند. آخرین روزهای ماه صفر سال 203 هجری نیز شاهد شهادت امام رضا (ع) هشتمین جانشین پیامبر است در حالی که او را از خانه و دیار خود به شهر توس تبعید کردند و در سن 55 سالگی با مسموم کردن ایشان را به شهادت رساندند. دفتر مشق با عرض تسلیت این ایام به تمام دوستداران و شیعیان ایشان از همه دوستان التماس دعای خیر دارد.
متن گفتار ذکر شده این مرجع تقلید شیعیان بدین شرح است: اربعین و عدد چهل خصوصیتی دارد که دیگر ارقام آن را ندارد. غالب انبیای الهی در سنّ چهل سالگی به رسالت مبعوث شدند و ملاقات خصوصی حضرت موسی (علیه السلام) و ذات اقدس الهی چهل شب بود و در نماز شب سفارش شده است که چهل مؤمن را دعا کنید و همسایگان را تا چهل خانه گرامی بدارید. این ها نشان می دهد که عدد چهل از برجستگی خاص برخوردار است.
در روایات اسلامی چنین آمده است: زمینی که روی آن انبیا و اولیای الهی و بندگان مؤمن، خدا را عبادت کرده اند، چهل روز در مرگ آنان می گرید، ولی در شهادت امام حسین(علیه السلام) آسمان و زمین، چهل روز خون گریه کردند. البته اشک یا خون را در این گونه از روایات نباید بر اشک یا خون ظاهری حمل کرد؛ چنان که نباید آن را انکار کرد.
توضیح آن که در سیارات آسمانی بارها انفجارهایی رخ می دهد که با چشم عادی هرگز دیده نمی شود؛ ولی متخصصان با استمداد از علم نجوم و از رصدخانه به تماشای این انفجارها می نشینند. همان گونه که مردم عادی نباید خبر وقوع این انفجار را به صِرف ندیدن آن با چشم ظاهری انکار کنند، خونْ گریه کردن آسمان و زمین را نیز نباید انکار کنند؛ زیرا این موارد نیز جزو علومی نیست که بشر عادی آن را نظاره کند، حتی از رصدخانه نیز دیده نمی شود.
اساساً امر ملکوتی را هرگز نمی توان با ابزار مُلکی ادراک کرد. مثلا ً با دقیق ترین و پیشرفته ترین فنّ رصد سپهر نمی توان مشهودات رؤیای صادق انسان نائم را رصد نمود. اگر یوسف عصر در ساحت رؤیا مشاهده کند که یازده ستاره به همراهی ماه و آفتاب برای وی سجده کردند، هرگز چنین صحنه ای را نمی شود با هیچ رصدخانه ای تصدیق یا تکذیب نمود. غرض آن که معنای اشک ریزی یا خون باری ملکوتی نه مورد تصدیق فنّ تجربی است و نه در قلمرو تکذیب آن قرار می گیرد و هیچ گاه استبعاد به جای استحاله نمی نشیند. کسی که صاحب بَصَر نیست تا ببیند، لا اقل باید صاحب نظر باشد که گوش شنوا به ندای صاحبْ بصران داشته باشد.
برای تحقیق این موارد، علم مخصوص لازم است که اصطلاح و متخصصان ویژهٴ خود را دارد که اهل ولایت و علمای بزرگ دینی اند. آنان این گونه از احادیث را با جان پذیرفتند و فهمیدند که آسمان و زمین خونْ گریه می کنند. از امام زمان (علیه السلام) نیز نقل شده است که به امام حسین (علیه السلام) عرض می کنند: اگر اشک چشم تمام شود، برایت خون می گریم؛ «و لأبکینّ علیک بدل الدموع دماً»[۹]
گفتنی است: گرامیداشت یاد متوفا پس از مرگ او در همهٴ ملل و ادیان رسمیت دارد و بعضی با گذشت یک ماه و بسیاری نیز پس از چهل روز از متوفای خود تجلیل می کنند. در میان مسلمانان، به ویژه شیعیان، پس از شهادت امامان معصوم (علیهم السلام) در نخستین اربعین آنان مراسم گرامیداشت انجام می شده است؛ ولی شهادت امام حسین (علیه السلام) این ویژگی را دارد که روز اربعین حسینی هر ساله تا قیامت ادامه خواهد داشت
همچنین امام صادق فرمودند: عالم قبراز هنگامی است که انسان می میرد تا روز قیامت.
قرآن کریم این مرحله را به کلمه برزخ تعبیر کرده و علمای اسلام واژه برزخ را از همین جا اقتباس کرده اند.
*برزخ در قرآن
به گزارش شفقنا به نقل از حوزه قران کریم می فرماید:« حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ»، «لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَهٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ »
این آیه تنها آیه ای است که فاصله مرگ و قیامت را برزخ خوانده است و کاملا بر این نکته صراحت دارد که انسان پس از مرگ دارای نوعی حیات است که بازگشت و رجوع به دنیا را تقاضا می کند.
آیات متعدد دیگری بر این مطلب دلالت دارند که انسان در فاصله مرگ و قیامت از نوعی حیات کامل برخوردار است:
الف) آیاتی که از یک سلسله گفت و شنود میان انسان های صالح و نیکوکار و یا انسان فاسد و بدکار بافرشتگان الهی یاد می کند. این گفت و گو ها بلافاصله بعد از مرگ صورت می گیرد.
مانند آیه ۹۷سوره نساء و آیه ۱۰۰ سوره مومنون.
ب) آیاتی مبتنی بر این مفهوم که فرشتگان پس از آن گفت و شنود ها به صالحان و نیکوکاران می گویند:« از این پس از نعمت های الهی بهره گیرید» دو آیه نحل۳۲ و یس ۲۶.۲۷ مشتمل بر این مطلب است.
ج) آیاتی که در آنها مستقیما از حیات انسان های سعادتمند و نیکوکار یا انسان های بی سعادت و بدکار و لذایذ و نعمت های دسته اول و عذاب و رنج ، دسته دوم در فاصله مرگ و قیامت یاد شده است؛ مانند دو آیه ذیل آل عمران ۱۶۹ و ۱۷۰، مومن ۴۵و۴۶.
*نمونه های تاریخی
رسول خدا(ص) در جنگ بدر پس از فتح مسلمین و کشته شدن گروهی از سران قریش و انداختن بدن های آنها در یک چاه در حوالی بدر سر به درون چاه برد و به آنها گفت: ما آنچه را خداوند به ما وعده داده بود محقق یافتیم، آیا شما نیز وعده های راست خدا را به درستی دریافتید؟ بعضی از اصحاب گفتند یا رسول الله! شما با کشته شدگان و مردگان سخن می گویید! مگر اینها سخن شما را درک می کنند؟! حضرت فرمود: آنها اکنون از شما شنواترند.
از این حدیث و امثال آن استفاده می شود که هر چند با مرگ میان جسم وجان جدایی واقع می شود؛ روح علاقه خود را با بدن که سال ها با آن متحد بوده و زیست کرده است به طور کلی قطع نمی کند.
امام حسین(ع) در روز دهم محرم، پس از آنکه نماز صبح را با اصحاب به جماعت خواند و سپس خطابه کوتاهی برای اصحاب و یاران ایراد کرد، در آن خطابه چنین گفت: اندکی صبر و استقامت ! مرگ جز پلی نیست که شما را از ساحل درد و رنج به ساحل سعادت و کرامت و بهشت های وسیع عبور می دهد.
*برزخ در روایات
در حدیث است که مردم در خوابند همین که می میرند بیدار می شوند، مقصود این حدیث آن است که درجه حیات بعد از مردن از درجه حیات پیش از مردن کامل تر و بالاتر است. همان طور که انسان در حال خواب از درجه و درک و احساس ضعیفی برخوردار است حالتی نیمه زنده و مرده دارد و آن حیات هنگام بیداری کامل تر می شود؛ همچنین حالت حیات انسان در دنیا نسبت به حیات برزخی دارای درجه ای ضعیف تر است و با انتقال انسان به عالم برزخ حیات وی کامل تر می گردد.
*یاداوری دو نکته
الف) براساس آنچه از روایات و اخبار پیشوایان دین رسیده است در عالم برزخ فقط مسائلی مورد پرسش واقع می شوند که انسان باید به آنها اعتقاد و ایمان داشته باشد. رسیدگی به سایر مسائل به وقوع قیامت موکول است.
ب) انجام دادن کارهای خیر و همچنین دعا و طلب آمرزش بازماندگان برای مردگان با نیت و انگیزه ثواب و اجر برای انها موجب خیر وسعادت مردگان می شود.
اگر فرزندان در زمان حیات پدر و مادر، آنها را ناراضی کرده باشند می توانند بعد از درگذشت آنها طوری عمل کنند که رضایت آنان را به دست آورند؛ همچنان که عکس آن ممکن است.
نکته دیگر اینکه دردها و رنج ها و نیز لذایذ و نعمت های برزخی عین چیزی نیست که دنیوی و محسوس است.
مرحوم فیض کاشانی درباره عذاب هایی مانند فشار قبر که موضوع برخی روایات است. می گوید: اینها خبرهای صحیحی است، اما اسراری دارند که درک آنها برای ما زندگان ممکن نیست؛ زیرا هر چه در عالم آخرت مربوط می شود، از عالم ملکوت است که برای ما قابل حس و مشاهده نیست کسی که خصلت های زشت و زیبا در درون او ریشه کرده است همین خصلت ها در هنگام مرگ به وسائلی آرام بخش و یا عذاب دهنده در جان او مبدل می شوند.
هنگامى که لشکر اسلام بر شهرهاى فارس هجوم آورد و پیروز شد غنیمت هاى بسیارى از آن جمله ، دختر یزدگرد را به دست آورد و آن ها را به شهر مدینه طیبّه آوردند.
به گزارش شفقنا به نقل از اهل البیت علیه السلام همین که آن غنائم جنگى را داخل مسجد بردند، جمعیّت انبوهى گرد آمده بود؛ و در این میان زیبائى دختر یزدگرد توجّه همگان را به خود جلب کرده بود.
پس چون چشم این دختر به عمر بن خطّاب افتاد صورت خود را از او پوشاند و گفت : اى کاش چنین روزى براى هرمز نمى بود، که دخترش این چنین در نوجوانى اسیر شود.
سپس از طرف امام علىّ علیه السّلام به او پیشنهاد داده شد که هر یک از مردان و جوانان حاضر را که مایل است براى ازدواج انتخاب کند، و مهریه و صداق او از بیت المال تامین و پرداخت گردد.
دختر که خود را جهانشاه معرّفى کرده بود و امام علىّ امیرالمؤ منین علیه السّلام او را شهربانو نامید، نگاهى به اطراف خود کرد و پس از آن که افراد حاضر را مورد نظر قرار داد؛ از بین تمامى آنان ، حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام را برگزید؛ و سپس جلو آمد و دست خود را بر شانه آن حضرت نهاد.
در همین حال مولاى متّقیان علىّ علیه السّلام جلو آمد و حسین علیه السّلام را مورد خطاب قرار داد و فرمود: از او محافظت کن و به او نیکى نما، که به همین زودى بهترین خلق خدا بعد از تو، از این دختر به دنیا مى آید.
و چون از وى سؤ ال کردند که به چه علّت ، امام حسین علیه السّلام را به عنوان همسر خویش انتخاب نمود؟
در پاسخ گفت : پیش از آن که لشکر اسلام بر ما هجوم آورد، من حضرت محمّد، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله را در خواب دیدم که به همراه فرزندش حسین علیه السّلام وارد منزل ما شد و مرا به ازدواج حسین علیه السّلام درآورد.
وقتى از خواب بیدار شدم ، عشق و علاقه به او تمام وجودم را فرا گرفته بود و به غیر از او به چیز دیگرى نمى اندیشیدم .
و چون شب دوّم فرا رسید، در خواب دیدم که حضرت فاطمه زهرا علیهاالسّلام ، به منزل ما آمد و دین اسلام را بر من عرضه نمود و من نیز اسلام را پذیرفتم و در عالم خواب توسّط حضرت زهرا مسلمان شدم .
سپس حضرت زهرا علیهاالسّلام به من فرمود: به همین زودى لشکر اسلام بر فارس غالب و پیروز خواهد شد و تو را به عنوان اسیر مى برند؛ و پس از آن به وصال فرزندم حسین خواهى رسید و کسى نمى تواند نسبت به تو تجاوز و قصد سوئى کند.
مادر امام سجّاد زین العابدین علیه السّلام افزود: سخن و پیش گوئى حضرت فاطمه زهرا علیهاالسّلام به واقعیّت پیوست و من صحیح و سالم به وصال خود رسیدم و به همسرى و ازدواج امام حسین علیه السّلام درآمدم .
و پس از گذشت مدّتى سیّد السّاجدین ، امام زین العابدین سلام اللّه علیه در شهر مدینه منوّره دیده به جهان گشود و جهانى را به نور وجود مقدّس خود روشنائى بخشید.
و آن حضرت همانند دیگر ائمّه اطهار صلوات اللّه علیهم اجمعین در حالتى به دنیا قدم نهاد که پاک و پاکیزه و ختنه شده بود؛ و پس از تولّد، شهادت بر یگانگى خداوند و رسالت جدّش رسول خدا و امامت و خلافت امیرالمؤ منین علىّ و دیگر اوصیاء صلوات اللّه علیهم اجمعین داد.
و حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله نسبت به این نوزاد فرمود: ((ابن الخِیرتَین )) یعنى ؛ پدر این نوزاد، امام حسین علیه السّلام بهترین خلق خدا و مادرش ، شهربانو بهترین زن از زنان عجم مى باشد.(۱)
________________________________________
۱- تلخیص از اصول کافى : ج ۱، ص ۴۶۶، عیون اءخبار الرّضا علیه السّلام : ج ۲، ص ۱۲۸، ارشاد مفید: ص ۱۶۰، بحارالا نوار: ج ۴۶، ص ۸ وص ۱۳.
________________________________________
منبع:
چهل داستان وچهل حدیث از امام سجاد علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
اى خداى من اگر در پيشگاه تو بگريم تا پلك هاى چشمانم بيافتد، و به آواز بلند بنالم تا صدايم قطع گردد، و در برابر تو بايستم تا پاهايم ورم كند.... با اين رفتارها سزاوار از بين بردن گناهى از گناهانم نمي گردم.
* دعاى امام در صبح و شام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنَا حُسْنَ مُصَاحَبَتِهِ، وَ اعْصِمْنَا مِنْ سُوءِ مُفَارَقَتِهِ بِارْتِكَابِ جَرِيرَةٍ، أَوِ اقْتِرَافِ صَغِيرَةٍ أَوْ كَبِيرَةٍ... .
خداوندا بر محمد و آل محمد درود فرست، و مصاحبت نيكوى با آن را به ما روزى كن، و ما را از مفارقت بد آن با ارتكاب اعمال زشت و انجام گناهان كوچك و بزرگ محفوظ بدار.
* بهره مندی از ساعات روزانه
اللَّهُمَّ اجْعَلْ لَنَا فِي كُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِهِ حَظّاً مِنْ عِبَادِكَ، وَ نَصِيباً مِنْ شُكْرِكَ وَ شَاهِدَ صِدْقٍ مِنْ مَلَائِكَتِكَ.
خداوندا! در هر ساعتى از ساعات اين روز بهره اى از عبادتت، و نصيبى از سپاسگزاريت، و گواه صادقى از فرشتگانت براى ما قرار ده.
* این امور را توفیق روزان و شبان ما قرار ده
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ وَفِّقْنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا وَ لَيْلَتِنَا هَذِهِ وَ فِي جَمِيعِ أَيَّامِنَا لِاسْتِعْمَالِ الْخَيْرِ، وَ هِجْرَانِ الشَّرِّ، وَ شُكْرِ النِّعَمِ، وَ اتِّبَاعِ السُّنَنِ، وَ مُجَانَبَةِ الْبِدَعِ، وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَ حِيَاطَةِ الْإِسْلَامِ، وَ انْتِقَاصِ الْبَاطِلِ وَ إِذْلَالِهِ، وَ نُصْرَةِ الْحَقِّ وَ إِعْزَازِهِ، وَ إِرْشَادِ الضَّالِّ، وَ مُعَاوَنَةِ الضَّعِيفِ، وَ إِدْرَاكِ اللَّهِيف.
خداوندا! بر محمد و آل او درود فرست، و ما را در اين روز و شب و در جميع روزها و شب های ما به انجام خير، و دورى از بدى، و سپاس نعمت ها، و پيروى سنت ها، و پرهيز از بدعت ها، و امر به معروف، و نهى از منكر، و پاسدارى اسلام، و كاستن و خوار نمودن باطل، و نصرت و اعزاز حق، و ارشاد گمراه، و كمك ناتوان، و دادرسى مظلوم موفق بدار.
* پناه به خدا از برخی صفات مذموم
اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ، وَ شَكَاسَةِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ، وَ مَلَكَةِ الْحَمِيَّۀ.
بار خدايا به تو پناه مي برم از حرص و تندى خشم و تسلّط حسد و سستى صبر و شكيبائى و كمى قناعت و بد خوئى و افراط (تجاوز از حدّ) خواهش نفس، و غلبه حميّت.
* کیفر را در دنیا که زودگذر است قرار ده نه در آخرت
اللَّهُمَّ وَ مَتَى وَقَفْنَا بَيْنَ نَقْصَيْنِ فِي دِينٍ أَوْ دُنْيَا، فَأَوْقِعِ النَّقْصَ بِأَسْرَعِهِمَا فَنَاءً، وَ اجْعَلِ التَّوْبَةَ فِي أَطْوَلِهِمَا بَقَاءً.
بار خدايا و هر گاه بين دو زيان (دو كيفر بر اثر دو تقصير و نافرمانى) قرار گرفتيم: يكى در دين و ديگرى در دنيا (و يكى را مي بخشى) پس زيان (كيفر) را در آن كه زود مي گذرد (دنيا) و عفو و بخشش را در آن كه مدّتش طولانى است (دين) قرار ده.
* اعضای ما حسنات را فرونگذارند و گناهان را مرتکب نشوند
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا، وَ حَرَكَاتِ أَعْضَائِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْيُنِنَا، وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِي مُوجِبَاتِ ثَوَابِكَ حَتَّى لَا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَكَ، وَ لَا تَبْقَى لَنَا سَيِّئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَكَ.
خدايا! بر محمد و آل محمد درود فرست، و جنبش هاى نهانى دل ها، و حركت هاى اندام ها، و گردش چشم ها، و به كار افتادن زبان هاى ما را مخصوص چيزهايى ساز كه ما را به پاداش تو مى رساند، تا چنان شود كه هيچ حسنه اى كه مستحق جزاى تو است از ما فوت نشود، و هيچ سيّئه اى كه مستوجب كيفر تو است در نامه اعمال ما ثبت نگردد.
* بخشش، از فضل تو و کیفر کردنِ ما از عدل توست
اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِكَ، وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِكَ فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَكَ بِمَنِّكَ.. .
بار خدايا! اگر بخواهى از ما بگذرى از فضل و احسان تو است (نه شايستگى ما) و اگر بخواهى ما را به كيفر رسانى از عدل و دادگرى تو است (نه ستم بر ما).
* من نيازمندترين نيازمندان به تو هستم
يَا غَنِيَّ الْأَغْنِيَاءِ، هَا، نَحْنُ عِبَادُكَ بَيْنَ يَدَيْكَ، وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَيْكَ، فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِكَ، وَ لَا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِكَ،
اى بى نياز بى نيازان! اينك ما بندگان تو در اختيار توايم، و من نيازمندترين نيازمندان به تو هستم، پس به بى نيازى و عطاى خويش نيازمندى ما را بر طرف فرما و ما را به باز داشتن (از رحمت) خود نوميد مگردان.
* بين دعای من و اجابتت فاصله اى قرار مده
اللَّهُمَّ لَا أَشْكُو إِلَى أَحَدٍ سِوَاكَ، وَ لَا أَسْتَعِينُ بِحَاكِمٍ غَيْرِكَ، حَاشَاكَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صِلْ دُعَائِي بِالْإِجَابَةِ، وَ اقْرِنْ شِكَايَتِي بِالتَّغْيِيرِ.
خدایا! به كسى جز تو شكوه نمي كنم، و از حكم كننده اى (بين ظالم و مظلوم) جز تو يارى نمي طلبم آراسته و پاك مي دانم تو را كه چنين كنم، پس بر محمّد و آل او درود فرست، و دعاى مرا به اجابت پيوند ده (بين دعاء و اجابت فاصله اى قرار مده) و شِكوه مرا با تغيير و از بين بردن همراه ساز (ستم ستمگر را از من دفع فرما تا شِكوه ام پايان يابد).
* با اين رفتارها سزاوار از بين بردن گناهى از گناهانم نمي گردم
يَا إِلَهِي لَوْ بَكَيْتُ إِلَيْكَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَيْنَيَّ، وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى يَنْقَطِعَ صَوْتِي، وَ قُمْتُ لَكَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَايَ، وَ رَكَعْتُ لَكَ حَتَّى يَنْخَلِعَ صُلْبِي، وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَايَ، وَ أَكَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمُرِي، وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِي، وَ ذَكَرْتُكَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ حَتَّى يَكِلَّ لِسَانِي، ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِي إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ اسْتِحْيَاءً مِنْكَ مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِكَ مَحْوَ سَيِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَيِّئَاتِي.
اى خداى من اگر در پيشگاه تو بگريم تا پلك هاى چشمانم بيافتد، و به آواز بلند بنالم تا صدايم قطع گردد، و در برابر تو بايستم تا پاهايم ورم كند، و براى تو ركوع كنم تا استخوان پشتم از جا كنده شود، و تو را سجده نمايم تا اين كه سياهى (يا كاسه) چشم هايم پنهان شود (به گودى رود) و همه عمر خاك زمين بخورم و تا پايان زندگى آب خاكسترآلود بياشامم، و در بين اين ها به ذكر تو گويا باشم تا زبانم كند شود، سپس از شرمندگى از تو چشم به اطراف آسمان نياندازم، با اين رفتارها سزاوار از بين بردن گناهى از گناهانم نمي گردم.
* کمک خواستن از خداوند در برابر نقشه های شیطان
اللَّهُمَّ احْلُلْ مَا عَقَدَ، وَ افْتُقْ مَا رَتَقَ، وَ افْسَخْ مَا دَبَّرَ، وَ ثَبِّطْهُ إِذَا عَزَمَ، وَ انْقُضْ مَا أَبْرَمَ.
خدايا! آن چه شيطان گره زند باز كن، و آن چه ببندد بگشا و آن چه بيانديشد برهم زن، و چون تصميم گيرد باز دار، و آن چه استوار نمايد، بشكن.
* رحمت خود را به مثل باریدن باران خود بر ما بگستران
اللَّهُمَّ اسْقِنَا الْغَيْثَ، وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِغَيْثِكَ الْمُغْدِقِ مِنَ السَّحَابِ الْمُنْسَاقِ لِنَبَاتِ أَرْضِكَ الْمُونِقِ فِي جَمِيعِ الْآفَاقِ.
خدايا! ما را به باران سيراب گردان، و رحمتت را به باران فراوان از ابرى كه براى رويانيدن گياه زيبا در اطراف زمينت روان است بر ما بگستران.
* مرا ذاکر نعمت های خود بگردان
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَجْعَلْنِي نَاسِياً لِذِكْرِكَ فِيمَا أَوْلَيْتَنِي، وَ لَا غَافِلًا لِإِحْسَانِكَ فِيمَا أَبْلَيْتَنِي.
خدايا! بر محمّد و آل او درود فرست، و مرا به ياد كردن (سپاس) خود در آن چه (نعمت هائي كه) به من عطاء فرمودى فراموشكار مگردان، و به احسانت در آن چه به من بخشيده اى غافل مساز.
* ما را از این خصلت ها دور گردان
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ جَنِّبْنَا الْإِلْحَادَ فِي تَوْحِيدِكَ، وَ الْتَّقْصِيرَ فِي تَمْجِيدِكَ، وَ الشَّكَّ فِي دِينِكَ، وَ الْعَمَى عَنْ سَبِيلِكَ، وَ الْإِغْفَالَ لِحُرْمَتِكَ، وَ الِانْخِدَاعَ لِعَدُوِّكَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ
خدايا بر محمّد و آل او درود فرست، و ما را در توحيد از عدول و بازگشتن (شرك آوردن آشكار و نهان) دورگردان و در بزرگ داشتنت از تقصير و كوتاهى، و در دينت (اسلام) از شكّ و دو دلى، و از راهت (به دست آوردن رضا و خوشنوديت) از كورى (گمراهى) و براى حُرمتت (آن چه قيام به آن واجب است) از سهل انگارى، و از دشمنت شيطان رانده شده از فريب خوردن، دور گردان.
منبع: صحیفه سجادیه
پنج ندایی که امام زمان(عج) هنگام ظهور میفرمایند چیست؟ و جمله «یا اهلَ العالَم قُتِلَ الحسین(ع) بکربلاء عطشانا» از چه کسی است؟ و در کدام منبع حدیثی آمده است؟پاسخ: آنچه در پرسش به آن اشاره شده است، در منابع روایی کهن و حتی مجامع روایی ثانویهای چون «بحار الأنوار» وجود ندارد، ولی در کتاب «إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب(عج)» نوشته علی حایری یزدی (متوفای 1323 هـ.ق)، جملاتی را از کتابی با نام «الموائد» اینگونه نقل میکند:
«زمانی که حضرت قائم(عج) ظهور میکند، [کنار کعبه] ما بین رکن و مقام میایستد و پنج ندا میدهد:
الأول: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ آگاه باشید ای جهانیان که منم امام قائم.
الثانی: ألا یا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیر انتقام گیرنده.
الثالث: ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشان؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند.
الرابع: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جدّ من حسین را برهنه روی خاک افکندند.
الخامس: ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام سحقوه عدوانا؛ آگاه باشید ای جهانیان که جدّ من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند».[1]
به هر حال؛ چه این جملات روایت باشد و چه نباشد و چه استناد آن به امام زمان(عج) محرز شود و یا نشود؛ بیانگر این واقعیت تاریخی است که امام حسین(ع) در روز عاشورا به حالت تشنگی شدید به شهادت رسید.
در روایتی چنین نقل شده است:
«حسین(ع)، تشنه شد و کاسه آبى خواست. هنگامى که آنرا به دهان بُرد، حُصَین بن نُمَیر، تیرى به سوى او انداخت که به دهانش فرو رفت و میان او و آب نوشیدن، مانع شد و حسین، کاسه را از دست، فرو گذاشت. هنگامى که دید دشمنان از او پس میکِشند، برخاست و بر تَل و سیلْ بندِ کنار فرات، به سوى آب رفت که جلویش را گرفتند...».[2]
و منابع کهن حدیثی و تاریخی دیگری که شدّت تشنگی امام حسین(ع) را در روز عاشورا نقل کردهاند.[3]
پی نوشت ها:
[1]. یزدى حایرى، على، إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب (عج)، محقق، مصحح، عاشور، على، ج 2، ص 233، بیروت، مؤسسة الأعلمى، چاپ اول، 1422ق.
[2]. دینورى، احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق، عامر، عبد المنعم، مراجعه، شیال، جمال الدین، ص 258، قم، منشورات الرضى، 1368ش.
[3]. ر.ک: سید بن طاوس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 120، تهران، نشر جهان، چاپ اول، 1348ش؛ ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیر الأحزان، قم، ص 73، مدرسه امام مهدی(عج)، چاپ سوم، 1406ق.
بحث عالم ذر از جمله بحث هایی است که در مسئله توحید و فطرت طرح و بررسی می شود و بدان معناست که همه انسان های در مرحله قبل از حضور در عالم خاکی به وجود خدا گواهی می دهند، عالم ذر را می توان به عالم قبل از عالم خاکی معنا کرد.
به گزارش شفقنا به نقل از حوزه در تفسیر و برداشت از « عالم ذر » دیدگاه های مختلفی ارائه شده است.
معنای عالم ذر:عالم ذر یعنی انسان قبل از ورود به این دنیا در جهانی دیگر به نام عالم ذر حیاتی مخصوص داشته و در آنجا به وجود خداوند اقرار کرده است.
آیه ای که در این خصوص بیشترین استناد به آن صورت می گیرد به آیه عالم ذر معروف است:«و إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی »
از آیه پیش این نکته به دست نمی آید که خداوند ذریه آدم را پشت آدم آفریده، بلکه این نکته حاصل می شود که خداوند ذریه همه مردم را در پشت همه مردم قرار داد:«واذ اخذربک من بنی آدم ظهورهم» . واژه ،ظهورهم، غیر از ظهر آدم است.
این آیه اشاره به آدم و حوا نیست زیرا ،ظهورهم، گفته است نه ،ظهورهما،. ضمن اینکه نسبت به حوا که ظهر صادق نیست بلکه نسبت به او بطن صادق است؛ زیرا ظهر را نسبت به مرد می گویند.
براساس این آیه انسان قبل از آنکه در این دنیا پای بگذارد در خمیره اش اقرار به وجود خداوند صورت گرفته است.
خود آیه گویای آن است زمانی که مردم هنوز در اصلاب پدران بودند یعنی در عالم ذر قرار داشتند به وجود حضور خدا اقرار کرده اند.
آری قبل از آنکه نطفه ای حتی در رحم به وجود بیاید و هنوز که انسان ها در مرحله استعداد بوده اند، استعداد درک پروردگار در وجود انسان قرار گرفته و خداوند افراد را بر وجود خود گواه گرفت و وجود خود را از آنان اقرار گرفت. آنجا خداوند به زبان تکوین از انسان ها پرسیدند«الست بربکم؛ آیا پروردگار شما نیستم؟» همه به همان زبان تکوین شهادت دادند؛ بلی چنین است.
سید مرتضی نیز به همین آیه استناد کرده، می گوید:کیفیت عالم ذر آنگونه نیست که مردم می گویند، بلکه بدان معناست که همه انسان ها از ابتدا به صورت ذرات در صلب آدم وجود داشتند؛ سپس خداوند آنها را از صلب آدم بیرون آورد.
به گزارش شفقنا به نقل از اسلام کوئست در برخی از منابع روایی، دربارۀ کمک و نصرت الاهی به وسیلۀ جنیان و فرشتگان به امام حسین (ع) احادیثی از ائمه معصومین (ع) بیان شده است که به این امر تصریح می کنند.
البته یاری رساندن ملائکه و جنیان و یا هر چیز دیگری از طرف خداوند برای انبیا هم بوده است؛ خداوند در قرآن به پیامبر (ص) می فرماید: (به خاطر بیاورید) زمانى را (که از شدت ناراحتى در میدان بدر) از پروردگارتان تقاضاى کمک مىکردید و او تقاضاى شما را پذیرفت (و گفت) من شما را با یک هزار از فرشتگان که پشت سر هم فرود مىآیند یارى مىکنم.
برخی از دلایل مهمی که امام حسین (ع) این یاری و کمک را نپذیرفت، عبارت اند از: منحصر بودن اصلاح امت پیامبر اکرم (ص) در آن شرایط بحرانی به شهادت، اشتیاق لقای الاهی، مقدر بودن شهادت برای آن حضرت، بودن شهادت نزد آن حضرت به عنوان گرامی ترین و زیباترین مرگ و انجام این مأموریت الاهی به صورت طبیعی.
نزول نصرت الهی برای کمک به امام حسین (ع)
در برخی از منابع روایی، درباره کمک و نصرت الهی به وسیلۀ جنیان و فرشتگان به امام حسین (ع) احادیثی از ائمه معصومین (ع) بیان شده است که به این امر تصریح می کنند؛ مثلاً: شیخ مفید به سند خود از امام صادق (ع ) این نکته را نقل کرده است: زمانی که امام حسین (ع) از مدینه حرکت کرد، گروهی از ملائکه برای پیشنهاد کمک خدمت آن حضرت آمدند و گروه هایی از مسلمانان و شیعیان جن برای کمک آمدند، اما حضرت در پاسخ جنیان فرمود: “خدا به شما جزای خیر دهد من مسئول کار خود هستم و محل و زمان قتل من نیز مشخص است. جنیان گفتند: اگر امر شما نبود همه دشمنان شما را می کشتیم. حضرت در پاسخ فرمود: ما بر این کار از شما تواناتریم، اما چنین نمی کنیم تا آنها که گمراه می شوند با اتمام حجت باشد و آنها که راه حق را می پذیرند با آگاهی و دلیل آشکار باشد”.[۱] همچنین امام صادق (ع) فرمودند: “از پدرم شنیدم که مىفرمود: چون امام حسین (ع) با عمر بن سعد تلاقى نمودند و جنگ بر پا شد، خداوند نصرت خود را فرو فرستاد تا آن جا که بر سر حسین سایه گسترد، و آن گاه امام مخیر شد بین پیروزى بر دشمنانش و بین ملاقات و لقاى پروردگارش، او لقاى پروردگارش را برگزید”.[۲]
نیز در برخی از روایات هم بیان شده است که فرشتگانی برای کمک به امام حسین (ع) آمدند، در مرتبۀ اول اجازه جنگیدن به آنها داده نشد، ولی در مرتبه دوم وقتی آمدند که امام حسین (ع) شهید شده بود؛ مانند این روایت از امام صادق (ع): “چهار هزار فرشته نازل شدند تا همراه امام حسین (ع) بجنگند، ولی به آنان اجازه جنگیدن داده نشد. دوباره اذن گرفتند و فرود آمدند و این وقتی بود که حسین (ع) کشته شده بود…”.[۳]
خلاصه این که، چنین چیزی در روایات وجود دارد و درست است و هیچ دانشمند و کارشناس دینی آن را رد نکرده است؛ زیرا منافاتی با اعتقادات و معارف اسلامی ندارد. البته یاری رساندن ملائکه و جنیان و یا هر چیز دیگری از طرف خداوند برای انبیا هم بوده است؛ خداوند در قرآن به پیامبر (ص) می فرماید: (به خاطر بیاورید) زمانى را (که از شدت ناراحتى در میدان بدر) از پروردگارتان تقاضاى کمک مىکردید و او تقاضاى شما را پذیرفت (و گفت) من شما را با یک هزار از فرشتگان که پشت سر هم فرود مىآیند یارى مىکنم.[۴] و مثل یاری رساندن به مسلمانان در جنگ احزاب و در برخی موارد، این کمک ها از طرف فرشتگان و جنیان بود که به جهت مصالحی که ذکر می شود، تحقق پیدا نمی کرد.
چرا امام حسین (ع) کمک جنیان و فرشتگان را نپذیرفت؟
در پاسخ می توان گفت: شاید به دلایل زیر امام حسین (ع) این یاری و کمک را نپذیرفت:
۱. با توجه به موقعیت سیاسی که در آن زمان از طرف معاویه و یزید پیش آمده بود و به نام دین، کارهایی را انجام دادند که در واقع مخالف دین بود و همچنین تشخیص حق از باطل سخت شده بود، تنها راهی که می توانست یک بار دیگر دین خدا را ترویج و زنده نماید، شهادت حضرت امام حسین (ع) و فرزندان و اصحاب آن حضرت، بود.[۵]
۲. آنچه که از روایات وارد شده در این مورد به دست می آید و به آن اشاره شده است، مقدر شدن شهادت برای آن حضرت بود تا بدین وسیله آن هدف اصلی امام حسین (ع) که همان اصلاح امت پیامبر بود،[۶] تحقق پیدا کند.
۳. امام حسین (ع)، شهادت را زیباترین و گرامی ترین مرگ می دانست؛ این امر، در خطبه ای که در مکه به هنگام عزم حرکت به سمت عراق ایراد کردند، بیان شده است: “آرایش مرگ بر فرزند آدم چون آرایش گردنبند بر گردن دوشیزگان است”؛[۷] یعنی مرگ، گردن گیر و تحمیلی نیست، بلکه گردن بند و تجمّلی است؛ چرا انسان این گردن بند و زیور را در راه خدا به گردن نیاویزد؟! و مرگ در راه دین برای امام حسین (ع) لذیذ و در کام او شهد بود.[۸] و شهادت نقص نیست تا از فرشتگان کمک بخواهد، بلکه کمال است همان طور که حضرت ابراهیم (ع) چون شهادت را کمال می دانسته، از سوزاندن در آتش نترسیده و از جبرئیل نیز چیزی نطلبید، هر چند دائماً به یاد خدا بود و وی را می خواند.[۹]
۴. لقای الاهی و دیدار انبیا برای امام حسین (ع)، آن هم در آن شرایط از ماندن در این دنیا مهم تر بود و خود را مشتاق نیاکان خود می دانست؛ چنان که در ادامه آن خطبه در مکه می فرمایند: “گرایش و اشتیاقم به زیارت نیاکانم چون اشتیاق یعقوب به یوسف است”.[۱۰]
۵. حضرت امام حسین (ع) می خواستند که از معجزه و کرامت استفاده نکنند، در حالی که بدون شک امام توان و قدرت داشت که با معجزه و قدرت ولایی که از طرف خداوند داشت، بر دشمنان غلبه پیدا کند و حتی نیازی به کمک ملائکه و جنیان نداشت، ولی استفاده از معجزه و کرامت با آنان که مأمور بودند به ظاهر عمل کنند، منافات داشت. ارزش و جایگاه امام حسین (ع) که هم میان مسلمانان جایگاه بلندی دارد و هم در میان عدالت و آزادی خواهان، بدان جهت است که بر اساس امور عادی و ظاهری و طبیعی عمل نمود. بردن اهل بیت(ع) توسط امام به یک جنگ نابرابر و اسارت آنان و اهانت به ساحت مقدس شان موجب شد که قیام امام ماندگار و جاودان شود. آیا امام حسین(ع) نمی توانست بدون قیام و با استفاده از کرامت یزید را سرنگون کند؟
[۱] علامه مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۰، مؤسسه الوفاء، بیروت لبنان.
[۲] سید بن طاووس، لهوف، ص ۱۴۱، ترجمه میر ابوطالبی، سید ابوالحسن، ناشر: دلیل ما، قم، چاپ اول، ۱۳۸۰ ش.
[۳] شیخ صدوق، امالی، ترجمه کمره ای، محمد باقر، ص ۶۳۸، اسلامیه، تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۶؛ البته شبیه این روایت در «کافی» مرحوم کلینی هم آمده است، الکافی، ج۱، ص ۲۸۳و۲۸۴.
[۴] انفال، ۹.
[۵] ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آذرخشی دیگر از آسمان کربلا، از ص ۴۴-۶۶، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ پنجم، ۱۳۸۰.
[۶] بحار الانوار، ج۴۴، ص ۳۲۹.
[۷] بحارالانوار،ج ۴۴، ص ۳۶۶؛ محدث اربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج ۲، ص ۲۹، ناشر: بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، ۱۳۸۱؛ لهوف، ص ۱۱۰و ۱۱۱.
[۸] ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص ۲۸ تا ۳۰، مرکز چاپ و انتشارات اسراء، چاپ پنجم، ۱۳۸۷.
[۹] شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص ۲۷.
[۱۰] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶؛ کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج۲، ص ۲۹؛ لهوف، ص ۱۱۰و ۱۱۱.
پس از عروج ملکوتی آیت الله بهجت و خاکسپاری ایشان در حرم مطهر حضرت معصومه (س) تا حدود دو ماه نشان خاص و ثابتی روی مزار ایشان موجود نبود و پس از آن هم یک صندوق چوبی با پوششی سیاه و پارچه ای روی قبر این عالم دینی قرار گرفت.
تمام شهیدان کربلا، به جز حضرت ابوالفضل (ع)، حر بن یزید ریاحی و حبیب بن مظاهر، در نزدیکی مزار امام حسین (ع) به خاک سپرده شدهاند، مدفن آنها در جنوب شرقی ضریح امام و به فاصله چند متری آن قرار دارد.
ضریح که بر سَر دَرَش 120 لوح مزین به نام یاران امام حسین (ع) در واقعه کربلا نصب شده، آنقدرها بزرگ نیست و به دیواری تکیه کرده که میان شور و التهاب حرم پناه زائران گمگشته شده است.
این بخش از حرم پیش از توسعه، یعنی تا سال 1213 ق، بقعهای جداگانه داشت و مستقل و مجزا بود، آنچنان که ابو حمزه ثمالی روایت میکند؛ «سپس از حرم مطهر خارج شو و در مقابل قبور شهدا بایست».
از همان سال عملیات توسعه حرم آغاز میشود. به خواست سیدعلی طباطبایی و آیتالله شهرستانی برای تأمین رفاه زائران دیوار آن بقعه را برمیدارند و راهروی درِ ورودی رواق جنوبی به مزار شهیدان را میبندند و در قسمت شمالی آن، ضریحی از چوب ساج قرار میدهند، سپس دیوار حائل را برمیدارند و آن را به حرم متصل میکنند و به این صورت امکان طواف در اطراف مزار یاران امام حسین (ع) از بین میرود، اما فضا برای حضور زائران بازتر میشود.
در 1230 ق، ضریحی از برنج با کتیبهای نقرهای با شعرهای محتشم کاشانی بر آرامگاه شهیدان نصب و صندوقی از خاتم نیز در داخل آن قرار داده میشود.
اوایل قرن چهاردهم هجری قمری، انیسالدوله، همسر ناصرالدین شاه، ضریح نقرهای به طول حدود 80/ 4 در پنج شبکه و ارتفاع 70/ 1 به این آرامگاه تقدیم کرد. این ضریح جایگزین ضریح قبلی شد که حالا هم در آن مکان دیده میشود.
در 1361 ق، صندوق خاتمکاری این آرامگاه به کوشش «محمد صنیع خاتم شیرازی» تعمیر و دیوارهای اطراف ضریح به دست هنرمندان ایرانی آینهکاری شد.
و اکنون مزار آنها در داخل اتاقک دوازده متری که حاوی صندوقی خاتمکاری شده است، قرار دارد، پنجرهای از نقره به طول پنج متر نشانهای از این آرامگاه در حرم امام حسین (ع) است که بر سر دَرَش اسامی 120 تن از شهدای کربلا بر لوحهایی از کاشیهای آبی نقش بسته است.
عباس هنگام شهادت 34 سال داشت [1]؛ پس ولادتش در سال 26 قمری بوده است. در نتیجه میتوان گفت ایشان در زمان شهادت امام علی(ع) چهارده سال، و در زمان شهادت امام حسن(ع) 24 سال داشته، و پس از آن، 10 سال دیگر هم با برادرش امام حسین(ع) زیسته است.
* آیا حضرت عباس(ع) در جنگ صفین حاضر بود؟ طبق اطلاعات کتاب «تاریخ قیام و مقتل جامع سیدالشهدا» (زیر نظر حجتالاسلام مهدی پیشوایی)، مورخان درباره حضور عباس در جنگ صفین اختلاف دارند. برخی نوشتهاند او در جنگ صفین شرکت داشته است برخی از محققان معاصر معتقدند عباس در بعضی جنگها حضور داشته، اما پدر بزرگوارش اجازه پیکار به او نداده است. بعضی هم بر آناند که وی علاوه بر حضور در صفین، در نبردی قهرمانانه، ابتدا هفت تن از پسران ابنشَعثاء و سپس خود ابنشَعثاء را، که از قهرمانان سپاه معاویه بود، به هلاکت رساند و حیرت ناظران را برانگیخت. اما چنین مطلبی در منابع متقدم نیامده و محدث نوری معتقد است این ماجرا مربوط به عباسبن ربیعة [بن حارث بن عبدالمطلب] است که مشابه چنین جریانی را برایش نقل کردهاند و همین، باعث اشتباه برخی نویسندگان شده است؛ وگرنه عباس (ع) اصلاً در صفین حضور نداشته است اما برخی محققان پاسخ دادهاند که این دو جریان متفاوتاند؛ زیرا هر دو (به فاصله چند صفحه) در مناقب خوارزمی آمده و بعید است که خوارزمی به اشتباه یک جریان را به دو شکل نقل کردهباشد. فارغ از همه این قیلوقالها حقیقت آن است که اگر بپذیریم که تاریخ تولد عباس در سال 26 قمری بوده، او در جنگ صفین، یعنی در سال 37 قمری، فقط یازده سال داشته است و در این صورت نمیتوان پذیرفت که با این سن کم در جنگ شرکت کرده باشد. * آیا حضرت عباس(ع) در قصاص ابنملجم نقش داشت؟
عباس در زمان قصاص قاتل پدرش حاضر بود؛ اما نقشی در اجرای قصاص نداشت. او در هنگام غسل پیکر مطهر امام حسن (ع) همراه برادرش محمد حنفیه، امام حسین (ع) را یاری میداد. از عباس بن علی (ع) در دوره امامت امام حسین (ع) تا پیش از حوادث کربلا، مطلبی در دست نیست؛ اما مسلم است که با آغاز نهضت امام حسین (ع)، عباس در کنار برادر بزرگوارش حضور داشته و به همراه ایشان، شبانه مدینه را به سمت مکه ترک کرده است. * همسر حضرت عباس(ع) که بود؟ عباس (ع) با لبابه دختر عُبیدالله بن عباس بن عبدالمطلب ازدواج کرد. البته کنیزی نیز داشت که از او صاحب فرزندی به نام حسن شد. [2] درباره تعداد فرزندان عباس(ع) اختلافنظر وجود دارد. *حضرت عباس(ع) چند فرزند داشت؟ برخی برای ابوفاصل(ع) دو فرزند به نامهای عُبیدالله و فضل ذکر کردهاند (علوی (عمری)، اَلْمُجدی فی انساب الطالبیین، ص 436) و برخی به دو فرزند به نامهای عبیدالله و حسن اشاره کردهاند (ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص 127). ابن شهر آشوب از فرزند دیگری به نام محمد نام میبرد که در کربلا به شهادت رسیده است. (مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 122). بعضی متأخران چهار پسر به نامهای عبیدالله، فضل، حسن و قاسم و دو دختر برای عباس برشمردهاند. (مقرّم، العباس، ص 350) و برخی به این چهار نفر، پسر دیگری به نام عبدالله نیز افزوده و گفتهاند که وی نیز در کربلا به شهادت رسیده است. [3]
* نسل حضرت عباس(ع) چگونه تداوم یافت؟ همه دانشمندان نسبشناس اتفاقنظر دارند که نسل عباس(ع) تنها از طریق پسرش عُبیدالله، تداوم یافته است. از نسل حضرت اباالفضل رجال نامداری پا به عرصه وجود نهادند؛ از جمله پنج تن از نوادگان او - یعنی پسران حسن بن عُبیدالله بن عباس - به نامهای عبیدالله، عباس، حمزةالأکبر، ابراهیم جَردَقه و فضل، در عصر خود افراد سرشناسی بودند. عبیدالله امیر و قاضیالقضاة مکه و مدینه بود. [4] عباس سخنرانی فصیح و شاعری توانا شناخته میشد. فضل سخنوری فصیح و بسیار متدین و شجاع بود. ابراهیم را نیز به فقه و ادب و زهد میشناختند و قاسم بن حمزةبن حسن بن عبیدالله در یمن جایگاهی رفیع داشت. از فرزندان عباس بن عبیدالله نیز، عبدالله سخنران و شاعری فصیح بود که در دربار مأمون جایگاهی ویژه داشت. از نوادگان حضرت عباس برخی وارد ایران شدند و در شهرهای شیراز، گرگان و اَرجان (بهبهان) ساکن شدند و برخی دیگر به یمن، مصر و مغرب کوچ کردند. *برادر حضرت عباس(ع) که بود «عبدالله» از فرزندان امالبنین و برادر حضرت اباالفضل بود. لقبش را عبدالله اصغر و کنیهاش را ابومحمد اکبر نوشتهاند. وی به هنگام شهادت 25 سال داشت و از خود فرزندی به یادگار نگذاشت. عبدالله راهانی بن ثَُبَیت حَضرَمی به شهادت رساند. «أبوعمرو عثمان» یکی دیگر از فرزندان أمالبنین و از برادران عباس بوده است. امیر مؤمنان (ع) به سبب علاقهای که به عثمان بن مظعون داشت، این فرزندش را عثمان نامید و فردمود: إنما سَمّیتةُ باسم أخی عُثمان بن
مَظعون؛ «من او را به نام برادرم عثمان بن مظعون نامیدهام». عثمان در روز عاشورا با تیر خَوْلیبن یزید و با همدستی مردی از بنی أبانبن دارم به شهادت رسید. او در هنگام شهادت 21 سال داشت. «أبوعبدالله جعفر»، فرزند امالبنین و آخرین برادر تنی حضرت اباالفضل بود که در کربلا به دست هانی بن ثُبیْت حَضْرمی به شهادت رسید. برخی معتقدند وی در هنگام شهادت نوزده سال داشته است. [5] «ابوبکر بن علی(ع)» برادر ناتنی عباس است که منابع متقدم نام مادرش را «لیلی» ثبت کردهاند. برخی معتقدند نام او محمد اصغر بوده است؛ ولی برخی مصادر، محمد اصغر و ابوبکر را در کنار هم، به عنوان دو تن از فرزندان امیر مؤمنان (ع) ذکر کردهاند. ابناعثم و نسّابه علوی نیز نام او را «عبدالله» ثبت کردهاند. وی در روز عاشورا به شهادت رسید. [6] «محمد» یکی دیگر از فرزندان امام علی(ع) بود که برخی او را با لقب «اصغر» معرفی کردهاند. مادرش أسماء بنت عمیس خثعمی، و به عقیده برخی کنیزی أمّولد بوده است. [7] محمد در روز عاشورا در 22 سالگی، به دست مردی از [بنی] أبانبندارم به شهادت رسید. [8] * یک نکته برخی منابع عمربن علی را نیز از شهدای کربلا دانستهاند؛ ولی شواهد متعدد گویای آن است که وی تا سالها پس از واقعه عاشورا زنده بوده است؛ تا جایی که برخی نوشتهاند وی 75 یا 77 سال عمر کرد. گزارشهای متعددی هم درباره او رسیده است که مربوط به سالهای پس از عاشوراست. به این ترتیب پذیرش حضور عمربنعلی در کربلا دشوار مینماید. * پاورقیها (1). منابع متقدم به تاریخ دقیق تولد عباس(ع) اشارهای نکردهاند و تنها سن او را هنگام شهادت گزارش کردهاند؛ اما برخی از رجالنویسان متأخر گفتهاند وی در روز چهارم شعبان سال 26 قمری متولد شده است.
(2). طبق احکام اسلام اگر کنیزی از ارباب خود صاحب فرزند شود، از کنیزی درآمده، آزاد میشود و از آن پس او را اُمّولد میخوانند. (3). سیدمحسن امین، اعیان الشیعة، ج1، ص 610. (4). برخی از اصحاب امامان (ع) مانند علیبنیقطین، برای دفاع از شعیان و مستضعفان در برابر ستمهای امویان و عباسیان به اذن ائمه با دستگاه حاکم همکاری میکردند. ممکن است همکاری عبیدالله نیز از همین قبیل بوده باشد. (5). البته برخی سن او را هفده و برخی دیگر 29 سال نوشتهاند با توجه به شهادت امیرمؤمنان (ع) در رمضان سال چهلم هجری، جعفر در هنگام شهادت در عاشورای 61 قمری قطعاً بیش از هفده سال، و احتمالاً نوزده تا بیست سال داشته است؛ با فرض اینکه پس از شهادت پدر، در سال 41 قمری متولد شده باشد. (6). طبری و ابنشهر آشوب میگویند: در کشته شدن او در کربلا تردیدهایی هست. ابوالفرج اصفهانی نیز به نقل از مدائنی میگوید: او را در نهر آبی کشته یافتند و معلوم نشد چگونه کشته شده است. (7). خلیفةبن خیاط نام مادرش را لبابه دختر عبیدالله بن عباس دانسته است اما براساس گزارشهای معتبر و متقدم، لبابه همسر حضرت اباالفضل بوده است. (8). ابن شهر آشوب، محمدبن علی را جزو شهدای کربلا دانسته است؛ ولی این نکته را نیز تذکر داده است که برخی گفتهآند محمد به علت بیماری در کربلا نتوانست بجنگد و از اینرو در روز عاشورا کشته نشد.
عباس عموی پیامبر در همان حال که مشغول غسل و کفن آن حضرت بودند به علی(ع) پیشنهاد کرد: «یابن اخی امدد یدیک ابایعک؟ یقال عم رسول الله(ص) بایع ابن عمه فلا یختلف علیک اثنان؛ پسر برادم دستت را بده با تو بعیت کنم تا بگویند عموی پیامبر با پسرعموی او بیعت کرده، آنگاه دو نفر هم با تو مخالفت نخواهند کرد.»
حضرت نپذیرفت، فرمود: «ما مشغول تجهیز پیکر پیامبر هستم!» اختلاف مهاجرین و انصار بر سر جانشینی بالا گرفت، مهاجرین استدلال کردند که ما از قریش هستیم وابسته به پیامبر(ص)، عرب نمی پذیرد از غیر بستگان جانشین شود. اختلاف دیرینه «اوس» و «خزرج» عده ای از انصار را که می ترسیدند که حکومت به دست رقبایشان بیفتد با مهاجرین هم صدا کرد و در نهایت آنها که در سقیفه جمع بودند اکثریت با ابی بکر بیعت کردند.
همان روز دوشنبه کار را تمام کردند و از آن پس برای ابی بکر بیعت می گرفتند، روز بعد هم ابی بکر را به مسجد پیامبر(ص) که آن زمان حکم دارالحکومه را داشت آوردند خطبه خواند و نماز خواند. تمامی اینها در وقتی بود که علی(ع) مشغول تجهیز پیامبر(ص) بود زیرا بعد از اتمام غسل و کفن بنا شد مسلمانان ۵ نفر ۵ نفر و یا ده نفر ده نفر بیایند در همان خانه پیامبر بر آن حضرت نماز بخوانند و حضرت علی(ع) در آنجا آنان را راهنمایی می کرد. این کار از روز دوشنبه تا چهارشنیه به طول انجامید و شب چهارشنبه هم پیامبر را به خاک سپردند. مراسم دفن که تمام شد، مطابق وصیت پیامبر(ص) به علی(ع) که فرموده بود از دفن و کفن من که فارغ شدی ردا از دوش مگیر تا آنکه قرآنی که در خانه من هست آن را جمع کنی، حضرت علی به جمع آوری قرآن پرداخت. این قرآنی بود همراه با تفسیر، نوشته بر روی تخته، پوست، شانه گوسفند و …، حضرت همه اینها را جمع آوری کرد، پس از جمع آوری آن را به مسجد آورد که متاسفانه آن را نپذیرفتند. حضرت هم آن قرآن را برگرداند و فرمود: دیگر آن را نخواهید دید! این همان قرآنی است که حضرت حجت(عج) آن را در مسجد کوفه بیرون می آورد و احکام اسلامی را به مسلمانان بر اساس آن تعلیم می دهد، زیرا آن همین قرآن است ولی با تفسیر و توضیحات.
بنابراین می بینید که در جریان سقیفه و انتخاب ابوبکر و حتی دو روز بعد از آن حضرت امیر(ع) به کار غسل و دفن پیامبر مشغول بوده و در هیچ یک از اجتماعات آنها نبوده تا بخواهد به حادثه غدیر با آنان احتجاج کند.»
اولین باری که داستان غدیر میان عموم مردم مطرح شد
علامه عسکری همچنین درباره اولین زمان علنی شدن داستان غدیر گفته است:
«اولین بار که در ملا عام غدیر مطرح شد در زمان خلافت خود آن حضرت بود، زیرا تا آن زمان موردی که لازم ببیند و غدیر را مطرح کند پیش نیامد، چون ابوبکر بعد از خود نامه ای نوشته بود و طی آن عمر را به جانشینی خود تعیین کرده بود همان نامه را پس از مرگ او برای مردم خواندند و مردم هم با او بیعت کردند بعد از او هم داستان شورای شش نفره پیش آمد که یک نفر از آن شورا علی(ع) بود و به آنجا منتهی شد که همگان می دانیم. تا می رسد به زمان خلافت خود حضرت، چنانکه تفصیل آن در کتاب الغدیر آمده است.
روزی حضرت در مسجد کوفه بر بالای منبر فرمود: هر کس حدیث غدیر را شنیده است بگوید، چند نفر برخاستنند و زبان به اظهار آنچه در غدیر گذشته است نمودند. این اولین بار بود که بدون ترس در ملا عام فضائل علی(ع) گفته می شد و از غدیر سخن به میان می آمد و مردم همه می شنیدند و تا امروز آن شنیده ها در باره غدیر برای ما مانده است.»
با مرور تاریخ و در نظر گرفتن امکانات موجود در هر مقطع تاریخی شاید بتوان تصور کرد گروه های زائر خانه خدا چه مشقاتی را باید پشت سر می گذاشتند تا خود را به مکه و مدینه برسانند.
امروزه اما با پیشرفت صنایع هوایی مسیرهای طولانی چند روزه را می توان چند ساعت پیمود و جمعیت زوار از هزاران نفر به میلیون ها نفر می رسد.
تا 30 سال قبل بافت قدیمی مکه و مدینه تقریبا دست نخورده باقی مانده بود. بلندپروازی های حاکمیت آل سعود تغییرات اساسی در فضای تاریخی عربستان به خصوص در مکه و مدینه ایجاد کرد و این شهرهای مذهبی، با آسمانخراش ها و ساختمان های مدرن تغییر شکل داد.
تصاویر پیش رو برگرفته از مجله نشنال جئوگرافی می باشد که در سال 1332 از انجام اعمال حج تهیه شده است. با نگاهی به این تصاویر می توان سادگی و بی آلایشی زائران را مشاهده کرد. همچنین بخشی از تاریخ اسلام که در معماری و دیگر ابنیه مذهبی موجود در این شهرها بود، به عنوان گوشه ای از سیر تحولات اسلام بود که امروزه بسیاری از این آثار تخریب شده است.
سفر بسیاری از زائران به مکه از طریق کشتی بود، در آن روزها مسافرت هوایی هنوز در مراحل اولیه خود بود و به شکل امروزی به طور گسترده در دسترس عموم نبود
برای کسانی که تمکن مالی داشتند، در قالب گروه های کوچک امکان پرواز از کشورهای نزدیک مهیا بود
مثل امروز، اتوبوس های اولیه در آن روزها وسیله ای برای جابجایی زائران بود
بر اساس موازین اسلام تنها مسلمانان اجازه ورود به شهر مکه و مدینه را دارند. تابلوی ورودی مکه نشان از این حکایت دارد
خانه ها و هتل های قدیمی در خارج از محیط مسجد الحرام در آن سال ها پابرجا بودند. بسیاری از این ساختمان های تاریخی به دستور حکومت آل سعود برای توسعه مسجدالحرام تخریب شدند
یک خیابان شلوغ در مکه. سبک معماری عثمانی در مناره های مساجد دیده می شود
یکی از ورودی های مسجدالحرام
زائران در مقابل یکی از ورودی های مسجدالحرام
نمایی از کعبه و منطقه مطعف. از آسمانخراش ها و هتل های طبقاتی خبری نیست!
نمایی نزدیک از کعبه
همچنین در آن روزها زائران اجازه ورود به داخل کعبه را داشتند
انجام اعمال طواف در آن روزها آسان تر از امروز بود
غرفه های بازار نزدیک مسجدالحرام
بازار دستفروشان
استراحت حجاج و کشیدن قلیان
اسب و کالسکه برای جابجایی مورد استفاده قرار می گرفت
زائران حق انتخاب قربانی را داشتند
زائران قربانی را همراه خود نگهداری می کردند
از الاغ برای حمل گوشت قربانی استفاده می شد
برای پخت و پز در صحرای منا از چوب استفاده می شد
اقامه نماز در کنار کاروان شترها
چادرهای قدیمی که در عرفه برپا شدند
رمی جمرات
حاجیان برای تراشیدن موی سر به یکدیگر کمک می کردند
برای فرار از گرما نوشیدنی های خنک در دسترس بود
نقل شده دو نفر از شیعیان در گذرگاهی از بغداد به مجلس بزرگی رسیدند.
پرسیدند: این مجلس متعلّق به کیست؟
گفتند: مجلس درس امام اعظم ابوحنیفه است .
راوی حکایت می گوید:
رفیق من که اسمش ''فضل بن حسن'' بود و مردی متعصّب در مذهب شیعه، و در عین حال آدمی بحّاث و با اطلاع از مبانی مذهب بود،
گفت:''من می روم و با این مرد مباحثه می کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم از این مکان نمی روم''.
گفتم: ''این عالم بزرگی است و از عهدۀ بحث با او بر نمی آیی''.
گفت: ''من معتقد به مذهب حقم و حق مغلوب نمی شود''.
وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب، فضل از جا برخاست و
گفت:''ایها العالم، من برادری دارم که رافضی است (یعنی شیعه است) و من هر چه می خواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر اکرم، افضل امّت و خلیفۀ به حق بوده قبول نمی کند و
می گوید: علی بن ابیطالب، افضل و خلیفۀ به حق است. شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم''.
ابوحنیفه گفت: به برادرت بگو بهترین و روشن ترین دلیل این است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، همواره در میدان های جنگ، آن دو بزرگوار (ابوبکر و عمر) را کنارخود می نشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می فرستاد!
و این نشان می دهد که آن دو نفر، محبوب پیامبر بوده اند و چون آن حضرت می خواسته که آنها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می کرد!
و چون علی را دوست نمی داشت، طردش می کرد؛ و به میدان می فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر افضلیت ابوبکر و عمر است!
فضل گفت: بله من این را به برادرم می گویم. ولی او از قرآن به من جواب می دهد که خداوند فرموده است:
«خداوند، مجاهدین را بر قاعدین ونشستگان برتری داده و اجری بزرگ برای آنان آماده است»
و به حکم این آیه، علی چون مجاهد بوده افضل از ابوبکر وعمراست که قاعد بوده اند.
ابوحنیفه گفت: به او بگو از این بهتر می خواهی که ابوبکر و عمر قبرشان کنار قبر پیامبر و چسبیده به قبر آن حضرت است؛ در حالی که قبر علی از قبر پیامبر دور افتاده و در عراق است!
فضل گفت: بله این را هم به برادرم می گویم. امّا او می گوید: آن ها غاصبانه در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، دفن شده اند!
برای این که خداوند فرموده است:
« ای مؤمنان بدون اذن و اجازۀ پیامبر، داخل خانه اش نشوید…»
و می دانیم که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در خانۀ خودش دفن شده و آن دو نفر بدون اذن در خانۀ آن حضرت دفن شده اند و محل دفن ایشان غصبی است.
ابوحنیفه که از این گفتگو سخت ناراحت شده بود تأمّلی کرد و سپس با لحنی تند گفت:
به این برادر خبیثت بگو آنها غاصبانه در خانة پیامبر صلی الله علیه وآله دفن نشده اند! بلکه عایشه و حفصه که دختران آن دو بزرگوار و همسران پیامبر صلی الله علیه وآله بودند و از پیامبر صلی الله علیه وآله مهریه طلبکار بودند، پدرانشان را در مهریة خودشان دفن کردند!
فضل گفت : بله من این مطلب را هم به برادرم گفته ام ، ولی او باز آیه ای برای من می خواند و می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله به همسرانش بدهکار نبوده است.
برای اینکه خداوند فرموده است:
«ای پیامبر ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم»
طبق این آیه، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله مهریۀ زن هایش را داده بود و وقتی که از دنیا رفت به زن هایش بدهکار نبوده است.
ابوحنیفه اندکی تأمّل کرد و گفت: به این برادرت بگو درست است که همسران پیامبر صلی الله علیه واله مهریّه طلبکار نبوده اند، اما سهم الارث که از ماتَرَک پیامبر داشته اند و ماتَرَک (یعنی آنچه پیامبر اکرم بعد از مرگش از خود باقی گذاشته) نیز همین خانه اش بوده و شرعاً سهمی هم از آن خانه به همسرانش می رسد و چون عایشه و حفصه وارث پیامبر صلی الله علیه وآله بوده اند پدرانشان را در سهم الارث خودشان دفن کرده اند و بنابراین غصبی در کار نبوده است!
فضل گفت : بله من این را هم به برادرم گفته ام. ولی او می گوید: شما آقایان سنّی ها مگر نمی گویید: پیامبر ارث نمی گذارد و خودتان حدیث نقل می کنید که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است:
«ما پیامبران اصلاً ارث نمی گذاریم و هر چه از ما باقی مانده صدقه است»
پس طبق گفتة خودتان عایشه و حفصه سهم الارث نداشته اند. به همان دلیلی که شما حضرت فاطمه علیها سلام را از فدک محروم کردید و گفتید: پیامبر صلی الله علیه وآله، ارث نمی گذارد آن دو همسر نیز نباید ارث ببرند. آیا دختر از پدر ارث نمی برد اما همسر از شوهر ارث می برد؟!
سخن که به اینجا رسید ، ابوحنیفه حسابی از کوره در رفت و با لحنی خشم آلود فریاد کشید:
این مرد را بیرون کنید! این خودش رافضی است و اصلاً برادر هم ندارد!
_______________________
در جنگ صفین برخی از اصحاب امیرالمؤمنین(ع) طرف مقابل را دشنام می دادند که آن حضرت فرمود:
«بر شما روا نمی دانم که نفرینگر و دشنامگو باشید، و فحش دهید و اظهار نفرت کنید. ولى اگر کارهاى زشت آنان را بیان مى کردید و مى گفتید که رفتار و کردارشان چنین و چنان بوده، سخنى درستتر گفته و عذرى رساتر آورده بودید»{ نهج البلاغه.چاپ دارالهجره قم. خطبه 206 ص323 و نصر بن مزاحم، وقعة صفین .چاپ قاهره. ص103 ؛ ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال.چاپ منشورات الرضی، قم. ص 165 ؛ ابن أعثم کوفی،الفتوح .چاپ بیروت. ج2 ص543 }
در اینجا امیرالمؤمنین(ع) در عینِ نهی از دشنامگویی ، یاران خود را به افشاگری درباره عملکردِ دشمن فرا می خواند. بنابراین پرهیز از دشنامگویی به معنای سکوت در مقابل انحرافات نیست بلکه به معنای روشنگریِ مؤدبانه و استدلالی است که احتمال هدایت مخاطبان را بیشتر می کند و در پیشگاه خداوند و در مقابل افکار عمومی نیز بهتر قابل دفاع است.
________________
چند سال پیش در مجلس ایام فاطمیه، در کنار قبر علی بن بابویه در قم، آیت الله امجد منبر رفته بود و در حین صحبتهایش، نام عائشه، همسر پیامبر را آورد، در همین یکی از حضار با صدای بلند گفت: " لعنة الله علیها " آقای امجد با عتاب گفت: «کی بود؟! ساکت!! این چه کاریه می کنید! اینجا توی قم نشسته اید و علنا لعن می کنید، یک سالی در روز عاشورا علنا لعن خلفاء کردند، همان سال در مناطق سنی نشین، 50 جوان شیعه را سر بریدند! چرا به این اختلافات دامن می زنید! جواب خون آن جوانها را شما می دهید؟!
من از تولی و تبری بی اطلاع نیستم، ظلمهایی که به اهل بیت شده است را هم می دانم، نه سنی هستم و نه مبلغ اهل سنت، اما از آنهایی هم نیستم که اینجا توی قم، زیر سایه فاطمه معصومه سلام الله علیها نشسته باشم و از امنیت اینجا استفاده کرده و فکر کنم با لعن و نفرین یه عمر و ابوبکر و برگزاری عمر کشون! و کشف نسب عمر در روایات بحارالانوار و ...احساس کنم به وظیفه خود عمل کرده و در خیال خودم هم لبخند رضایت مهدی فاطمه را ببینم!
به نظر من جوان شیعه باید فرزند زمان خویشتن باشد، امروز بیشتر از همیشه نیاز به وحدت جهان اسلام داریم. من معتقدم با لعن و نفرین و اهانتهای علنی به خلفای اهل سنت، هیچ چیزی درست نمی شود و حتی بدتر هم می شود. اگر می خواهیم به مکتب اهل بیت علیهم السلام خدمت کنیم، باید محاسن کلام اهل بیت را برای مردم جهان بازگو کنیم، کار ایجابی کنیم نه سلبی! [ یعنی زیبایی های کلام اهل بیت (ع) را بیان کنیم نه اینکه فقط اشکالات طرف مقابل را بگوییم یعنی تبلیغات مثبت کنیم و نیکویی های ائمه(ع) را بگوییم نه اینکه تظاهر به ذکر مثالب و عیوب مخالفان ایشان کنیم ]
با مطالعه در زندگی و سیره امام پنجم شيعيان حضرت امام محمد باقر (ع) در می یابیم که آن دردانه دوران که به علم و دانش و تربیت شاگردان شهره است نه تنها از کار و تلاش بدنی خود را مبرّا و بی نیاز نمی دانسته بلکه به سخت ترین فعالیت ها برای تامین هزینه های زندگی خود و اطرافیان مشغول بوده است.
حضرت مخارج فراوانی هم داشت و همه را از طریق کار و تلاش تهیه می کرد. آن امام غیر از خانواده و فرزندان به افراد زیر نیز رسیدگی می نمود: خانواده پدر بزرگوارشان امام سجاد (ع)، فقرای مدینه، خانواده شیعیانی که دچار خشم و فشار بنی امیه قرار گرفته بودند و همچنین افرادی که از نقاط دور به محضر امام رسیده و تقاضای کمک مالی می کردند.
حضرت کار را عبادت می دانست و لذا با وجود کهولت سن، هرگز از کار و تلاش دست نکشید. امام باقر (ع) در طول مدّت زندگانی اش علاوه بر انجام عباداتِ واجب و مستحبّی و نیز پرورش شاگردان ممتاز و صالح، به سر و سامان دادن زندگی اقشار آسیب پذیر هم اهمیّت می داد به طوری که خود می فرماید:
«... ولأن أعول اهل بیت من المسلمین أسدّ جوعتهم و أکسو عورتهم فأکفّ وجوههم عن النّاس أحبّ الیّ من أن أحجّ حجّة و حجّة - انتهی الی... سبعین - ؛...»
«هرگاه متکفّلِ یک خانواده از مسلمانان شوم، از گرسنگی نجاتشان دهم، و بدن آنها را بپوشانم، و آبرویشان را از مردم حفظ کنم، این کارها را بیشتر دوست می دارم از اینکه یک حجّ [مستحبّی] یا دو تا... و حتی هفتاد حج را انجام بدهم.» (مراة العقول، ج ۹، ص ۱۰۸)
***
سه نکته:
* دوست دارم در حال کشاورزی مرگم فرا برسد
بعضی افراد نمی توانستند درست این موضوع را درک کنند که چطور ممکن است امام شیعیان، عالم و دانشمند بزرگ دوران با بیل روی زمین کشاورزی کار کند! لذا حتی ایراد می گرفتند. حضرت هم پاسخ کسانی که درک صحیحی از عبادت نداشتند از جمله "محمد بن مُنْکَدر" را چنین می دادند که:
«هرگاه مرگ به سراغم بیاید و من در حال کشاورزی باشم، در واقع مرگ در حالی مرا فراگرفته که در مسیر بندگی و عبادت الهی بوده ام. انگیزه من از کار و کوشش، این است که خود و خانواده ام را از تو و دیگران بی نیاز گردانم...» محمد بن منکدر بعد از شنیدن کلام حکیمانه حضرت، گفت: «راست گفتی! خدایت تو را رحمت کند. من می خواستم تو را پند و اندرز بدهم، لیکن تو مرا موعظه کردی.» (المحجّة البیضاء، ج ۳، ص ۱۴۲)
** پولی را که امام آن را می بویید!
امام صادق (ع) می فرماید پدرم وقتی صدقه می داد پولی را که به فقیر داده بود پس می گرفت و می بوسید و می بویید و دوباره در دستان سائل قرار می داد و می فرمود: «صدقه قبل از آنکه در دست مستمند قرار بگیرد، به دست خدا می رسد. لذا دوست دارم چیزی را که در دست خداوند نهاده شده و مورد قبولش واقع شده است، ببوسم و ببویم.» (آثار و برکات صدقه، محمود جویباری، ص ۸۵)
*** می گوییم و می شنویم ولی دریغ از عمل!
هرچند گفتن این نکات اخلاقی بسیار پسندیده است اما زیباتر و پسندیده تر آن است که بدان عمل کنیم. چیزی که در جامعه امروز کمتر شاهدش هستیم. فقط می گوییم و می شنویم و به به و چه چه می کنیم اما دریغ از عمل! به قول یکی از رفقای خوش ذوق بهره ما فقط حظّ زبان و گوش است! یعنی زبان و گوشمان لذت می برد از گفتن و شنیدن این اخلاقیات ولی از بهره اصلی یعنی عمل کردن محرومیم. چون اصحاب حرفیم نه اصحاب عمل.
همه دنبال عباداتی هستیم که در چشم مردم باشد، لذت داشته باشد، کیف دنیا و آخرت داشته باشد اما نگاه نمی کنیم که امام معصوم دنبال چه بوده. بسیارند افرادی که در کشور ما چندین بار به حج مستحبی رفته اند ولی یکبار هم دست مستمندان را نگرفته اند. کمی فکر کنیم، به خود بیاییم و ببینیم عملکرد ما با سیره امام چقدر فاصله دارد.
این که می گویند مثلاً نماز صبح را با صدای بلند بخوانیم یعنی چطور؟ چقدر بلند؟ اگر به جهت رعایت حال کسانی که در خواب هستند با صدای آرام بخوانیم مشکل دارد؟ مثلاً مادر یا طفل کوچک ممکن است بر اثر صدای ما بیدار شوند. اساساً با صدای بلند خواندن واجب است؟ چون من ترجیح می دهم هیچ کس متوجه نشود که نماز می خوانم. این طوری راحت تر هستم و تمرکز خیلی بیشتری دارم.
پاسخ اجمالی
یکی از واجبات نماز؛ بلند خواندن حمد و سوره نمازهای صبح، مغرب و عشاء است البته نباید به حدی بلند باشد که به صورت داد و فریاد باشد، فقط همین مقدار که صدا آشکار باشد کافی است و معمولاً این مقدار از آشکار کردن صدا، به حدی نیست که موجب مزاحمت برای دیگران شود.
پاسخ تفصیلی
یکی از واجبات نماز، بلند خواندن حمد و سوره برخی از نمازها (صبح و مغرب و عشاء) است. مراجع معظم تقلید درباره جهر و اخفات (بلند و آهسته خواندن) نمازها گفته اند: «بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشا را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند.» [1]
بنابراین، بلند خواندن حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشاء از واجبات نماز است. بله! اگر مکلف حکم را نداند یا سهواً در جایی که می بایست حمد و سوره را بلند بخواند، آهسته خواند و بالعکس، اشکالی به نمازش وارد نمی شود، ولی اگر از روی عمد و در حالی که هم حکم را می داند و هم توجه دارد که باید حمد و سوره را بلند بخواند، ولی آهسته خواند یا بالعکس، نمازش باطل است. [2]
اگر بعد از آن که مقداری از حمد یا سوره را خواند و بعد فهمید که در بلند یا آهسته خواندن اشتباه کرده است، آن مقدار که خوانده اشکالی ندارد و لازم نیست آن مقدار را که خوانده دوباره بخواند. [3]
ملاک در بلندی صدا:
آهسته خواندن نماز که معمولاً معنایش مشخص است و آن عدم آشکار کردن صداست، [4] ولی در بلند بودن نماز باید دقت کرد که اولاً به بلندی داد و فریاد نباشد که این هم باعث بطلان نماز است. [5] و ملاک در بلندی نماز فقط آشکار کردن جوهر صدا است. [6]
با توجه به این ملاک شخص می تواند نمازش را در جایی اقامه کند که کسی متوجه نشود، علاوه بر این که این مقدار از آشکار کردن صدا، عرفاً به حدی نیست که موجب مزاحمت برای دیگران شود.
در پایان متذکر می شویم که رعایت احکام اسلام، (مانند همین بلند خواندن نماز صبح)، مصالحی دارد که شخص مکلف شاید به آن مصلحت ها آگاه نشود، ولی باید به عبودیت و بندگی خداوند ملتزم بوده و به طور دقیق آنها را رعایت کند.
پی نوشتها:
[1] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج 1، ص 549.
[2] همان، ص 550.
[3] همان.
[4] همان، ج 1، ص 610.
[5] همان، ج 1، ص 550.
[6] همان، ج 1، ص 610./آ
به گزارش شفقنا به نقل از حوزه در تفسیر مفهوم فوق باید گفت: تمام افعال انسان ها با قدرت الهی به وجود می آید اگرچه به لحاظ اینکه انسان ها در انجام آن برخوردار از اراده و اختیار هستند، به عنوان کارهای بشری به شمار می روند؛ اما حقیقت این است که توانایی بشر در انجام کارهای خود، تنها از جانب خدای قادر متعال است. البته فراموش نکنیم که حدیث مورد بحث، به هر نوع قدرت و توانایی و هر نوع جنبش و تحرکی در همه جهان هستی نظر دارد، نه فقط قدرت استطاعت در انسان، لذا چنین برداشتی شکوه ویژه ای به معنای حدیث می دهد و تأثیر بسزایی در خداشناسی و خداباوری یک انسان با ایمان دارد.
پس براساس این حدیث، جریان هر چیزی به مشیت خواست الهی است و خواست خداوند بر همه خواست ها غلبه می یابد و هر آنچه که پروردگار متعال اراده کند، انجام می دهد.
شخصی از امام محمد باقر علیه السلام درباره معنای عبارت «لا حول و لا قوه الا بالله» پرسید، آن حضرت در پاسخ فرمود: ما توانی در ترک معصیت الهی و قدرتی در اطاعت پروردگار جز با توفیق و یاری خداوند نداریم.
زمانی که «عبادیه بن ربعی» از علی علیه السلام درباره استطاعت و قدرت بندگان خدا پرسید، آن حضرت فرمود: آیا قدرت تو در انجام کارها به طور شرکت و معیت با خداست یا آنکه در افعال و کارهای خود مستقل هستی، به طوری که محتاج به خدا نیستی؟. «عبادیه» ساکت و متحیر شد. حضرت فرمود: چرا پاسخ نمی دهی؟. اگر بگویی در کارهای خود با اشتراک خدا قادرم، تو را می کُشم، زیرا این عقیده مستلزم شرک به خداست و نیز اگر بگویی به نحو مستقل قادرم، تو را خواهم کُشت، زیرا این عقیده مستلزم ضعف سلطنت الهی است، «عبادیه» عرض کرد: پس چه بگویم؟. علی علیه السلام فرمود: بگو با اعطای قدرت از جانب خداوند قادرم؛ آیا نشنیده ای که مردم، قدرت را از خداوند طلب می کنند و می گویند: «لاحول و لا قوه الا بالله».
پس خداوند منشاء همه قدرت هاست و هر کاری تنها با قدرت الهی تحقق می یابد.
اهمیت حدیث:
اهمیت حدیث «لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم» در این است که هم در متون روایی و آثار فقهی و هم در دانش هایی چون کلام و اخلاق و نیز در دعا و مناجات مورد کاربرد و استناد قرار گرفته است. در این نوشتار سعی شده به طور اختصار از سه منظر عمده به آن توجه شود:
۱ . از جهت «فضیلت»
۲ . از حیث «آثار».
۳ .از نظر «آداب و احکام».
فضیلت حدیث:
با مطالعه و تحقیق درباره این حدیث، در می یابیم، که خداوند برای آن ارزش و فضیلت ویژه ای قرار داده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر معراج خود به خدا عرض کرد: پروردگارا! تو به انبیای خود فضایلی کرامت نمودی، به من نیز کرامت کن. خدا فرمود: در میان آنچه عطا کردهام، به تو دو کلمه عطیه داده ام که در زیر عرشم نوشته شده است و آن دو کلمه عبارتست از کلمه «لاحول ولا قوه الا بالله… و کلمه «لامنجا منک الا الیک»(۲)
ابن مسعود از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: من ابراهیم علیه السلام را در شب معراج دیدم و به من گفت: ای محمد! سلام مرا به امت برسان و به آنها بگو، زمین بهشت، زمین پاکیزه و قابل کشت و زرع، و آب آن گواراست و همه آن دشت هموار می باشد و نهال هایی که می توانید بفرستید کلمه «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» و کلمه «لاحول ولا قوه الا بالله» است!.
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی بنده ای می گوید: ماشاء الله لاحول و لاقوه الا بالله» خداوند به ملائکه می گوید: بنده من تسلیم است، پس او را کمک کنید و او را دریابید و حاجت او را برآورده سازید.(۳)
علی علیه السلام روایت نمود که پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: یا علی! آیا تو را به گنجی از گنج های بهشت راهنمایی کنم؟. علی علیه السلام گفت: آری یا رسول الله، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «آن گنج عبارت است از سخن لاحول و لاقوه الا بالله»(۴)
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بافضیلت ترین عبادت ها، سخن «لا اله الا الله و لا حول ولا قوه الا بالله» است،(۵)
آثار حدیث:
آثار ذکر «لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم»:
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که وقتی بنده ای گفت: «لاحول ولاقوه الا بالله» همانا سرنوشت خود را به خدا واگذار کرده است بنابراین برخداوند است که او را کفایت نماید (و همه نیازهای او را برآورده سازد).(۶)
نیز از آن حضرت نقل شده که هر کس موقع خارج شدن از خانۀ خود بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم، دو فرشته به او میگویند: هدایت یافته ای، و اگر بگوید لا حول ولاقوه الا بالله، آن دو فرشته می گویند: حفظ شده ای و اگر بگوید: توکلت علی الله، آن دو می گویند: در کفایت قرار گرفتی، آن گاه شیطان می گوید: بنده ای که هدایت شده و حفظ گشته و در کفایت قرار گرفته چگونه برای من است (یعنی من نمی توانم چنین انسانی را فریب دهم و از راه بندگی بیرون کنم).(۷)
شیبه هذیلی، از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواست تا به او سخنی بیاموزد که در اثر آن به او فایده رسد و کار بر او آسان باشد، لذا پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود: بعد از نماز صبح ده مرتبه بگو: سبحان الله العظیم و بحمده و لا حول و لاقوه الا بالله العظیم؛ که در اثر آن خداوند تو را از نابینایی و جنون و جذام و پیری (زودرس) در امان می دارد.(۸)
از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله نقل شده است: شخصی که نعمت های الهی به او روی آورده بگوید: «الحمدلله رب العالمین» و کسی که از فقر رنج می برد پیوسته بگوید: «لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم» زیرا آن گنجی از گنج های بهشت است و در آن از هفتاد و دو بیماری شفا است که آسان ترین آنها دل مشغولی می باشد.(۹)
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که از چیزی اندوهناک شد پس بگوید: «لاحول ولاقوه الا بالله»(۱۰).
جمعی از مفسران گفته اند: آیه شریفه «وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا …» درباره عوف بن مالک نازل شده است که از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله بود، وقتی که دشمنان اسلام فرزندش را اسیر کردند، او به محضر رسول خدا آمد و از این ماجرا و نیز از تنگدستی خود شکایت کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمود: تقوا پیشه کن و شکیبا باش و بسیار ذکر «لاحول و لاقوه الا بالله» بگو. او این کار را کرد، ناگهان در حالی که درخانه اش نشسته بود، فرزندش از در آمد؛ معلوم شد که از یک لحظه غفلت دشمن استفاده کرده و فرار نموده و حتی شتری از دشمن را با خود آورده است. این بود که آیه فوق نازل شده و از گشایش مشکل این شخص باتقوا و روزی او از جایی که انتظارش را نداشت خبر داد. البته باید توجه داشت که هرگز مفهوم سخن بالا این نیست که انسان تلاش وکوشش در زندگی را به دست فراموشی بسپارد و بگوید: در خانه می نشینم و تقوا پیشه می کنم و ذکر «لاحول ولا قوه الا بالله» می گویم تا از آنجا که گمان ندارم به من روزی رسد!(۱۱) بلکه هدف تقوی و پرهیزکاری توأم با تلاش و کوشش است، اگر با این حال، درها به روی انسان بسته شد، خداوند گشودن آنها را تضمین فرموده است.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که هر کس هزار بار بگوید: «لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم»، خداوند زیارت خانه خدا را نصیب او می کند پس اگر اجل او نزدیک باشد، خداوند آن را به تأخیر می اندازد تا بتواند حج را به جای آورد.(۱۲)
همچنین از آن حضرت نقل شده است که هر کس در روز صد بار ذکر «لاحول ولا قوه الّا بالله» بگوید، ابداً فقیر نمی شود.(۱۳)
از امام رضا علیه السلام روایت شده است که هر کس بعد از نماز فجر، صد بار بگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم لاحول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»، به اسم اعظم نزدیکتر است از سیاهی چشم نسبت به سفیدی آن، و همانا داخل شده است در او اسم اعظم.(۱۴)
از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که هر کس پس از نماز فجر و نماز مغرب هفت بار بگوید، «بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم»، خداوند او را از هفتاد بلا می رهاند که سبکترین آن ها، برص و جنون است؛ و اگر آن شخص شقی باشد، نام او از دفتر شقاوتمندان پاک می شود و در دفتر سعادتمندان نوشته می شود.(۱۵)
آداب و احکام
برخی از کتاب های روایی که در بر دارنده احادیث فقهی اند، بابی مستقل درباره استحباب ذکر «لاحول و لاقوه الا باالله» دارند(۱۶) که به عنوان نمونه چند مورد اشاره می گردد:
مستحب است انسان قبل از مسافرت، غسل کند و در وقت غسل بگوید: «بسمِ اللهِ و باللهِ و لاحولَ ولا قوّهَ الاّ بالله»(۱۷) و همچنین مستحب است موقع داخل شدن در حمام، ذکر «بسم الله و بالله و لاحول و لا قوه الا بالله» را بگوید.(۱۸)
در روایت آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در قنوت «وتر» در نماز شب در کنار دیگر اذکار ذکر «لاحول و لا قوه الا بک» را می گفت.(۱۹)
گفتن: «لا حول ولا قوه الا بالله» در وقت پوشیدن لباس نو مستحب است.(۲۰)
همچنین مستحب است موقع رفتن به بازار یا مسجد و نیز حین سوار شدن به مرکب، این ذکر را بگوید.(۲۱)
نتیجه:
حدیث مذکور با توجه به معنای عمیقی که دارد ما را به یکی از اوصاف بسیار مهم خداوند توجه می دهد. زیرا صفت قدرت مطلق، یکی از صفات اساسی خداوند است و هر انسان خردمند و خداشناس ناگزیر است در حوزه خداشناسی خویش به آن توجه کند و از آن تصور و بینش درستی داشته باشد.
لذا همانگونه که از احادیث شریف و کلمات معصومین علیهم السّلام استفاده می شود، این ذکر دارای فضیلت و منزلت بسیار والا است و خداوند آن را به منزله گنجی از گنج های بهشت قرار داده و برای آن اسرار و آثار زیادی نهاده است.
پاورقی:
۱. ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۴۰۳. و علی اکبر، دهخدا، لغت نامه، ج۶.
۲. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، مترجم سید محمدباقر موسوی همدانی، ج۱۳، ص۱۷.
۳. همان، ج۱۲، ص۳۰.
۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۹۰، ص۱۹۰.
۵. همان.
۶. حرعاملی، وسایل الشیعه، ج۷، ص۲۱۸.
۷. همان، ج۶، ص۲۸.
۸. همان، ص۴۷۵.
۹. همان، ج۷، ص۱۸۸.
۱۰. بحارالانوار، همان، ج۹۰، ص۱۹۰.
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۴، ص۲۳۸. و امین الاسلام طبرسی، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۶۰
۱۲. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص۵۵.
۱۳. همان.
۱۴. نوری، حسین، مستدرک الوسایل، ج۵، ص۸۹.
۱۵. حرعاملی، وسایل الشیعه، ج۶، ص۴۷۹.
۱۶. همان، ج۷، ص۲۲۰.
۱۷. همان، ج۱۱، ص۳۸۳.
۱۸. همان، ص۳۸۱.
۱۹. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، مترجم سید محمدباقر موسوی همدانی، ج۶، ص۴۷۹.
۲۰. وسایل الشیعه، همان، ج۵، ص۴۷.
۲۱. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۸۷.
منبع: مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علمیه قم
مقدمه :
عزرائیل یکی از فرشتگان مقرّب و گرامی نزد خداست. او مأمور خداوند است و همواره به اذن خداوند کار میکند و هیچگاه از فرمان خداوند سرباز نمیزند. او و دیگر فرشتگانی که اعوان او محسوب میشوند کسی را که خداوند اراده فرموده بمیرد قبض روح مینمایند
یکی از مهمترین نعمت هایی که خداوند به ما ارزانی داشته است زمان و عمر است. نعمتی که از طریق آن می توان از عمر استفاده ی مفید نمود و در صدد جبران خسارتهای اخروی که خودمان مسببش بوده ایم بر آئیم. اما همه به یک اندازه از این موقعیت استفاده نمی کنند. در روایت است که وقتی انسان می میرد درخواست می کند که به دنیا برگردد و اعمال شایسته انجام دهد. اما خداوند می فرماید عمری به تو مهلت دادیم و به سوی ما نیامدی.
حجت الاسلام حیدری کاشانی در یکی از برنامه های سمت خدا به ذکر روایتی پرداختند که در جوامع الحکایات نقل شده است و آن از این قرار است که یک روز عزرائیل در محضر پیامبر اسلام بود . پیامبر از او پرسید: هزاران سال است که جان مردم را می گیری، آیا تا به حال شده در حالی که جان فردی را می گیری دل تو برای او بسوزد؟
عزرائیل گفت: تا کنون دل من به حال دو نفر سوخته است . یک بار در دریای پرتلاطمی یک کشتی غرق شد. یک مادر بارداری بر روی تخته پاره ی آن کشتی قرار گرفت. در همان حال فرزند او بدنیا آمد . این مادر فرزند را بر روی سینه ی خود چسبانده بود و کودک هنوز سینه ی او را نگرفته بود که از جانب خداوند خطاب آمد که جان مادر را بگیرم. در این هنگام دل من به حال این مادر و فرزندی که تنها در دل دریا بر روی تخته پاره باقی می ماند، سوخت.
جای دوم زمانی بود که شداد ابن عاد تمام عمر خود را گذاشت و از هر راهی که می شد مال و ثروت جذب کرد. سپاه عظیمی درست کرد که آنها را به جستجوی زمرد و زبرجد و جواهرات می فرستاد . و دستور داده بود که ستون های شهر خود را با جواهرات بالا ببرند .(اللتی لم یخلق مثلها فی البلاد) روزی که خواست این شهر را افتتاح کند و با سپاه عظیم خود به این شهر آمد . هنوز از اسب بر زمین نیامده بود که خطاب آمد جان او را بگیرم. در این هنگام دل من برای او سوخت . پیش خود گفتم در حسرت دیدن این شهر چه ظلم ها و جنایاتی که شداد مرتکب نشد. اما نتوانست حتی یک بار این شهر را از نزدیک ببیند.
حضرت عزرائیل به این قسمت از داستان که رسید، حضرت جبرائیل نازل شد. حضرت جبرائیل از جانب خداوند گفت: آیا می دانی آن کودک که بی مادر رها شد همان شداد ابن عاد بود. ما جان او را اینگونه گرفتیم تا تمام جهانیان بدانند ما به کافران و پیروان شیطان مهلت می دهیم اما آنها را به حال خود رها نمی کنیم. در قرآن می فرماید: اینها کسانی بودند که در سرزمین ها طغیان کردند و فساد را به نهایت درجه رساندند . تازیانه ی عذاب خداوند بر این افراد فرود آمد . در روایتی آمده که بعد از گرفتن جان شداد، دستور آمد که جان سپاهیان او را هم بگیرید . سپس این شهر در اختیار مردم قرار داده شد . اما مردم نیز کفران نعمت کردند . تا اینکه قوم عاد با یک تندباد سوزناک و هلاکت بار از بین رفت و شهر آنها زیرو رو شد . پروردگار شما در کمینگاه کسانی است که پیرو شیطان بوده و از راه خداوند رحمان خارج می شوند.
معرفی :
از بررسى موارد متعددى از قرآن مجید (۱۲ مورد) که درباره «توفّى» و مرگ سخن به میان آمده، استفاده مى شود: گرفتن ارواح به دست یک فرشته معین نیست، بلکه فرشتگانى هستند که این وظیفه را به عهده دارند و مأمور انتقال ارواح آدمیان از این جهان به جهان دیگرند، و آیه فوق که «الملائکه» در آن به صورت جمع آمده اند، نیز یکى از شواهد این موضوع است.
علاوه بر این، در آیه ۶۱ سوره «انعام» مى خوانیم: حَتّى اِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا:
«هنگامى که زمان مرگ یکى از شما برسد، فرستادگان ما روح او را قبض مى کنند».
و اگر مى بینیم در بعضى از آیات این موضوع به ملک الموت: «فرشته مرگ» نسبت داده شده از این نظر است که او بزرگ فرشتگان مأمور قبض ارواح است، همان کسى که در احادیث، به نام «عزرائیل» از او یاد شده است.
از این رو این که: بعضى مى پرسند: چگونه ممکن است یک فرشته در آنِ واحد همه جا حضور یابد و قبض روح انسان هاى متعددى کند، پاسخ آن روشن مى گردد.
از این گذشته، به فرض این که: فرشتگان متعدد نباشند و تنها یک فرشته باشد، باز مشکلى ایجاد نمى شود; زیرا تجرد وجودى او ایجاب مى کند که دائره نفوذ عملش فوق العاده وسیع باشد; چرا که یک وجود مجرد مى تواند احاطه وسیعى نسبت به جهان ماده داشته باشد.
در حدیثى که درباره فرشته مرگ (ملک الموت) از امام صادق(علیه السلام) نقل شده، مى خوانیم: هنگامى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از احاطه او نسبت به جهان سؤال کرد، در جواب چنین گفت:
مَا الدُّنْیا کُلُّها عِنْدِى فِیْما سَخَّرَهَا اللّهُ لِى وَ مَکَّنَنِى عَلَیْها اِلاّ کَالدِّرْهَمِ فِى کَفِّ الرَّجُلِ یُقَلِّبُهُ کَیْفَ یَشاءُ:
«این جهان و آنچه در آن است با تسلط و احاطه اى که خداوند به من بخشیده در نزد من همچون سکه اى است در دست انسان، که هر گونه بخواهد آن را مى چرخاند».
ضمناً اگر مى بینیم در بعضى از آیات قرآن، قبض روح به خدا نسبت داده شده است، مانند: اللّهُ یَتَوَفَّى الأَنْفُسَ حِیْنَ مَوْتِها:
«خداوند جان ها را در موقع مرگ مى گیرد»(۳) با آیات گذشته هیچ منافاتى ندارد; زیرا در مواردى که کار با وسائطى انجام مى گیرد، گاهى کار را به وسائط نسبت مى دهند و گاهى به آن کسى که اسباب و وسائط را فراهم کرده است، و هر دو نسبت، صحیح است.
جالب این که: در قرآن بسیارى از حوادث جهان به فرشتگانى که مأمور خدا در عالم هستى هستند، نسبت داده شده است.
و همان طور که مى دانیم فرشته معنى وسیعى دارد که از «موجودات مجرد عاقل» گرفته تا «نیروها و قواى طبیعى» را شامل مى شود.
عزرائیل کلمه ای عبری است.که نام فرشته قابض جان هاست.
عزرائیل یکی از چهار فرشته برتر الهی است:
پیامبر (ص) فرمودهاند: خداوند از از فرشتگان، جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل را برگزیده است.
که در هنگام برپایی قیامت آخرین موجودی است که فانی می شود:
امام سجاد (ع) درباره روز فزع اکبر می فرمایند: «امر فرماید خداوند باسرافیل نفخه دیگرى بدمد که از آن سرى که بطرف زمین است صدائى بیرون آید و از آن صدا هیچ جنبندهاى باقى نماند نه از بشر و نه از جن و نه از شیاطین و نه از غیر ایشان، و از آن سرى که بطرف آسمان است صدائى خارج شود که در آسمان ذى روحى باقى نماند مگر آن کسانى که خدا بخواهد زنده بمانند و آنها عبارتند از جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل، پس خداى تعالى فرماید اى عزرائیل چه کسانى باقیماندهاند (و حال آنکه خودش مىداند) گوید: أنت الحى الذى لا یموت، پروردگارا جبرائیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل، پس امر فرماید قبض کند روح جبرائیل و میکائیل و اسرافیل را، سپس فرماید چه کسى باقى مانده (و حال آنکه خودش میداند) ملک الموت گوید بنده ضعیف مسکین تو عزرائیل، خطاب رسد بمیر اى ملک الموت، پس ملک الموت صیحه زند که اگر این صیحه را مردم پیش از مردن مىشنیدند همه میمردند و تلخى مرگ در دهانش پیدا شود و گوید اگر میدانستم در قبض ارواح چنین سخت و تلخست هر آینه مهربانى و مدارا میکردم بمؤمنین.»
عزرائیل تجلی اسماء قهریه الهی است و با بهره بردن از همین اسماء توانایی قبض ارواح را دارد. کما اینکه در دعا خدا را به حق عزرائیل می خوانیم و در توصیف او می گوییم که اسماء قهریه الهی در نزد او به ودیعت گذاشته شده است.
عِزرائیل که به فرشته مرگ و ملکالموت هم معروف است. خود کلمه عزرائیل در قرآن نیامده است ولی فرشتهای مقرب است که در دین اسلام از او نام و سخن به میان آمدهاست.عزرائیل لغتی عبرانی است ، عزرا در زبان سریانی بنده است و ئیل نام خداوند ، عزرائیل قابض ارواح است.
فرشتگان مقرب
فرشتگان مقرب یک اصطلاح برای بیان فرشتگانی است که درجه بالایی دارند (مقرب به معنای نزدیک است). این اصطلاح در ادیان ابراهیمی یافت میشود. میکائیل و جبرئیل در ادیان یهودیت و مسیحیت به عنوان فرشته مقرب ذکر میشوند. در بعضی منابع اسرافیل و یوریل نیز به عنوان فرشته مقرب ذکر شدهاند. همچنین در بعضی منابع یهودیت سمائیل به عنوان فرشته مقرب و در بعضی منابع به عنوان شیطان ذکر شدهاست. در کلیسای کاتولیک رم برای اسرافیل، میکائیل و جبرئیل روز ۲۹ سپتامبر روزه میگیرند (قبلاً ۲۴ مارس برای جبرئیل و ۲۴ اکتبر برای اسرافیل).
در اسلام علاوه بر جبرئیل، میکائیل و اسرافیل، عزرائیل نیز فرشتهای مقرب محسوب میشود.
چرا حضرت عزرائیل؟
در حدیث معتبر از حضرت صادق (ع) نقل شده که مشیّت حضرت احدیت چون تعلق گرفت برآنکه حضرت آدم را خلق نماید جبرئیل را به زمین فرستاد تا اینکه قبضه ی از خاک های مختلفه زمین بردارد تا حضرت آدم را از او ایجاد نماید و چون جبرئیل خواست مقداری از خاک بگیرد زمین از او سؤال کرد که منظور خدا از خلقت آدم چیست ؟ فرمود آنکه او را و ذریه او را مکلّف به عباداتی بنماید و هر یک از آنهایی که اطاعت او را نمودند دائماً در جوار رحمت خویش در بهشت برین از آنها پذیرایی نماید و هر یک از آنهایی که نافرمانی کردند تا ابد در زندان آتشین خود جهنم آنها را معذب دارد ، زمین چون این سخن را از جبرئیل (ع) شنید او را به حضرت حق قسم داد که از من برمدار زیرا من طاقت عذاب حضرت سبحان را ندارم .
ولذا جبرئیل بدون آنکه چیزی از زمین بردارد برگشت و به خدا عرض کرد چون زمین مرا به عزت و بزرگواری تو قسم داد از او برنداشتم خداوند میکائیل (ع) و اسرافیل را هم که از برای آوردن خاک مأمور گردانید ، زمین هر یک را قسم داد که از او برندارد و آنها هم برگشتند بدون آنکه چیزی از خاک زمین بردارند خداوند عزرائیل را مأمور به آوردن خاک نمود و چون عزرائیل(ع) خواست از زمین خاک بردارد هر چند زمین او را به خداوند جهان قسم داد که از من برمدار عزرائیل توجهی نکرد و فرمود من از مخالفت دستور خدای خویش می ترسم و هرگز به واسطه ی تضّرع تو بر خلاف امر خدای خویش نخواهم نمود و لذا مقداری از نقاط مختلفه خاک برداشت و به نزد حضرت سبحان حاضر نمود .
خداوند از او تقدیر کرد و فرمود چنانچه در آوردن خاک ، تو امتثال امر مرا نمودی و به تضّرع و زاری زمین رحم نکردی در قبض روح اولاد آدم هم تو را مأمور نمودم تا اینکه به احدی رحم ننمایی و در بغل مادر بچه شیرخوار او را قبض روح نمایی و بین مادر و بچه هایش جدایی اندازی و دو برادر را به واسطه ی مرگ از هم جدا سازی و بین زن و مردی که سال ها الفت بوده به واسطه ی مرگ مفارقت اندازی و لذا از این رو حضرت عزرائیل (ع) از طرف حضرت سبحان مأمور به قبض روح بندگان خدا گردید .
فرشته قبض روح یا فرشتگان قبض روح؟!
از بررسى موارد متعددى از قرآن مجید (۱۲ مورد) که در باره” توفى” و مرگ سخن به میان آمده استفاده مىشود که گرفتن ارواح به دست یک فرشته معین نیست، بلکه فرشتگانى هستند که این وظیفه را بعهده دارند و مامور انتقال ارواح آدمیان از این جهان به جهان دیگرند، در آیه ۹۷ سوره نساء
إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً
ترجمه:
۹۷- کسانى که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند و به آنها گفتند شما در چه حالى بودید (و چرا با اینکه مسلمان بودید در صف کفار جاى داشتید؟) گفتند ما در سرزمین خود تحت فشار بودیم، آنها (فرشتگان) گفتند مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید؟ پس آنها (عذرى نداشتند و) جایگاهشان دوزخ و سرانجام بدى دارند.”
که فرشتگان به صورت جمع آمدهاند (الملائکه) یکى از شواهد این موضوع است.
علاوه بر این، در آیه ۶۱ سوره «انعام» مى خوانیم: حَتّى اِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا:
«هنگامى که زمان مرگ یکى از شما برسد، فرستادگان ما روح او را قبض مى کنند».
و اگر مى بینیم در بعضى از آیات این موضوع به ملک الموت: «فرشته مرگ» نسبت داده شده از این نظر است که او بزرگ فرشتگان مأمور قبض ارواح است، همان کسى که در احادیث، به نام «عزرائیل» از او یاد شده است.
از این رو این که: بعضى مى پرسند: چگونه ممکن است یک فرشته در آنِ واحد همه جا حضور یابد و قبض روح انسان هاى متعددى کند، پاسخ آن روشن مى گردد.
از این گذشته، به فرض این که: فرشتگان متعدد نباشند و تنها یک فرشته باشد، باز مشکلى ایجاد نمى شود; زیرا تجرد وجودى او ایجاب مى کند که دائره نفوذ عملش فوق العاده وسیع باشد; چرا که یک وجود مجرد مى تواند احاطه وسیعى نسبت به جهان ماده داشته باشد.
عزرائیل را چگونه می بینیم؟!
هیبت ملک الموت نسبت به محتضر فرق مى کند. براى خوبان و صالحان طبیب حاذق و براى مشرکان و کسانى که در عمرشان عمل خیرى انجام نداده اند، بدترین شکل و هیبت مى باشد. براى کسانى که عمل نیک و شایسته انجام مى دهند، عمل صالح او واسطه خیر مى گردد تا جسم معذّب مریض مؤمن را در مقابل امراض جسمى نجات دهد. و به آن درجه و مکانى که خداوند در قرآن اش بشارت داده هدایت کند.
طبق احادیث و روایات معصومین (علیهم السلام) هیبت ملک الموت نسبت به محتضر فرق مى کند. و بعضى از افراد در حال جان کندن، داد و فریاد مى زنند، زن و بچه ها را صدا مى کنند، مرتب دست و پا را به شدّت تکان مى دهند و چنگ مى انداختند، تا خلاصى یابند. ولى افسوس! که راه فرارى نیست. و بعضى ها نیز بدون هیچ مشکل و عذابى در بهترین وجه و با توصیه هاى قبلى که کرده اند تسلیم قدرت لایزال حق مى شوند و این مسائل خود نشان دهنده حالات ملک الموت بر بالین محتضر است.
حضرت ابراهیم (علیه السلام) از حضرت عزرائیل تقاضا کرد که شکل و هیبت اش را هنگام قبض روح کافر ببیند. عزرائیل عرض کرد: طاقت ندارى! فرمود: میل دارم ببینم. عزرائیل خودش را به آن هیبت نشان داد. و ابراهیم (علیه السلام) دید صورت مردى است سیاه که موهاى بدن اش ایستاده، بدبو، با لباس سیاه پوشیده و از دهان و بین او شراره آتش و دود خارج مى شود و… ابراهیم (علیه السلام) غش کرد. پس از به حال آمدن فرمود: اگر کافر هیچ عذابى نداشته باشد، بس است عذاب اش در دیدن تو و بالعکس.
در تفسیرالمیزان در ذیل آیه: «یا أَیَّتُها النَّفْسُ المُطْمَئِنَّهُ… »
آمده که در اصول کافى صدیر صیرفى مى گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم: فدایت شوم، یابن رسول اللّه! آیا مؤمن مرگ را و قبض روح خود را کراهت مى دارد؟ فرمود: نه، به خدا سوگند! وقتى فرشته مرگ نزدش مى آید تا روح اش را قبض کند، مؤمن به جزع در مى آید و ملک الموت به او مى گوید: جزع مکن، اى ولى خدا! به آن خدایى که محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) را به نبوّت مبعوث کرد، من نسبت به تو دل سوزتر و مهربان تر از پدرى مهربان هستم، اگر پدرت این جا بود پیش از من به تو مهر نمى ورزید، چشم خودت را بازکن و ببین.
آن گاه فرمود: در آن هنگام رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و امیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) و امامان ذریّه او در برابرش ممثل مى شوند. و به وى گفته مى شود:
اگر این شخص دوست خدا باشد عمل اش به صورت خوش بوترین و زیباترین مردم با بهترین لباس ها نزد او مى آید و مى گوید: بشارت باد بر تو، به روح و ریحان و بهشت نعیم خدا خوش آمدى.
این رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و این امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و اینان امامان از ذریّه اویند، که همه رفقاى تو هستند. فرمود: پس مؤمن چشم خود باز نموده حضرات را تماشا مى کند، در این هنگام ندا کننده اى از طرف رب العزّه روح او را ندا مى کند و مى گوید:
«یا أَیَّتُها النَّفْسُ المُطْمئِنَّهُ…» ؛ اى نفس که با دیدن محمد و اهل بیت اش(علیهم السلام) اطمینان یافتى، به سوى پروردگارت برگرد، در حالى که به ولایت راضى و به ثواب مرضى هستى، پس داخل در بندگان من شو، یعنى در زمره محمد و اهل بیت اش که آنها محبوب تر از مرگ ات مى باشند، و ملحق شدن به منادى حقّ ات که از هر چیزى برایت عزیزتر است.
«وَالنّازِعاتِ غَرْقـاً * وَالنّاشِطاتِ نَشْـطا» ؛ قسم به فرشتگانى که جان کافران را به سختى مى گیرند. سوگند به فرشتگانى که جان مؤمنان را به آرامى باز گیرند
على بن ابراهیم قمى در تفسیرش از حضرت على (علیه السلام) روایت کرده، که آن حضرت فرمود: هنگامى که فرزند آدم در آخرین روز دنیا و نخستین روز آخرت قرار مى گیرد، مال و فرزندان و عمل او برابرش مجسم مى شوند. رو به مال اش مى کند، به وى مى گوید: به خدا قسم من نسبت به تو حریص و بخیل بودم. حال سهم من نزد تو چیست؟ مال جواب مى دهد و مى گوید: به اندازه کفن ات از من بردار.
پس رو مى کند به فرزندان خود مى گوید: به خدا قسم شما را دوست مى داشتم و حامى شما بودم سهم من نزد شما چیست؟ آنها مى گویند: تو را به قبرت مى رسانیم و در آن دفن مى کنیم. پس از آن روى مى کند به طرف عمل اش و مى گوید: به خدا قسم، من نسبت به تو بى اعتنا بودم و تو بر من گران بودى بهره من از تو چیست؟ مى گوید: من در قبر و قیامت هم نشین تو خواهم بود تا من و تو به پیشگاه پروردگارت عرضه شویم.
اگر این شخص دوست خدا باشد عمل اش به صورت خوش بوترین و زیباترین مردم با بهترین لباس ها نزد او مى آید و مى گوید: بشارت باد بر تو، به روح و ریحان و بهشت نعیم خدا خوش آمدى، و مى پرسد تو کیستى؟ مى گوید عمل صالح تو هستم از دنیا به بهشت حرکت کن.
قیس بن عاصم روایت کرد: با جمعى از قبیله بنى تمیم، خدمت رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) مشرف مى شدیم و [ کسى] عرض مى کند یا رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) ! ما را موعظه اى فرما که از آن بهره مند شویم، زیرا ما بیابان گردیم (کمتر به زیارت حضرت ات موفق مى شویم) پس آن حضرت ایشان را به کلمات خویش مؤعظه فرمود، از آن جمله فرمود: اى قیس! براى تو چاره اى نیست، از قرینى که با تو دفن شود و او زنده است و تو با او دفن مى شوى در حالى که مرده اى. اگر یک قرین کریمى باشد تو را گرامى خواهد داشت. و اگر لئیم باشد، تو را وا خواهد گذاشت و محشور نمى شوى مگر با او و پرسیده نمى شوى مگر از او، پس آن را قرار مده مگر صالح (نیک) زیرا اگر صالح باشد با او انس خواهى گرفت و اگر فاسد باشد وحشت نخواهى کرد، مگر از او. و آن قرین عمل تو است.
مشاهده ی حضرت عزرائیل در هنگام مرگ:
رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله و سلّم :
اِحضَروا مَوتاکُم ولَقِّنوهُم «لا إلهَ إلاَّ اللّهُ» وبَشِّروهُم بالجَنّهِ ، فإنّ الحَلیمَ مِن الرِّجالِ والنِّساءِ یَتَحَیّرُ عندَ ذلکَ المَصرَعِ ، وإنّ الشّیطانَ أقرَبُ ما یکونُ مِن ابنِ آدمَ عندَ ذلکَ المَصرَعِ . والّذی نَفسی بیَدِهِ ! لَمُعایَنهُ مَلَکِ المَوتِ أشَدُّ مِن ألفِ ضَربَهٍ بالسَّیفِ . والّذی نَفسی بیَدِهِ ! لا تَخرُجُ نَفسُ عَبدٍ مِن الدّنیا حتّى یَتَألَّمَ کُلُّ عِرقٍ مِنهُ على حِیالهِ .
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلّم :
در بالین مردگان خود حاضر شوید و به آنان «لا اله الا اللّه» تلقین کنید و نوید بهشتشان دهید ؛ زیرا حتّى مردان و زنان بردبار هم در این صحنه گیج و سرگشته مىشوند و شیطان بیش از هر زمان دیگرى در هنگام مرگ به آدمى نزدیک مىگردد . سوگند به آن که جانم در دست اوست ، مشاهده فرشته مرگ (عزرائیل) سختتر از هزار ضربه شمشیر است . سوگند به آن که جانم در دست اوست ، جان هیچ بندهاى از دنیا (بیرون) نرود مگر این که یکایک رگهاى او درد کشند .
کنزالعمّال : ۴۲۱۵۸ منتخب میزان الحکمه : ۵۲۰
قبض روح پیامبر(ص) توسط عزرائیل:
از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا(ص) هنگام بیماری لحظهای بیهوش گردید، در آن هنگام در خانه کوبیده شد. حضرت فاطمه(س) فرمود: کیستی؟ کوبنده در گفت: مرد غریبی هستم، آمدهام از رسول خدا(ص) پرسشی کنم. آیا اجازه میدهید به محضرش برسم؟
فاطمه (س) فرمود: بازگرد، خدا تو را بیامرزد. اکنون پیامبر(ص) بیمار است. آن شخص غریب رفت و پس از لحظهای باز آمد و در خانه را کوبید، گفت: مرد غریبی است از پیامبر(ص) اجازه ورود میطلبد، آیا به غریبان اجازه ورود میدهید؟
در این هنگام رسول خدا(ص) به هوش آمد و فرمود: فاطمه جان! آیا میدانی این شخص کیست؟ این کسی است که جمعیتها را پراکنده میکند. لذاست که در را هم میشکند. این فرشته مرگ (عزرائیل) است. به خدا سوگند قبل از من از کسی اجازه نگرفته و پس از من هم از احدی اجازه نمیگیرد. به خاطر مقام ارجمندی که در پیشگاه خداوند دارم، از من اجازه میطلبد، به او اجازه ورود بده.
فاطمه(س) به او فرمود: داخل شو، خدا تو را بیامرزد. عزرائیل مانند نسیم ملایمی وارد خانه پیامبر(ص) شد و گفت: السلام علی اهل بیت رسول الله. خداوند متعال تو را سلام میرساند و فرمان داده است تا بیاجازه تو قبض روح نکنم.
پیامبر(ص) فرمود: از تو درخواستی دارم، منتظر بمان تا جبرئیل نیز حاضر شود.
در این هنگام جبرئیل به حضور پیامبر(ص) رسید، حضرت فرمود: در چنین موقعیتی مرا تنها گذاشتی.
جبرئیل عرض کرد: بشارت باد که تو را مژده آوردهام.
حضرت پرسید: آن مژده کدام است؟
جبرئیل عرض کرد: آتش جهنم به مناسبت ورود تو به بهشت خاموش شده است و بهشت آراسته شده و حوریان سیاه چشم، صف در صف ایستادهاند و فرشتگان، قدوم روح تو را ستایش میگویند.
حضرت فرمود: چه نیکوست! آیا سخن دیگری دارید؟
جبرئیل عرض کرد: بهشت بر پیامبران، پیش از ورود تو حرام است.
حضرت فرمود: بشارت مرا افزون کن. عرض کرد: خداوند به تو آن داده که به هیچ پیامبری داده است و آن حوض کوثر و مقام پسندیده و شفاعت امت است که تنها مخصوص توست. حضرت فرمود: از شنیدن این بشارت، دلم آرام شد و احساس رضایت میکنم. ای ملکالموت! نزدیک بیا و قبض روحم کن.
برخورد حضرت عزرائیل با مؤمنان در هنگام مرگ چگونه است؟!
یک روز آقایی به نام سُدیر به حضور امام صادق علیه السلام می رود و سوالی در این باره از امام می پرسد و…، ادامهی این گفتگو را از زبان خود او بشنوید:
به حضرت ابا عبد الله، امام صادق –که سلام و درود خدا برو باد– گفتم : فدایتان شوم ای فرزند رسول خدا، آیا “مؤمن” از قبض روح شدن اکراه دارد [و جان دادن برایش سخت است]؟
امام فرمودند: نه!، قسم به خدا که این طور نیست. وقتی که فرشته ی مرگ برای گرفتن روحش می آید، در آن هنگام او بی تابی می کند. فرشته به او می گوید: “ای ولی خدا بی تابی نکن ؛ قسم به خداوندی که محمد را برگزید من برایت از هر مادر مهربانی که بخواهد پیش تو آید، نیکوتر و دلسوزترم؛ چشمهایت را باز کن و ببین…”
امام صادق می گوید: [در این هنگام] رسول خدا و امیر مومنان و فاطمه ی زهرا و حسن و حسین و دیگر امامان _که درود و سلام خداوند برآنان باد_ برایش تمثّل می یابند و به او گفته می شود: “اینان رفیقانت، رسول خدا و امیر مومنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان هستند”.
امام می گوید: آن شخص چشمش را باز می کند و نگاه میکند.
آنگاه منادیی از سوی پروردگار روحش را صدا می زند و میگوید: “ای نفسِ آرام یافته به محمد و خاندان او با رضایت به ولایت_ائمه_ و پسندیده شده با ثواب به سوی خدایت برگرد و در میان بندگانم یعنی محمد و خاندان او و در بهشتم درآی”.
آنجاست که هیچ چیزی برایش دوست داشتنیتر از خروج روحش و پیوستن به آن منادی نیست.
فرشته به او می گوید: “ای ولی خدا بی تابی نکن ؛ قسم به خداوندی که محمد را برگزید من برایت از هر مادر مهربانی که بخواهد پیش تو آید، نیکوتر و دلسوزترم؛ چشمهایت را باز کن و ببین…”
به به من که وقتی این مطلب زیبا را خواندم حس زیبایی برایم دست داد اما آمیختهی به فکر و تردید!
میدانید چرا؟ به کلمهی مومن در ابتدای روایت توجه داشتید؟ بله من تردیم در صدق این کلمه بر خودم بود. و می توان گفت همه نباید خیالشان به دیداری اینگونه با آن فرشته مهربان، و رفتنی آنچنان خوش باشد.
اما خوشا به حال “مؤمن”، چه زیبا هراسش به آرامشی لذیذ تبدیل میشود.
متن روایت:
عِده من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن محمد بن سلیمان ، عن أبیه ، عن سُدیر الصیرفی قال : قلت لأبی عبد الله علیه السلام : جعلت فداک یا بن رسول الله هل یکره المؤمن على قبض روحه ؟ قال : لا والله إنه إذا أتاه ملک الموت لقبض روحه جزع عند ذلک فیقول له ملک الموت : یا ولی الله لا تجزع ، فوالذی بعث محمدا صلى الله علیه وآله لأنا أَبَرُّ بک وأشفق علیک من والد رحیم لو حضرک ، اِفتح عینیک فانظر ، قال : ویمثل له رسول الله صلى الله علیه وآله وأمیر المؤمنین وفاطمه والحسن والحسین والأئمه من ذریتهم علیهم السلام فیقال له : هذا رسول الله وأمیر المؤمنین وفاطمه والحسن والحسین والأئمه رفقاؤک ، قال : فیفتح عینیه فینظر فینادی روحه مناد من قبل رب العزه فیقول : یا أیتها النفس المطمئنه إلى محمد وأهل بیته ارجعی إلى ربک راضیه بالولایه ، مرضیه بالثواب ، فادخلی فی عبادی – یعنی محمد أو أهل بیته – وادخلی جنتی ، فما من شئ أحب إلیه من استلال روحه واللحوق بالمناد
عزرائیل در کام مرگ:
طبق روایت معتبری که از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است به هنگام فرارسیدن روز قیامت خداوند به اسرافیل دستور میدهد که در صور بدهد، وقتی اسرافیل دستور الهی را اجرا نموده و در صور میدهد ناگهان صدای هولناکی از آن به سوی زمین بر می خیزد، آن صدا به اندازهای ترسناک است که تمام موجوداتی که روی زمین هستند از جن و انس گرفته تا شیاطین خبیث، همه و همه در اثر آن غش کرده و میمیرند، آنگاه صدای دیگری از آن به سوی آسمان بلند میشود، که در اثر آن تمام موجودات آسمانی میمیرند مگر کسانی که خداوند بخواهد زنده بمانند، که آنها جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل هستند.
در این هنگام است که مرگ تمام موجودات را در کام خود فرو برده و سکوتی مرگبار عالم هستی را فرا میگیرد.
در ادامه همین روایت امام چهارم میفرماید: سپس خداوند به عزرائیل میفرماید: ای عزرائیل چه کسانی باقی ماندهاند؟ فرشتهی مرگ میگوید: «أنت الحی الذی لا یموت» شما که هیچ گاه نمیمیری و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و من.
خداوند به عزرائیل دستور میدهد که روح آن سه فرشتهی مقرّب درگاهش را قبض کند. (عزرائیل نیز همین دستور را اجرا میکند) سپس خداوند به او میگوید: چه کسی زنده مانده است؟ عزرائیل جواب میدهد: بندهی ضعیف و مسکین تو عزرائیل، در این هنگام از طرف خدا خطاب میرسد: بمیر ای ملک الموت. عزرائیل صیحه ای میزند که اگر این صیحه را مردم پیش از مرگ خود میشنیدند در اثر آن میمردند. وقتی تلخی مرگ در کامش پدیدار میشود، میگوید: اگر میدانستم جان کندن این مقدار سخت و تلخ است، همانا در این باره با مؤمنین مدارا میکردم. در این هنگام خداوند خطاب میکند: ای دنیا کجایند پادشاهان و فرزندانشان؟ کجایند ستمگران و فرزندانشان؟ کجایند ثروت اندوزانی که حقوق واجب خود را ادا نکردند؟ امروز پادشاهی عالم از آن کیست؟ هیچ کس پاسخ نمیگوید. آنگاه خداوند خود میفرماید: (لله الواحد القهار) پادشاهی از آن خداوند یگانه و قهار است.
در روز قیامت عذاب هفت نفر از همه سختتر است، فرزند آدم(ع) که برادرش را کشت....
شیخ صدوق در کتاب «ثواب الاعمال و عقاب الاعمال» درباره کیفر قابیل فرزند خطارکار حضرت آدم(ع) و دو نفر از بنی اسرائیل و دو تن از امت اسلام با توجه به روایات رسیده این چنین نقل می کند:
- راوى می گوید از امام صادق(ع) شنیدم که فرمودند: در روز قیامت عذاب هفت نفر از همه سختتر است: فرزند آدم(ع) که برادرش را کشت، نمرود که با حضرت ابراهیم(ع) در مورد خداوند بحث و خدا را انکار کرد، دو نفر از بنى اسرائیل که قوم خود را یهودى و مسیحى کردند، فرعون که گفت: من بالاترین خداى شما هستم و دو نفر از این امت که یکى از آنها بدتر از دیگران است و در تابوتى شیشهاى در زیر جهنم در دریاهایى از آتش قرار دارد.
- راوى از امام باقر(ع) پرسید: اولین کسى که وارد جهنم می شود کیست؟، فرمودند: ابلیس و دو نفر دیگر که در سمت راست و چپ او هستند.
- اسحاق بن عمار صیرفى مىگوید: به امام کاظم(ع) عرض کردم: درباره آن دو نفر چیزى بگویید و من درباره آن دو مطالب زیادى از پدرتان شنیدهام، فرمودند: اى اسحاق! اولى همانند آن گوساله و دومى همانند سامرى است.
عرض کردم: بیشتر بفرمایید.
فرمودند: به خدا سوگند آنها عدهاى را مسیحى، یهودى و مجوسى کردند، خداوند کار آنها را نبخشد.
عرض کردم: بیشتر بفرمایید.
فرمودند: سه نفر هستند که خداوند به آنها نظر رحمت نمىافکند، آنها را پاک نمی کند و عذاب دردناکى براى آنها مهیاست.
عرض کردم: فدایت گردم، اینان کیستند؟
فرمودند: کسى که از جانب غیر خدا ادعاى امامت کند یا امام از طرف خدا را بدنام کند و یا گمان کند آن دو نفر بهرهاى از اسلام داشتهاند.
عرض کردم: بیشتر بفرمایید.
فرمودند: اى اسحاق! برایم فرقى ندارد که آیه محکمى از قرآن را محو کنم، پیامبرى حضرت محمد(ص) را انکار کنم، گمان کنم در آسمان خدایى نیست یا در امامت بر حضرت على(ع) پیشى بگیریم (یعنى گناه این کارها با گناه انکار امامت امیرالمؤمنین(ع) و ادعاى امامت خودم برابر است).
عرض کردم: فدایت شوم، بیشتر بفرمایید.
فرمودند: ای اسحاق! همانا در جهنم درهاى به نام «سقر» است، از زمانى که خداوند آن را آفریده، نفس نکشیده است، اگر خداوند به اندازه سر سوزنى به او اجازه تنفس بدهد، بدون شک همه زمینیان را آتش مىزند و همانا جهنمیها از گرما، بدبویى، کثیفى و عذابهایى که خداوند براى اهل این دره آماده کرده، گریزانند و همانا بدون شک در این دره کوهى است که همه کسانى که در این دره هستند از گرما، بدبویى، کثیفى و عذابهایى که خداوند براى ساکنان این کوه مهیا کرده است، گریزان هستند.
و همانا بدون شک در این چاه افعىای است که همه اهل این چاه از پلیدى، بدبویى، کثیفى و سمهایى که خداوند عزوجل در نیش آن براى اهلش مهیا کرده، گریزان هستند و همانا و بدون تردید در شکم این افعى هفت صندوق است که پنج نفر از امتهاى گذشته و دو نفر از این امت در آن هستند.
عرض کردم: فدایت شوم این پنج نفر و دو نفر کیستند؟
فرمودند: آن پنج نفر عبارتند از: قابیل که هابیل را کشت، نمرود که با حضرت ابراهیم(ع) درباره وجود خدا بحث کرد و منکر خدا شد و گفت: من زنده می کنم و می میرانم، فرعون که گفت: من بالاترین خداى شما هستم، یهودا که گروهى را یهودى کرد و بولس که عدهاى را مسیحى کرد و دو تن بیابانى از این امت.
منبع: فردا
از شیخ بهایی پرسیدند: خیلی سخت میگذرد.چه باید کرد؟
شیخ میفرماید :خودت میگویی سخت میگذرد سخت که نمی ماند....
پس خدا رو شکر که میگذرد نمی ماند...
(پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)_ امام صادق(ع): «رسول خدا(ص) در نماز صبح سورههایى مانند “عمّ یتسائلون” و “هل اتیک حدیث الغاشیه” و “لا اقسم بیوم القیامه” و مانند آنرا میخواند. در نماز ظهر مانند سورههاى “سبّح اسم ربّک” و “و الشمس و ضحیها” و “هل اتیک حدیث الغاشیه” و مانند آنرا قرائت میکرد….
به گزارش شفقنا به نقل از شبستان در روایات به چگونگی بجا آوردن نماز توسط رسول خدا(ص) اشاره شده است؛ که برای نمونه به ذکر مواردی بسنده میشود:
۱. امام علی(ع): «رسول خدا(ص) موقع گفتن تکبیره الاحرام و همچنین هنگام گفتن تکبیر براى رکوع و نیز هنگامى که سر از رکوع برمیداشت، دستها را تا برابر گوشها بلند میکرد».[۱]
۲. امام على(ع): «هرگاه به رسول خدا(ص) در نماز حالت “خمیازه” دست میداد، دست راستش را جلو دهان میگرفت».[۲]
۳. امام علی(ع) به محمّد بن أبیبکر نوشت: مراقب رکوع و سجودت باش؛ زیرا رسول خدا(ص) – که نمازش را کاملتر از همه انجام میداد و بهتر از دیگران مراعات میکرد – وقتی به رکوع میرفت سه بار میگفت: «سبحان ربّى العظیم و بحمده» … و وقتی به سجده میرفت، میگفت: «سبحان ربّى الاعلى و بحمده».[۳]
۴. همچنین به او نوشت: وقتی رسول خدا(ص) از رکوع بلند میشد، میگفت: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ اللّهُمّ لَکَ الْحَمْدُ مِلْءَ سَمَاوَاتِکَ وَ مِلْءَ أَرْضِکَ وَ مِلْءَ مَا شِئْتَ مِنْ شَیْ»؛[۴] خداوند ستایش کسى را که او را ستود بشنود و اجابت کند، خدایا! تو را سپاس و ستایش به حجم آسمانها و زمینت، و حجم هر چه که خواهى».
۵. امام باقر(ع): «رسول خدا(ص) در نماز “بسم الله الرّحمن الرّحیم” را آشکار میکرد و صدایش را به آن بلند مینمود».[۵]
۶. امام باقر(ع): «دو نفر از اصحاب رسول خدا(ص) در کیفیت قرائت نماز آنحضرت اختلاف کردند، براى روشن شدن آن به ابىّ بن کعب نامه نوشتند که رسول خدا چند بار در نماز مکث میکرد؟ او پاسخ داد: رسول خدا(ص) در حال قرائت دو جا مکث میکرد: یکى پس از فراغت از فاتحه الکتاب، و دیگرى پس از پایان یافتن سوره».[۶]
۷. امام صادق(ع): «رسول خدا(ص) در نماز صبح سورههایى مانند “عمّ یتسائلون” و “هل اتیک حدیث الغاشیه” و “لا اقسم بیوم القیامه” و مانند آنرا میخواند. در نماز ظهر مانند سورههاى “سبّح اسم ربّک” و “و الشمس و ضحیها” و “هل اتیک حدیث الغاشیه” و مانند آنرا قرائت میکرد. در نماز مغرب سورههاى کوتاهترى مانند “قل هو الله احد” و “اذا جاء نصر الله و الفتح” و “اذا زلزلت” را میخواند. و در نماز عشاء آنچه در نماز ظهر و در نماز عصر آنچه در نماز مغرب میخواند، قرائت میفرمود».[۷]
۸. هشام بن حکم گوید: از امام کاظم(ع) پرسیدم: به چه علت در رکوع «سبحان ربّى العظیم و بحمده» و در سجده «سبحان ربّى الاعلى و بحمده» گفته میشود؟ آنحضرت فرمود: «اى هشام! هنگامى که رسول خدا(ص) را به معراج بردند و در آنجا نماز گزارد و متذکر عظمت و بزرگى حق تعالى – که در آن شب دیده بود – شد، بدنش به لرزه افتاد و بیاختیار به حالت رکوع در آمد و در آن حال گفت: “سبحان ربّى العظیم و بحمده” و وقتی از رکوع برخاست، به سوى حق تعالى در مقام و جایگاهى بالاتر از حالت قبلى متوجه شد [از ترس و عظمت حق] به سجده افتاد و گفت: “سبحان ربّى الاعلى و بحمده”. وقتی این ذکر را هفت بار تکرار کرد حالت خوف و ترس از او زایل شد…».[۸]
۹. ابو سعید خدرى گوید: رسول خدا(ص) در نماز قبل از اشتغال به قرائت «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» میگفت.[۹]
۱۰. براء بن عازب گوید: رسول خدا(ص) هیچ نماز واجبى را بدون «قنوت» انجام نمیداد.[۱۰]
۱۱. محمد بن مسلمه میگوید: رسول خدا(ص) در سجده این دعا را میخواند: « ِ اللَّهُمَّ لَکَ سَجَدْتُ، وَ بِکَ آمَنْتُ، وَ لَکَ أَسْلَمْت، سَجَدَ وَجْهِی لِلَّذِی خَلَقَه و صَوَّرَه، وَ شَقَّ سَمْعَهُ وَ بَصَرَه، فَتَبَارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقِین»؛[۱۱] خدایا! براى تو سجده کردم، و به تو ایمان آوردم، و تسلیم تو هستم. چهره [و حقیقت] من بر کسى سجده کرد که آنرا آفرید و تصویرش نمود، و چشم و گوش برایش شکافت، پس مقدس و والاست خداى یکتا که بهترین آفرینندگان است.
برای آگاهی بیشتر نمایههای زیر را مطالعه کنید:
«صلوات بر پیامبر در نماز»، سؤال ۲۶۹۸۲
«روش پیامبر اسلام (ص) و ائمه (ع) در جمع بین نماز ظهر و عصر»، سؤال ۳۲۱۶
«تشریع نماز قضا در زمان پیامبر اسلام(ص)»، سؤال ۲۷۱۶۹
[۱]. ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، ج ۱، ص ۱۶۲، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ دوم، ۱۳۸۵ق.
[۲]. محدّث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۵، ص ۴۱۶، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۸ق.
[۳]. ثقفی، ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال، الغارات أو الإستنفار و الغارات، محقق: محدث، جلال الدین، ج ۱، ص ۲۴۶ – ۲۴۷، تهران، انجمن آثار ملی، چاپ اول، ۱۳۹۵ق.
[۴]. همان، ص ۲۴۶.
[۵]. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ج ۱، ص ۲۰، تهران، المطبعه العلمیه، چاپ اول، ۱۳۸۰ق.
[۶]. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج ۲، ص ۲۹۷، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
[۷]. همان، ص ۹۵ – ۹۶.
[۸]. شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۲، ص ۳۳۲ – ۳۳۳، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش.
[۹]. شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۱۳۵، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
[۱۰]. ابن أبی جمهور، محمد بن زین الدین، عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج ۲، ص ۴۲، قم، دار سید الشهداء للنشر، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
[۱۱]. صالحی دمشقی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیره خیر العباد، ج ۸، ص ۱۴۶، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
منبع:islamquest.net
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) – چرا زمانی که خدا به حضرت موسی ـ علیه السلام ـ دستور دادند که عصا را بیندازد و ایشان این کار را انجام داد، بعد از آنکه عصا اژدها شد موسی با اینکه میدانستند این یک معجزه است، ترسیدند و فرار کردند؟
به گزارش شفقنا به نقل از اندیشه قم طبق نقل قرآن کریم حضرت موسی ـ علیه السلام ـ در دو موضع ترسیدند:
۱ . هنگامی که ساحران طناب ها و عصاهایشان را انداختند، که به خاطر سحرشان به نظر میرسید که حرکت میکنند، در این هنگام «فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَهً قالُوا لا تَخَفْ وَ بَشَّرُوهُ بِغُلامٍ عَلیم »[۱] موسی ترس خفیفی در دل احساس کرد، گفتیم نترس تو مسلماً (پیروز) و برتری.
«اَوجس» از ماده «ایجاس» به معنای صدای پنهان گرفته شده است.[۲] بنابراین ایجاس به معنای یک احساس پنهانی و درونی است، و این تعبیر نشان میدهد که ترس دورنی موسی سطحی و خفیف بوده که آن هم نه به خاطر این بود که برای صحنه رعبانگیزی که بر اثر سحرشان به وجود آمده بود، اهمیتی قائل شده باشد، بلکه از این بیم داشت که نکند مردم تحت تأثیر این صحنه واقع شوند آنچنان که بازگرداندن آنها آسان نباشد، یا اینکه پیش از آنکه موسی مجال نشان دادن معجزه خود را داشته باشد، جمعی صحنه را ترک گویند یا از صحنه بیرونشان کنند و حق آشکار نگردد.
چنانکه در خطبه ۶ نهجالبلاغه میخوانیم «لم یوجَس موسی ـ علیه السلام ـ خیفهً علی نفسه بل اَشفَقَ من غلبه الجهال و دول الضّلال» موسی ـ علیه السلام ـ هرگز به خاطر خودش در درون دل احساس ترس نکرد بلکه از آن ترسید که جاهلان غلبه کنند و دولت های ضلال پیروز گردند.
به هر حال در این موقع، نصرت و یاری الهی به سراغ موسی آمد و فرمان وحی وظیفه او را مشخص کرد. چنانکه قرآن میفرماید: به او گفتیم به خود، ترس راه مده تو مسلماً برتری، این جمله موسی را در پیروزیش دلگرم کرد و بدین گونه موسی قوت قلبش را که لحظات کوتاهی متزلزل شده بود، باز یافت.[۳]
۲ . هنگامی که عصایش را انداخت و تبدیل به اژدها شد.
قرآن میفرماید: «فلّما رَآها تَهتزُّ کانّها جانٌّ ولیّ مدبراً و لم یَعقِّبْ، یا موسی، لاتَخَف اِنّی لایخاف لدیّ المُرسلون»
«هنگامی که آنرا مشاهده کرد، دید (با سرعت) همچون مارهای کوچک به هر سو میدود (ترسید) و به عقب برگشت و حتی پشت سر خود را نگاه نکرد، ای موسی نترس که رسولان در نزد من نمیترسند.»
چرا موسی که از بزرگان و مرسلان بود از عصا که به صورتی هولانگیز و ترسناک (یعنی؛ ماری پر جست و خیز در آمده بود) ترسید؟
جوابش این است که این اثر طبیعت و سرشت آدمی است که وقتی به منظرهای ترسناک آن هم بیسابقه برمیخورد که هیچ راهی به نظرش نمیرسد، مگر فرار کردن و قهراً پا به فرار میگذارد. مخصوصاً کسی که هیچ سلاحی برای دفاع ندارد، عصایی که هم تنها سلاح او بود خود به آن صورت هولانگیز درآمده، قبلاً هم از ناحیه خدا دستوری نگرفته بود، که اگر عصایت اژدها شد، فرار مکن، و در جای خود بایست، بلکه تنها این دستور رسیده بود که «الق عصاک» عصایت را بینداز و او هم امتثال کرد و معلوم است که فرار از خطرهای بزرگ آن هم از کسی که دافع و چارهای جز فرار ندارد، جزو ترس های مذموم و ناپسند نیست تا کسی موسی را به داشتن آن مذمت کند.
اما اینکه خدای تعالی به او فرمود: «انّی لا یخافُ لدیّ المرسلون»، «انبیاء و مرسلین مادامی که در جوار پروردگارشان هستند از چیزی نمیترسند» این کرامت خودشان و از ناحیه خودشان نیست ـ تا چون موسی نداشت، بگوییم رسولی ناقص بوده ـ بلکه این فضیلت را به تعلیم و تأدیب خدا به دست میآوردند، لذا امنیت او در سایه قرب پروردگار حاصل شد و این افتخار انس با خدا تعلیم و تأدیب الهی است نه مذمت و سرزنش.[۴]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱. احسن الحدیث، علی اکبر قرشی، ج۷.
۲. قصص الانبیا، قطب الدین راوندی.
پی نوشت ها:
[۱] . طه/۶۷ و ۶۸.
[۲] . قریشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج۷، ص۱۸۲، ذیل ماده «وجس».
[۳] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ سیزدهم، ۱۳۷۶، ج۱۳، ص ۲۳۸ و ۲۳۹، ذیل آیه ۶۸ سوره طه.
[۴] . طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۱۷ه ق، ج۱۵، ص۳۴۶.
به گزارش سایت خبری تحلیلی 9 صبح ، مسجد خیف، یکی از مساجد تاریخی و مهم در منا است. خیف به محلى گویند که در آنجا از شدت کوهستانى بودن منطقه کاسته شده اما هنوز به صورت دشت در نیامده است. چنین منطقه اى در دامنه کوه صفا قرار گرفته و مسجد نیز در همین ناحیه ساخته شده است. مسلمانان معتقدند که ۷۰ نفر از پیامبران در آنجا نماز خواندهاند، که از جمله آنان موسی و عیسی هستند و نماز خواندن در آنجا بسیار تاکید شده است.
به مناسبت روز ششم ذی القعده و بزرگداشت احمد بن موسی(ع) داستان جالبی از علت نامگذاری بارگاه این امامزاده بزرگوار به "شاهچراغ" را بخوانید.
به گزارش فرجام، حجتالاسلام و المسلمین سعید زند تهرانی استاد حوزه در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان با اشاره به علت نامگذاری حضرت احمدبن موسی(ع) به شاهچراغ اظهار داشت: از سال 204 تا360 هجری قمری که در زمان امیر عضدالدوله دیلمی بود کسی که ار مدفن حضرت احمدبن موسی(ع) اطلاعی نداشت و آنچه که روی قبر را پوشانده بود تپهای خاکی بیش به نظر نمیرسید که در اطراف آن، خانههای متعدد ساخته شده بود.
وی ادامه داد: پیرزنی که یکی از آن خانهها زندگی میکرد، این پیرزن در هر شب جمعه در ثلث آخر شب، چراغی در نهایت روشنایی در بالای تپه خاکی مشاهده میکرد و این چراغ تا طلوع خورشید روشن بود، چند شب جمعه پیرزن همان چراغ را مشاهده میکرد تا اینکه پیرزند خدمت امیرعضدالدوله دیلمی رفت و آنچه را که مشاهده کرده بود را شرح داد، درباریان که این موضوع را باور نکرده بودند،هر کدام به سلیقه خود چیزی بیان کردند.
حجتالاسلام و المسلمین زند تهرانی بیان کرد: اما امیر عضدالدوله که مردی روشن فکر بود و باطنی پاک داشت به پیرزن گفت که اولین شب جمعه شخصاً به خانه تو میآیم تا از موضوع آگاه شوم. اولین شب جمعه امیر به خانه پیرزن آمد و به پیرزن گفت که من میخوابم و هرگاه که روشنایی را دیدی مرا بیدار کن، ثلث آخر شب پیرزن بر حسب معمول روشنایی که از دیگر شبهای جمعه پرنورتر بود را مشاهده کرد و از روی خوشحالی بیاختیار فریاد زد: شاهچراغ.
وی ادامه داد: امیر عضدالدوله دیلمی بیدار شد و نگاه به سمتی که پیرزن نشان می داد کرد و از خانه آمد به بیرون و به سمت نور حرکت کرد اما وقتی به بالای تپه خاکی رسید نوری ندید ولی وقتی از تپه خاکی به پایین میآمد، نور را مشاهده میکرد.
حجتالاسلام و المسلمین زند تهرانی تصریح کرد: امیر عضدالدوله دیلمی شخصی را مأمور کرد تا آن منطقه را جستجو کند و قضیه را بفهمد در آخر مقبره فرزند ارشد موسیبن جعفر(ع) که حضرت احمدبن موسی(ع) است آشکار شد و امیر عضدالدوله دیلمی دستور داد تا بارگاهی برای آن حضرت ساخته شود،این روایت در کتاب منتهی الامال، جلد 2، بخش فرزندان موسی بن جعفر(ع) آورده شده است.
.: Weblog Themes By Pichak :.